با نزدیک‌شدن به تعطیلی مدارس، فصل جابه‌جایی هم می‌رسد. قیمت خانه‌ها بالا می‌رود و مستأجران باید برای پیداکردن خانه‌ای که با بودجه‌شان همخوانی دارد، کفش‌های آهنین بپوشند. هر چه پول بیشتری برای اجاره تهیه می‌کنند باز هم کم می‌آورند و در نهایت از سر ناچاری باید قرارداد خانه‌ای که باب میلشان نیست را امضا کنند. توصیه‌های بیشتر مشاوران املاک هم چیزی جز استرس و ناامیدی به مشتریان نمی‌دهد. اکثر آنها معتقدند بعد از تعطیلی مدارس، فایل‌های اجاره‌ای بیشتر می‌شوند اما قیمت‌ها هم به نسبت گران‌تر می‌شوند بنابراین به آنهایی که جویای خانه هستند پیشنهاد می‌کنند تا دیر نشده، هر چه زودتر یکی از خانه‌هایی را که برای اجاره معرفی می‌کنند، انتخاب کنند.

گشت یک‌روزه در املاکی‌ها و انتظار برای پیداشدن فایل مورد نظر، مشخص می‌کند که یک مستأجر برای پیداکردن سقفی بالا سرش، باید تا چه اندازه جدا از فشار اقتصادی، فشار روانی را هم تحمل کند. از پله‌های زیادی که باید بدون آسانسور بالا و پایین کند گرفته تا خانه‌هایی که در بدترین نقاط شهر در کنار اتوبان‌ها و سر و صدای ماشین‌ها و آلودگی محیطی بیشتر برای یک سال زندگی می‌بیند، هزینه‌های جابه‌جایی، نداشتن پنجره، کمد دیواری، پارکینگ، انباری و حتی بالکنی که بتواند کمی از نور خورشید بهره ببرد. در نهایت هم مجبور می‌شود خانه‌ای را انتخاب کند که دوست ندارد. حالا این مشکلات برای یک زن تنها که دنبال خانه می‌گردد، متفاوت‌تر و بیشتر هم می‌شود.

خودم را متقاضی پیداکردن خانه معرفی می‌کنم و به تعدادی از مشاوران املاک در منطقه هشت تهران سر می‌زنم و می‌خواهم خانه‌ای با ۵۰ میلیون تومان ودیعه و ماهی یک میلیون تومان اجاره معرفی کنند. کارمند یکی از همین بنگاه‌ها فایل‌هایش را ورق می‌زند و می‌گوید: «یک مورد دارم ۴۰ میلیون تومان ودیعه، ماهی دو میلیون تومان. ۵۰ متر، طبقه چهارم، بدون آسانسور و پارکینگ». تاکید می‌کنم که توانایی پرداخت اجاره بیشتر از یک میلیون تومان را ندارم. با بی‌حوصلگی، ته خودکار را داخل گوشش می‌چرخاند و همزمان می‌گوید: «می‌توانی ۷۰ میلیون تومان پول پیش بدهی؟ اگر می‌توانستی پول بیشتری بدهی، شاید می‌شد کاری کرد.» در نهایت هم می‌گوید: «با بودجه‌ای که شما دارید، گزینه‌ای نداریم. حالا شماره تماست را بده، اگر موردی پیدا شد، تماس می‌گیرم».

نزد مشاور املاک دیگری می‌روم. خانه‌ای ۷۳ متری، دو خواب، طبقه اول با حیاط و انباری معرفی می‌کند و ادامه می‌دهد: «این گزینه خیلی خوب است. شما برو ببین، پسندیدی، مالک را راضی می‌کنم». خانه، سه طبقه‌ی تک‌واحده، خالی و در انتهای یک کوچه بن‌بست است. یکی از همسایه‌ها که خودش هم مستأجر است در را باز می‌کند. همه‌ی چراغ‌های خانه خراب و تنها نورگیرش هم پنجره پذیرایی رو به حیاط است. نمی‌توان فضای خالی اتاق خواب‌ها را در تاریکی دید. همسایه می‌پرسد: «قیمت این خانه را چقدر برای اجاره گذاشته‌اند؟» می‌گویم: «۶۰ میلیون تومان ودیعه با یک میلیون و ۵۰۰ هزار تومان اجاره». چشم‌هایش گشاد می‌شود. می‌گوید: «یا خدا! به مشتری‌ای که چند روز پیش آمده بود، قیمت خیلی پایین‌تری گفته بودند.» می‌پرسم چقدر قیمت داده بودند؟ جواب می‌دهد: «فکر می‌کنم ۳۰ میلیون تومان، ماهی ۸۰۰، ۹۰۰ هزار تومان اجاره. مطمئنی چنین قیمتی داده است؟». می‌پرسم: «این خانه چه مدت خالی است؟» جواب می‌دهد: «بیشتر از یک ماه است».

