به عبارت دیگر کم و کیف بحران‌ها در منطقه خاورمیانه چنان شدید، پیچیده و چندبعدی است که نمی‌توان در مواجهه با آنها به مکانیزم‌هایی متوسل شد که برای مثال در اروپا یا شرق آسیا حاکم است. زبان و منطق حاکم بر این منطقه زبان قدرت و تکیه بر منابع متعدد قدرت است. این ادعا درباره تمامی بازیگران اصلی منطقه صادق است؛ به گونه‌ای که اگر یک بازیگر از اتکای خود به توانایی‌های سخت برای تامین امنیت خود بکاهد نه تنها الزاما منطقه امن‌تر نخواهد شد، بلکه ممکن است آن بازیگر مورد حمله و تهاجم رقبای خود قرار گیرد.

تلاش اسرائیل برای مجهز شدن به پیشرفته‌ترین تجهیزات نظامی، تلاش ترکیه برای گسترش نفوذ خود در خاورمیانه و شمال آفریقا، تلاش عربستان برای خریدهای کلان تسلیحاتی و تداوم جنگ یمن و نیز تلاش‌های مشابه توسط بازیگران کوچک‌تر مانند امارات و قطر گواه این واقعیت است که تلاش برای بسط نفوذ و توسعه قابلیت‌های داخلی و خارجی صرفا متوجه یک بازیگر خاص مانند ایران نیست. در کنار تلاش بازیگران واقع در سطح منطقه خاورمیانه، بازیگران فرامنطقه‌ای نیز به طرق مختلف به دنبال بسط و توسعه نفوذ خود هستند؛ به‌گونه‌ای که معنای توسعه نفوذ آنها می‌تواند به معنای گسترش حس ناامنی برای برخی از بازیگران منطقه باشد.

تلاش دولت‌های مهم منطقه برای گسترش نفوذ خود در سطح منطقه از یکسو و نیز تلاش دولت‌های فرامنطقه‌ای مانند آمریکا برای کنترل و تسلط بر امور منطقه از سوی دیگر سبب شده است امنیت‌جویی به یک دغدغه مهم برای ایران تبدیل شود. زیرا گسترش نفوذ برخی دولت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای به معنای کاهش یا تضعیف مولفه‌های امنیت‌دهنده به ایران است. این به آن معنا است که تلاش سال‌های اخیر جمهوری اسلامی ایران برای تعمیق و توسعه نفوذ خود در سطح منطقه نه به خاطر الزامات ناشی از سیاست‌های توسعه‌طلبانه بلکه به خاطر احساس ناامنی و دغدغه مهم امنیت‌جویی بوده است. به عبارت دیگر موتور محرک سیاست‌های منطقه‌ای نه سلطه‌طلبی و تسلط بر منطقه بلکه تلاش برای داشتن امنیت بوده است؛ امنیتی که تصور می‌شود در اثر سیاست‌های برخی دولت‌های منطقه و آمریکا، در معرض چالش قرار گرفته است. در اثر این وضعیت ایران تلاش کرد با گسترش نفوذ خود در سطح منطقه، در مقابل رقبا و دشمنان منطقه‌ای و بین‌المللی، قابلیت بازدارندگی خود را تقویت کند. در واقع دغدغه امنیت‌جویی ایران در سطح منطقه از طریق تقویت بازدارندگی منطقه‌ای دنبال می‌شد که خود محصول گسترش نفوذ منطقه‌ای ایران است.

حمله ۱۳ دی ماه به سردار قاسم سلیمانی و همراهان او نه تنها چالشی برای امنیت ایران بود، بلکه به دنبال انتقال این پیام به ایران بود که ظرفیت بازدارندگی ایران در سطح منطقه توانایی جلوگیری از اقدامات آمریکا علیه ایران را در صورت نیاز ندارد. به عبارت دیگر هدف انتقال این پیام بود که ظرفیت بازدارندگی منطقه‌ای ایران که مبتنی بر نفوذ منطقه‌ای آن است نه تنها مانع اقداماتی مانند حملات ۱۳ دی ماه علیه ایران نمی‌شود، بلکه حتی می‌تواند به توجیه و عامل محرک برای حمله به منافع ایران در سطح منطقه بدل شود. اینجا بود که ایالات متحده یکی از مبانی تامین‌کننده امنیت جمهوری اسلامی ایران را به چالش کشید که دغدغه حس ناامنی ایران را می‌توانست تشدید کند. سکوت احتمالی ایران در مقابل اقدام آمریکا، می‌توانست موید دیدگاه آمریکا باشد؛ به این معنی که توسعه نفوذ منطقه‌ای نه تنها امنیت‌آور نیست، بلکه می‌تواند به عامل ناامنی تبدیل شود.

بنابراین نیاز بود که نشان داده شود چنین نیست و ظرفیت بازدارندگی ایران که مبتنی بر قابلیت‌های داخلی و نفوذ منطقه‌ای است نه تنها قادر است از طریق بازدارندگی برای ایران امنیت بیاورد، بلکه در صورت نیاز می‌تواند علیه منابع ناامنی و تهدید‌کننده امنیت ایران به شکل تهاجمی مورد استفاده قرار گیرد. می‌توان گفت حمله ۱۸ دی ماه نیروهای مسلح ایران به پایگاه هوایی عین‌الاسد در استان الانبار عراق، سه پیام مهم را برای رقبا و دشمنان منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای ایران ارسال کرد؛ اول اینکه ایران در استفاده از ظرفیت‌های داخلی و منطقه‌ای برای دفاع از منافع و امنیت خود مصمم است و از اراده لازم در این حوزه برخوردار است. دوم اینکه برخلاف ارزیابی آمریکا ظرفیت بازدارندگی ایران در سطح منطقه همچنان موثر و از کارآیی برخوردار است. سوم اینکه ایران با رویکردی بازدارنده و تدافعی در مقابل تهدیدات همچنان دغدغه امنیت‌جویی دارد و در پی توسعه‌طلبی و سلطه‌جویی نیست. اینکه ایران در ارسال این پیام‌ها تا چه اندازه موفق بوده و رقبا و دشمنان منطقه‌ای ایران تا چه اندازه قادر به دریافت پیام‌های ایران شده‌اند، طی روزها و هفته‌های آتی مشخص خواهد شد.