تحلیل نخست که بیشتر در محافل و رسانه‌های خارجی مطرح می‌شود و در داخل نیز طرفدارانی دارد، بر مبنای «پدیده محمد‌بن‌سلمان» استوار است و همه رویدادها را به جاه‌طلبی، ناپختگی و شتابزدگی او مربوط می‌داند. حقیقت آن است که از نگاه ناظر بی‌طرف و آشنا به تاریخ منطقه و سابقه و ساختار حکومت عربستان، قرائن بسیاری از ناپختگی محمد‌بن‌سلمان می‌توان برشمرد. مثلا می‌توان گفت او درک درستی از روند بطئی و درازمدت تغییرات اجتماعی ندارد، با الگوها و قواعد آن آشنا نیست، شناخت کافی از تاریخ ملت‌های مختلف در این زمینه ندارد و ساده‌لوحانه بنا دارد با صدور فرمان، این تغییرات را مستقل از بسترهای طبیعی، در لحظه ایجاد کند. او نمی‌داند که چنین حرکت‌هایی شبکه عظیم روحانیون دگم‌اندیش اما صاحب نفوذ در جامعه بسته عربستان را در برابر او به صف می‌کند. این روحانیون در واقع حامیان و حافظان موثر ساختار حکومت قبیله‌ای و حاکمان آن هستند که می‌توانند تبدیل به بزرگ‌ترین خطر علیه او شوند.

در مورد تهاجم به یمن می‌توان گفت محمد حتی به تجربه تاریخی عربستان هم توجهی نکرد. عجولانه و با اتکا به تسلیحات مدرن وارد جنگ شد، فارغ از اینکه هیچ سرزمینی را با بمباران هوایی نمی‌توان فتح کرد. محمد توجه نکرد که عربستان قبلا هم در اوایل دهه ۶۰ میلادی وارد منازعه داخلی یمن شد (مثل امروز) و سال‌ها از سلطنت‌طلبان یمن در برابر ملّیون جمهوری‌خواه حمایت کرد، اما به هدف نرسید و نتوانست بر سرنوشت سیاسی یمن اثر بگذارد و سرانجام ناچار به پذیرش شکست شد.

در مورد دستگیری‌های گسترده و ایجاد زلزله در ارکان حاکمیت عربستان ذهن ساده‌اندیش محمد درک نمی‌کند که ساختار قبیله‌ای این حاکمیت بر شانه‌های همین شاهزاده‌ها استوار است و اختصاص رسمی سهمی از درآمد نفت به آنان و دیگر رانت‌ها در واقع چسب نگهدارنده این قشر و عامل انسجام بخش حکومت و پایداری آن است. همین شیوخ و شاهزادگان، حکومت عقب افتاده ریاض را حفظ کرده‌اند وگرنه او با شرطه‌ها و امنیتی‌ها نمی‌تواند کشور را اداره کند. محمد در واقع میخ‌های این ساختار متزلزل را درمی‌آورد؛ ولی چیزی جایش نمی‌گذارد. او نه دانش و تجربه کافی و نه نیروهای کارآزموده و متشکلی دارد.

مواردی از این دست را که نشانه آشکار جاه‌طلبی خام‌اندیشانه محمدبن سلمان است باز هم می‌توان برشمرد، اما نظریه مذکور در پاسخ به این پرسش که «فردی با این مشخصات چگونه از هزار توی متصلب‌ترین ساختار حکومتی و محافظه‌کارترین سازوکار انتقال قدرت در جهان برکشیده می‌شود و به سرعت تبدیل به اتوریته اصلی ثروتمندترین حکومت منطقه و بزرگ‌ترین انبار انرژی غرب می‌شود؟» سکوت می‌کند. اما تحلیل دیگر مبتنی‌بر این فرض است که این تحولات در چارچوب یک «مَستر پلن» انجام می‌شود که طراحان آن بازهای آمریکایی و تندروهای اسرائیلی هستند که برحسب اتفاق هر دو گروه فعلا در قدرت هستند و امکان اجرای چنین طرح‌هایی را دارند.

در این ارزیابی محمد و متحدان منطقه‌ای او بیشتر نقش اجرایی و نیز تامین هزینه‌های سنگین را دارند. هدف این طرح بزرگ هم مدرن سازی حکومت عربستان، دادن نقش منطقه‌ای بزرگ‌تر به آن و مهم‌تر از همه، محدودسازی توان و نقش منطقه‌ای ایران است. براساس این تحلیل نیروهای اصلی عمل‌کننده در یک رویارویی نظامی با ایران در فازهای بعدی و پس از واکنش ایران به تحریکات عربستان و با بهانه حفظ امنیت منطقه و حفاظت از مسیر انتقال نفت و... وارد عرصه می‌شوند.

در چنین شرایطی علی‌الاصول ایران باید برای هر دو سناریو آماده و طرح‌های مناسب هر یک از این موقعیت‌ها را تهیه کرده باشد. با اطمینان می‌توان گفت تدبیر سیاسی و توان و تجربه نظامی ایران برای روبه‌رو شدن با هر کدام از این دو سناریو علی‌الاقتضا کفایت خواهد کرد. شاید هنوز زود باشد در مورد اینکه کدام یک از دو تحلیل مطرح در مورد منشا تحولات عربستان درست است و کدام سناریو به اجرا در خواهد آمد، نظر قطعی بدهیم. باید کمی صبر و البته بیش از آن تدبیر و احتیاط کرد.