زمانی‌ که مأموران به محل رسیدند، جسم غرق در خون مرد جوانی را دیدند که با ضربات چاقو کشته شده ‌بود.

با انتقال جسد به پزشکی‌قانونی و آغاز تحقیقات، همسر مقتول مورد بازجویی قرار گرفت. او گفت: نیمه‌شب بود که این اتفاق افتاد. من یک بچه کوچک دارم که شب‌ها گریه می‌کند، بیدار شدم و به سراغ بچه‌ام رفتم، یک‌دفعه صدای درگیری شنیدم. یک نفر وارد خانه شده‌ بود و داشت شوهرم را می‌زد، من جیغ کشیدم و درخواست کمک کردم. تاریک بود، صورت مهاجم را ندیدم، اما قدش بلند بود و به‌ راحتی شوهرم را می‌زد. با فریادهای من همسایه‌ها آمدند یکی از آنها گفت ضارب را دیده ‌است، اما من ندیدم.

بعد از گفته‌های این زن، شاهدان مورد بازجویی قرار گرفتند. یکی از آنها گفت: وقتی صدای جیغ را از خانه همسایه شنیدم، بلافاصله با چراغ‌قوه بیرون رفتم و مردی را دیدم که هراسان از خانه بیرون آمد. این مرد آشنا بود و یکی از همسایه‌های ماست. من او را شناسایی کردم، اما فرار کرد.

بعد از گفته‌های این مرد، مأموران به سراغ متهم فراری رفتند و یک ساعت بعد سعید را بازداشت کردند. سعید در بازجویی‌ها به قتل مرد همسایه به نام حامد اعتراف کرد و گفت: من این کار را کردم و قبول دارم همسایه‌ام را به قتل رسانده‌ام. مدت‌زمان زیادی بود که فقیر بودم و وضع مالی‌ام بد بود. نمی‌توانستم زندگی‌ام را اداره کنم، تصمیم گرفتم از خانه همسایه دزدی کنم. می‌دانستم او هم چندان ثروتمند نیست، اما به‌هرحال خانه و زندگی داشت و من می‌خواستم به اندازه‌ای که بتوانم زندگی‌ام را برای مدتی اداره کنم پول و لوازم از خانه حامد بردارم. نیمه‌شب به خانه حامد رفتم، فکر نمی‌کردم آنها بیدار شوند، اما بچه کوچکشان گریه کرد و زن و شوهر بیدار شدند. زن به سراغ بچه‌اش رفت. من فکر نمی‌کردم حامد بیدار باشد. وقتی وارد اتاق شدم، او مرا دید و با هم درگیر شدیم. من هم از ترس یک ضربه چاقو به او زدم که منجر به مرگش شد. من نمی‌خواستم او را بکشم، من فقط می‌خواستم کمی پول و طلا از خانه بردارم.

بعد از اعترافات این مرد و شکایت اولیای‌دم، پرونده با صدور کیفرخواست به شعبه 10 دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد.

در روز محاکمه کیفرخواست علیه متهم خوانده شد و اولیای‌دم هم درخواست قصاص کردند، اما وقتی سعید در جایگاه قرار گرفت، اتهام قتل عمدی را رد کرد و گفت: من آن شب اصلا به خانه حامد نرفتم و هرچه گفتم دروغ بود. متهم گفت: من هم با صدای همسر حامد از خانه بیرون آمدم تا ببینم چه شده‌ است. در کوچه بودم که یکی از همسایه‌ها با چراغ‌قوه آمد. پرسید چه شده، گفتم نمی‌دانم، فکر می‌کنم حامد کشته شده و همسرش این‌طور می‌گوید، من دیگر متوجه نشدم چه اتفاقی افتاد. بعد دنبال من افتادند و گفتند تو قاتل هستی. من هم از ترس فرار کردم. اگر آنجا می‌ماندم کشته می‌شدم. پلیس من را بازداشت کرد و من تحت فشار اعتراف به قتل کردم، ولی من در آنجا نبودم و قتل هم کار من نبود، من هم مثل بقیه به آنجا رفته بودم که ببینم چه اتفاقی افتاده است.

متهم ادامه داد: من هیچ سابقه کیفری ای ندارم حتی حسن شهرت هم دارم و همانطور که گفتم به خاطر فشار و ترس شدید که در آن لحظه به من دست داد فرار کردم و همین فرار هم عامل بازداشتم شد.

در ادامه، وکیل‌مدافع متهم در جایگاه قرار گرفت و گفت: به‌جز گفته‌های شاهد پرونده که در مرحله دادسرا توضیح داده‌ است هیچ مدرک دیگری علیه موکل من وجود ندارد. ضمن اینکه او در محل قتل دیده نشده، بلکه او را در اطراف خانه دیده‌اند. ضمن اینکه همسر مقتول هم موکل من را ندیده و فقط گفته‌ کسی را دیده که قدش بلند بوده است.

بااین‌حال قضات حکم بر قصاص متهم صادر کردند. این حکم در دیوان‌عالی کشور مورد بررسی قرار گرفت و قضات دیوان رأی صادره را نقض کردند. آنها گفتند با توجه به اینکه استدلال صدور رأی قصاص علم قاضی بوده‌ است، بنابراین باید از شهود پرونده نیز تحقیق می‌شد که تحقیقی انجام نگرفته ‌است. ضمن اینکه ادعای متهم نیز باید مورد بررسی قرار گیرد، بنابراین رأی صادره نقض و برای رسیدگی مجدد پرونده دوباره به دادگاه کیفری استان تهران بازگردانده شد.

 

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.