حسین معززی‌نیا در این یادداشت نوشت:

حساب آنها که از روز اول از هیچ تلاشی فروگذار نکردند تا جلوی نمایش «خانه‌ی پدری» را بگیرند که مشخص است. روی سخنم با آنها نیست. همان‌ها که می‌گویند این فیلم علیه سنت و مذهب ساخته شده و سیاه‌نمایی کرده و... از نظر اینها لابد قتل ناموسی در پهنه‌ی تاریخ ایران‌زمین رخ نداده و اگر هم احیاناً خدای‌نکرده، روزی روزگاری موردی جزئی بوده باید در سینما جوری پرداخت شود که در پس‌زمینه‌ی وقایع، رودخانه‌ی دانوب یا کوه‌های آلپ را ببینیم و آلت قتاله هم یکی از اشیایی باشد که فقط در سوییس مورد استفاده‌ی مردم قرار می‌گیرد تا احیانا کسی تصور نکند در تاریخ کشور ما مردی دخترش را به‌دلیل بی‌آبرو کردن خانواده کشته است. ما و این کارها... نعوذ بالله

اما خطاب به دیگرانی که چنین تصوری ندارند، ولی این روزها می‌گویند و می‌نویسند این فیلم تلخ است، سخت است، مخاطب را آزار داده، فلانی گفته حالش بد شده... ای دوست خیرخواه و خوش‌قلب و خوش‌بین و خوش‌نیت: از کجا و چطور به این نتیجه رسیده‌ای که آثار هنری همیشه وظیفه دارند ما را نوازش کنند؟ چه کسی به تو گفته فیلم‌ها همیشه قرار است لی لی به لالای ما بگذارند؟ فیلم می‌تواند جان‌خراش باشد. بسیاری از آثار ادبی بزرگ، رمان‌ها و نمایشنامه‌های تاریخ دل‌خراش‌اند. حتی آثار ادبی خودمان، شاهنامه پر از سوگ است. قصه‌ی سیاوش، آدم را داغ‌دار می‌کند. بسیاری از قصه‌های بزرگ تاریخ مثل پتک کوبیده‌اند توی سر ما.

خانه‌ی پدری فیلم تیره و تاری است. آزار می‌دهد. هولناک است. خراش می‌اندازد بر ذهن تماشاگرش. چرا نباید این کار را بکند؟ ایرادش چیست؟ چرا میان این همه کمدی بی‌خاصیت و درام‌های قلابی، یک فیلم اجازه ندارد تماشاگرش را با دل‌آشوبه بفرستد خانه؟

پی‌نوشت: دوستانی که زیر این پست دارند درباره‌ی کیفیت نازل فنی فیلم به من آموزش می‌دهند، اولا دقت کنند موضوع این پست چیز دیگری است، ثانیا گاهی بد نیست لحظه‌ای هم که شده به این فکر کنیم شاید مشکلاتی که در فیلم می‌بینیم به این دلیل است که هنوز فیلم دیدن بلد نیستیم. به احتمالش که می‌شود فکر کرد

 

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.