خب، این نظریه‌ای است که از نگاه من، در موردِ خاص ایران چندان صدق نمی‌کند، ولی به هر صورت، نظری است که مدافعان خاص خود را دارد و مناقشه در بارۀ آن موضوع این یادداشت نیست.

دیروز هم مطلبی از گنجی در بارۀ جابجایی در رأس قوۀ قضائیه خواندم که از ریاست جدید با القابی نظیر قاتل، آدمکش، جنایتکار و دروغگو یاد کرده بود.

خب، این هم البته تازگی ندارد و برخی نیروهای سیاسی خارج از کشور سال‌هاست که از این نوع ادبیات برای توصیف بسیاری از رهبران جمهوری اسلامی استفاده می‌کنند، بنابراین از این جهت هم قصد خرده‌گیری به گنجی ندارم.

آنچه اما می‌تواند مورد نقد قرار گیرد این است که دو نظرگاهِ فوق با هم سازگاری و انسجام ندارد. اگر دو فرد مختلف این دو نظر را مطرح کرده بودند، تناقضی در میان نبود، اما طرح هر دوی آنها از طرف یک نفر نشانۀ عدم انسجام و آشفتگی تحلیلی است.

به هر حال می‌دانیم که حضور در حکومت تبعات گریزناپذیری دارد از جمله اینکه میانه‌روهای مورد نظر گنجی باید با “تندروها” بر سر یک میز بنشینند، با هم خوش و بش کنند، در بارۀ مسائل کشور وارد بحث و گفتگو شوند و بکوشند با یکدیگر به تفاهم دست یابند. حال اگر آن تندروها از نگاه گنجی موجوداتی جنایتکار و عامل قتل عام هزاران انسان بیگناه باشند، چنین کاری چگونه ممکن است و سهیم شدن در قدرت با آنان چه توجیهی دارد؟

این اشکال فقط به گنجی برنمی‌گردد. بسیاری از اصلاح‌طلبان داخلی نیز به نحوی گرفتار آنند و همین‌گونه تناقض‌ها نیز آنها را از پا در آورده است.

البته گنجی ممکن است بگوید که منظورش از شرکت میانه‌روها در حکومت، نشست و برخاست و خوش و بش و بحث و گفتگو و تعامل و تفاهم آنها با نیروهای “جنایتکار و آدمکش” نیست! خب، اگر منظور این نباشد فقط دو شق دیگر ممکن است؛ نخست اینکه میانه‌روها در گوشۀ دفترشان مخفی شوند تا مبادا امکان ملاقات و دیدار آنها با دیگر مقام‌های حکومتی پیش آید! دوم اینکه، میانه‌روها به محض رو در رو شدن با تندروها، با آنها گلاویز شوند و به قصد کُشت به زد و خورد با آنان مبادرت کنند!

حال کشوری را تصور کنید که اعضای حکومت‌اش با هم به یکی از دو صورت فوق رفتار کنند! چه شود!

 

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.