خانه بعدی طبقه چهارم است اما طوری ساخته شده که به اندازه پنج طبقه پله دارد. آسانسور هم ندارد. راه‌پله‌های بدون پنجره و تنگ. بقایای وسایل مستأجر قبلی همچنان در اتاق‌ها مانده، نمِ رطوبت حمام به دیوار اتاق خواب رسیده و بخشی از رنگ دیوار ریخته است. کلید همچنان دست مستأجر قبلی است و صاحبخانه گفته اگر پولت را می‌خواهی خودت خانه را اجاره بده! کابینت‌های آشپزخانه زنگ زده است و خرده‌آهن‌ها روی زمین ریخته است. خانه را با ۳۰ میلیون تومان ودیعه و ماهی دو میلیون و ۲۰۰ هزار تومان اجاره می‌دهد و حاضر هم نیست برای رنگ یا تعمیر خانه، مبلغی هزینه کند!

کارمندان یکی دیگر از مشاوران املاک بعد از معرفی هر خانه‌ای، تاکید می‌کنند خانه خوبی را با قیمتی مناسب معرفی می‌کنند و با این وضعیت، خانه‌ی خوب پیدا نمی‌شود. از طرفی هم اصرار دارند قیمت‌ها در روزهای پیش رو از این بالاتر می‌روند و باید برای بستن قرارداد عجله کرد. پای صحبت راه‌اندازی شدن «کمیته سقف اجاره‌بهای مسکن» برای ضابطه‌مند کردن اجاره‌ها که هدف آن حمایت از مستأجران با ابزار مالیاتی است هم به میان می‌آید که در نهایت به خندیدن حاضران ختم می‌شود. در گرماگرم صحبت‌ها، یک زوج متقاضی خرید خانه وارد بنگاه می‌شوند. ۶۵۰ میلیون تومان پول دارند. تا مبلغ بودجه‌ای که دارند را اعلام می‌کنند، یکی از کارشناسان فروش بدون آنکه فایلی را جست‌وجو کند، می‌گوید: «نداریم. در این منطقه با این پول دنبال خرید خانه نباش. برو منطقه‌های پایین‌تر». زوج هم محل را ترک می‌کنند و می‌روند.

خانه بعدی که می‌بینم ۹۵ متر است. دو خوابه، طبقه سوم. ۵۰ میلیون ودیعه، ماهی یک میلیون و ۵۰۰ هزار تومان اجاره. مشاور املاک می‌گوید: «مالک در خانه زندگی نمی‌کند. وقتی خانه را دیدید و پسندیدید درباره قیمت هیچ صحبتی نکنید. شما بیا خودم معامله را جوش می‌دهم». زنگ ساختمان خراب و خانه خالی است. اتفاقاً مالک طبقه اول می‌نشیند. سقف اتاق‌ها از نم زرد شده و در حال ریختن است. آشپزخانه فقط دو کابینت دارد و سینک ظرفشویی هم خراب است. دستشویی خانه بیشتر شبیه دستشویی مسافرخانه‌های بین راهی است. مالک هم حاضر نیست کابینت‌ها را بیشتر کند یا رنگی به دیوار بزند. دوست ندارند مستاجری که خانه را می‌پسندد بچه کوچک هم داشته باشد.

قبل از واردشدن به خانه بعدی، متقاضی دیگری که خانه را دیده به همراهش می‌گوید: «چطوری رویشان می‌شود قیمت‌های این‌چنینی روی خانه‌هایشان بگذارند؟ خانه نبود، طویله بود!» با اینکه ملک خالی است اما کلید آن همچنان دست مستأجر قبلی است. اگر خانه را اجاره دهد و پولش را بگیرد، دیگر کاری با صاحب ملک ندارد. معماری خانه کمی متفاوت است. از در ورودی وارد آشپزخانه می‌شوم و بعد هم سالن پذیرایی. طبقه سوم است و انباری و آسانسور هم ندارد. ۷۰ میلیون ودیعه و ماهی یک میلیون تومان اجاره‌اش است.

تعداد خانه‌های خالی و آماده برای جابه‌جایی نشان می‌دهد مشکل، کمبود خانه هم نیست اما مشخص نیست ارزش‌گذاری خانه‌ها بر چه مبنایی انجام می‌شود. برخی از مالکان تعداد زیادی از واحدهایشان را خالی نگه داشته‌اند. برخی برای اجاره‌بهای آن به عنوان حقوق هر ماه حساب باز کرده‌اند و به خودشان حق می‌دهند کرایه‌خانه‌شان را متنساب با تورم موجود افزایش دهند. برخی هم که صاحبخانه هستند اما برای آنکه متراژ خانه‌شان کوچک است، آن را اجاره داده‌اند و خودشان جای دیگری مستأجر هستند و به نسبت اجاره‌ای که می‌دهند، اجاره دریافت می‌کنند. کلید برخی از خانه‌ها هم دست مشاوران املاک است و بعضی از مالک‌ها هم ترجیح می‌دهند مشخصات خانه‌شان را آگهی کنند و بدون دخالت مشاوران املاک، آن را اجاره دهند. هر کس به هر شکلی که دوست دارد داستانی برای خانه‌های خالی این شهر می‌نویسد.

 

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.