اقتصاددانان بر این باور هستند که فرمول‌ها و پژوهش‌های آنها صحیح است و مکتبی بر عدالت و بازتوزیع ثروت به وسیله نهادها تاکید دارد و مکتبی بر اقتصاد بازار آزاد و متصل شدن به رویه‌های جهانی پافشاری می‌کند. محیط زیست‌گرایان نیز اعتقاد دارند نباید چاه عمیق و سد زد و انتقال آب دریای خزر خطای استراتژیک است. رئیس‌جمهور اما بر مصلحت عمومی، منافع ملی و الزامات سیاسی سیاست‌گذاری عمومی تاکید دارد و می‌گوید در هر حال باید به مبارزه با فقر، بیکاری، خشکسالی و کم‌آبی رفت و نمی‌توان در آرمان‌شهرهای فلسفی و علمی نشست. به یک معنا چالش واقعیت‌های سیاسی و آرمان علوم مختلف خود را نشان می‌دهد. این چالش همان فاصله‌ای است که در آن غیبت سیاست وجود دارد.

سیاست در روزگار قدیم عرصه خطرناکی بوده است که دارای مبنا و اصول شناخته نمی‌شده است و نخبگان اغلب از آن گریزان بودند. به‌عنوان مثال سعدی می‌گوید کسی به سیاست نزدیک می‌گردد که آرزوی زر دارد یا بیم سر ندارد. همین‌طور می‌نویسد سیاست چون آتش و عقرب است؛ یعنی اقتضای ذات آنها سوزاندن و نیش مرگبار زدن است. فضای استبدادی، عدم‌قطعیت و ناتوانی از نظام‌سازی باعث می‌شد که اغلب نخبگان زمانی که برای اصلاح کشور به عرصه سیاست قدم می‌نهادند جان خویش را از دست می‌دادند. به‌عنوان مثال ابن‌مقفع، سهروردی، حسنک وزیر، جوینی، قائم مقام و امیرکبیر به قصد اصلاح امور به سیاست نزدیک شدند و جان خود را از دست دادند. سیاست همیشه مخاطراتی دارد و با آنکه جذاب است و منبع انحصاری قدرت در ابعاد گوناگون به‌شمار می‌رود، اما به علت وجود رقیبان و روایت‌های مختلف، بازیگران کمتری می‌توانند جان، مال و آبروی سالمی از آن به در برند. هرچه ساختار قانونی حکومت نظام‌مند و رویه‌ها و عرف‌ها محکم باشد رفتار بازیگران قابل‌پیش‌بینی و عقلانی‌تر است. در ایران با آنکه صد سال از مشروطیت حکومت می‌گذرد، اما ادبیات سیاسی طبقات و اصناف مختلف، سیاست را به سبک کلاسیک نادیده می‌گیرد.

دستگاه‌های اجرایی به مدل‌های سیاست‌گذاری نیاز دارند و علوم مختلف بیش از حد سیاست‌زدا شده‌اند. اعتقاد به اینکه ما سیاسی نیستیم، به هیچ حزبی تعلق نداریم، دانشمندان بی‌طرف علمی هستیم، گزاره‌هایی کلیشه‌ای هستند. این گزاره‌ها از یکسو ریشه در تاریخ استبدادی و قدرت غیرقابل مهار دولت‌های گذشته دارد و از سوی دیگر نادیده گرفتن سیاست در علوم مختلف که هر دو نقص در روایت‌های اندیشه‌ها و بی‌پشتوانه کردن سیاست‌گذاری‌ها را به‌دنبال داشته است. فعال و نخبه محیط زیست، اقتصاددان و اصناف و احزاب، نظامیان و روحانیون و همه اقشار و طبقات اگر قصد اندیشه‌ورزی و کنش سیاسی دارند، لاجرم باید الزامات و بدیهیات سیاست را بشناسند. آیا امکان دارد منافع ملی، امنیت ملی، دولت، کشور، دموکراسی، قرارداد اجتماعی، قانون اساسی، تفکیک قوا، مجلس، نظام‌های حزبی و انتخاباتی، مالیه عمومی، مدل‌های سیاست‌گذاری، مصلحت عمومی، تشریفات و دیپلماسی را ندانست یا با آنها دشمن بود اما نظریه و کنش سیاست‌گذارانه انجام داد؟ شکافی که میان نظریه و سیاست‌گذاری عملی ایجاد شده است، در صورتی قابل ترمیم است که نهادهای سیاست‌گذار و کارگزاران حکومتی به پژوهشگران اعتماد کنند و با اصل تفکیک قوا و جدایی نهادهای طراح، مجری و ارزیاب اطلاعات خام، سفارش گزارش‌های راهبردی و طرح‌های بلندمدت را به نخبگان و دانشگاه‌های کشور بسپارند. از سوی دیگر نخبگان و پژوهشگران نیز باید الزامات سیاست و بدیهیات علم سیاست را بدانند و مدام خود را بی‌طرف، علمی، غیر‌حزبی و غیرسیاسی نام ننهند. هر اندیشمندی که در مورد حوزه و امر عمومی که به وضعیت دولت و ملت برمی‌گردد ارجاع دهد وارد قلمرو سیاست شده است و طبیعی است که سیاست قواعدی دارد. البته این قواعد سیاسی در تضاد با علم نیست؛ گرچه  ممکن است به واسطه ملاحظات، اجرای برخی از گزاره‌های علمی نیازمند دانستن برخی مهارت‌ها و تکنیک‌ها باشد. اما جدایی اندیشه از قواعد سیاسی و اندیشه‌ورزی بدون در نظرگرفتن سیاست می‌تواند برای جامعه تبعات داشته باشد.

* دکتر روح‌الله اسلامی، عضو هیات علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه فردوسی است.