محمود نیکبخت درگذشت

محمود نیکبخت، زاده‌ی دهم مردادماه سال ۱۳۳۰  و یکی از اعضای جنگ اصفهان بود. او، آثاری را از ادبیات انگلیسی، فرانسه و ایتالیایی، ترجمه و مقاله‌ها و ترجمه‌هایی از شعرها و مقاله‌های شاعرانی مانند ازرا پاوند، تی. ای. هیوم، اکتاویو پاز و ... را در جُنگ اصفهان و مجله‌هایی چون رودکی، کلک، عصر پنجشنبه و... منتشر کرده بود. «از گمشدگی تا رهایی» (در نقد شعر فروغ فرخزاد)، «از اندیشه تا شعر: مشکل شاملو در شعر»، «جوزپه اونگارتی: شعر و زندگی اونگارتی» و «آناباز، سن ژون پرس: شاعر صبح جهان» از جمله آثار محمود نیکبخت هستند. جلد اول و دوم «کتاب شعر» نیز از جمله آثاری است که زیر نظر این نویسنده منتشر شده است.

نیکبخت، در گفت‌وگویی که سال ۱۳۹۲ با ایسنا داشت، درباره‌ی علاقه‌اش به خواندن و نوشتن گفته بود: به دلیل فضای خانوادگی و ویژگی‌های فردی، از ۹ سالگی به خواندن علاقه داشتم و به قول آقای اخوت، سودایی این راه بودم. همه‌ عمرم در محصلی و معلمی گذشته و الان هم همه‌ روزم به خواندن و گاهی نیز به نوشتن می گذرد. از نوجوانی مدام خواندن و تلاش در راه فرهنگ را در پیش گرفته‌ام و کوشیده‌ام زندگی تازه‌ای داشته باشم و حاصل خواندن‌ها و دیدن‌هایم را عرضه کنم. امیدوارم این حاصل‌ها به نتیجه رسیده باشد.

او نحوه‌ی آشنایی خود را با جنگ اصفهان این‌گونه شرح داده بود: تا قبل از ورود به نشست‌های جُنگ، با برخی از اعضای آن دوست بودم. آشنایی من با آن‌ها از سال‌های ۴۴ و ۴۵ آغاز شده بود؛ به عنوان نمونه با آقای حقوقی در دبیرستان ادب آشنا شدم. من سال آخر دبیرستان بودم و ایشان مسئول کتابخانه بودند. با بعضی از دوستان هم‌سن و سال‌تر جُنگ مثل رضا فرخفال و ... نیز بعداً آشنا شدم. در سال‌های دهه‌ی۵۰ هم با جُنگ در ارتباط بودم. در سال ۶۰ نیز در نشست‌های جُنگ شرکت می‌کردم در آن دوران، شعرهایی از جوزپه اونگارتی به شکل غیردقیق و پر از مشکل و حتی اضافات و تغییر و تصرف، ترجمه می‌شد. حتی نادر نادرپور سطری به یکی از شعرهای اصلی اضافه کرده بود. من شعرهایی را از این شاعر ایتالیایی به همراه مطالبی درباره‌ او ترجمه کردم که در مجله‌ رودکی منتشر شد. بعد از انقلاب هم این کارها در کتابی با عنوان «زندگی جوزپه اونگارتی» چاپ شدند. حضور در جُنگ و نوع نگاه‌های اشتباهی که می‌دیدم، مرا به کار نقد برانگیخت و متوجه شدم که نقد چه ضرورتی دارد. نوع برخورد افراد با آثار، فاقد تدقیق و تعمیق بود. به عنوان نمونه، نیماشناسی محمد حقوقی دچار اشکال بود یا مهدی اخوان ثالث در «بدعت‌ها و بدایع نیما یوشیج»، وزن نیمایی را «مادر بدعت‌ها و بدایع وی» می‌داند، در حالی‌که نیما خود می‌گوید، طرز کار (تکنیک) من، اساس بدعت من است. چنین جابه‌جایی‌هایی رخ می‌داد و من که می‌خواستم به این مباحث پاسخ بدهم، خود به خود به سمت نقد می‌رفتم. ترجمه هم کار اصلی من نبود و گاه‌گاه زمانی از سر ضرورت به ترجمه و انتشار آن کار می‌پرداختم.

نیکبخت، درباره‌ ی ضرورت تفکیک قلمروهای فرهنگی و ادبیات روزنامه‌ای، چنین نظری داشت: در همه جای دنیا، قلمروهای فرهنگی از یکدیگر جدا هستند؛ به این ترتیب که قلمروهای سه‌گانه‌ی اصیل، آکادمیک و روزنامه‌نگاری، هرکدام کار خود را انجام می‌دهند، اما متأسفانه در ایران وجه ادبیات روزنامه‌ای چنان بر فضای فرهنگی غالب شده که نه فقط جای فرهنگ اصیل را گرفته، بلکه جابه‌جایی رخ داده و دیگر جایی برای فرآیندهای فرهنگ‌ساز باقی نمانده است. رسانه‌ها بیش‌تر به جای فرهنگ‌سازی، در کار فرهنگ‌بازی هستند. وجه رسانه‌ای موجی از حباب است که می‌آید و وجه اصیل کار در آن گم می‌شود؛ به همین دلیل است که من کم‌تر به شرکت در مصاحبه‌های رسانه‌ای تمایل دارم و فکر می‌کنم بهتر است به قول ازرا پاوند، «در این راه دراز و وقت اندک» هر کس به کار خودش بپردازد؛ نه این‌که به وجه تبلیغی و تجاری کارش فکر کند. در اروپا میان آن سه قلمرو فرهنگی، تأثیر و تأثری زنده وجود دارد. البته در آن‌جا هم فرهنگ مردم‌پسند، به دلیل غالب بودن تجارت و تبلیغ، جنبه‌ی پررنگی دارد. در ایران، به ویژه در چند دهه‌ اخیر، ما سیل اسامی را در عرصه‌ داستان و شعر می‌بینیم، اما واقعاً باید اندیشید که در کنار این اسم‌ها چقدر حاصل وجود دارد؟ گفت‌وگوی انتقادی و سازنده‌ای صورت نمی‌گیرد. بسیاری از چهره‌های فرهنگی ما که حالا هم زنده نیستند، همواره تعریف و تمجید از خود را می‌پسندیدند و نه نقد کارهای‌شان را.

جزئیات مراسم خاکسپاری این نویسنده، متعاقباً اعلام می‌شود.

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.