محیط ظهور قحطی اقتصادی

«قحطی در یک نظام مردم‌سالار چندحزبی هرگز رخ نمی‌دهد». این پارادایم، ریشه‌ قحطی را بدون قید و شرط و قاطعانه به فقدان‌آزادی‌های سیاسی و اقتصادی نسبت می‌دهد. اگر این باور درست باشد، ماحصل بسیار بزرگی برای بشر به همراه خواهد داشت؛ ماحصلی مبنی بر اینکه «آزاد باش تا پیشرفت کنی». البته این تئوری، باور یک انسان معمولی نیست. رسیدن به این پارادایم نتیجه مطالعات گسترده «آمارتیا سن» اقتصاددان برجسته هندی و برنده جایزه نوبل اقتصاد بوده است. «سن» در دل قحطی‌های هند متولد شد و آرمان کودکی خود را در مطالعات عمیق روی فقر و گرسنگی می‌جست. نتیجه مطالعات تئوریک و تجربی این اقتصاددان در حوزه قحطی، ارائه دو مقدمه مهم و یک نتیجه‌گیری نهایی است. اولین مقدمه این است که قحطی لزوما معلول یک پدیده طبیعی و غیرمترقبه مانند سیل یا جنگ نیست؛ قحطی می‌تواند در پی جریانات اقتصادی و فعل‌وانفعالات سیاست‌گذاری مانند یک تورم سنگین یا یک مداخله گسترده در بازار رخ دهد. دومین مقدمه این است که جریانات سیاست‌گذاری که منجر به ایجاد قحطی می‌شوند تماما در اقتصادها و سیستم‌های سیاسی ناآزاد رخ می‌دهند. «سن» در نهایت با استفاده از این دو مقدمه به این نتیجه نهایی می‌رسد که برای جلوگیری از قحطی و ناملایمات اقتصادی، مهم‌ترین راه‌حل حرکت به سمت آزادی اقتصادی و سیاسی است.

جایگاه آزادی در اندیشه «سن»

بی‌شک «آمارتیا کومار سن» را می‌توان یکی از اقتصاددانان برجسته و تاثیرگذار دهه‌های گذشته نامید؛ اقتصاددان هندی که جایزه نوبل اقتصادی سال ۱۹۹۸ را از آن خود کرد و به سبب مطالعات گسترده‌ای که در عمده زمینه‌های اقتصادی انجام داده جایگاه ویژه‌ای در حیطه اندیشه‌های اقتصادی-سیاسی پیدا کرده است. این اندیشمند شرقی هم از رشد اقتصادی و راز توسعه کشورها نوشته و هم به مطالعه علل بروز قحطی‌ها و گرسنگی‌ها در کشورهای دنیا پرداخته است؛ هم دوره گذار اقتصادهای شرقی به سمت مدل‌های توسعه‌ای غربیان را بررسی کرده و هم معتقد به این بوده که شرقیان در گذار به توسعه باید سنت‌های خود را حفظ کنند و مدل توسعه خود را در چارچوب‌ باورها و سنت‌های خود بسط دهند. هم به پارادایم «اصالت نفع» باور دارد و معتقد است آزادی‌های فردی و اخلاص انگیزه‌ها جامعه را به قله‌های سعادت نزدیک می‌کند و هم به نقش محوری جنس سیاست‌گذاری در ناملایمات اقتصادی پایبند است.

مطالعات این اندیشمند هندی در مقایسه با سایر دانشمندان حوزه اجتماعی، ۳ زاویه متمایز و برجسته دارد: اولین زاویه برجسته این است که برخلاف بقیه دانشمندان، خود را از دام دنیای تکنیکی خارج کرده و به‌طور ویژه روی انسان و متغیرهای انسانی متمرکز می‌شود؛ شاید همین قائل شدن جایگاه محوری برای انسان بوده که «سن» را به یکی از دانشمندان برجسته حوزه عدالت و رفاه تبدیل کرده است. سن به‌جای بررسی فرآیند توسعه از طریق افزایش درآمد کشورها، بر روی شاخصه‌های کیفی زندگی جوامع تمرکز کرده است. دومین زاویه برجسته مطالعات «آمارتیا سن» این است که او نقش چشمگیری برای متغیر «آزادی» قائل است. «سن» علت‌العلل خوشبختی‌ها را انحصارا «آزادی» و در سوی مقابل ریشه اصلی بدبختی‌ها را «فقدان‌آزادی» می‌داند؛ این حجم از ارزش برای آزادی شاید در مطالعات کمتر دانشمند قرن معاصری به چشم بخورد. شاید مهم‌ترین جمله‌واره‌ای که ارزش آزادی را در ذهن این اقتصاددان به تصویر می‌کشد این جمله او باشد که: «آزادی هم علت توسعه است و هم معلول آن؛ به این معنا که از یک طرف بدون آزادی دستیابی به توسعه برای جوامع غیرممکن است و از طرف دیگر دستیابی به توسعه مسیر را برای آزادی بیشتر انسان فراهم می‌کند». سومین زاویه برجسته از مطالعات «آمارتیا سن» جنس نگرش او نسبت به ریشه‌های فقر و قحطی است. «سن» در این خصوص یک پارادایم دارد که قطعا نقطه اوج و شاید بحث‌برانگیزترین قسمت از مطالعات او بوده است. «آمارتیا سن» که خود در یکی از روستاهای قحطی‌زده هندوستان متولد شد درخصوص قحطی این‌طور می‌گوید: «در یک نظام مردم سالار چند حزبی، هرگز قحطی روی نمی‌دهد». درخصوص اینکه چرا این باور نقطه اوج مطالعات «آمارتیا سن» است یک دلیل مهم مطرح می‌شود: اینکه او با قاطعیت تمام و بدون هیچ قید و بندی ریشه‌ قحطی‌ها را به فقدان‌آزادی‌های اقتصادی-سیاسی نسبت داده است. اگر فرض کنیم این ایده اصالتا درست باشد و تمام دنیا به آن باور داشته باشند، دستاورد بسیار بزرگی حاصل خواهد شد؛ هیچ قحطی یا گرسنگی در هیچ جای دنیا رخ نخواهد داد. تفاوت ندارد غرب حاصلخیز باشد و شرق نباشد، در غرب باران ببارد در شرق نه، برای پیشگیری از قحطی به «آزادی» باور داشته باش. بنابراین همین قاطعیت و بی‌قیدی کافی است تا بینش «آمارتیا سن» درخصوص ریشه‌های قحطی را برجسته کند. فارغ از اینکه جوامع تا چه حد برای آزادی نقش قائل هستند، سوال مهم این است که در ذهن «آمارتیا سن» چه می‌گذشت؟ چه ارتباطی بین «آزادی» و «قحطی» وجود دارد؟ «آزادی» از طریق چه مکانیزمی از وقوع «قحطی» پیشگیری می‌کند؟ آیا واقعا «تمام» قحطی‌های گذشته در کشورهای ناآزاد و غیردموکراتیک رخ داده است؟

آزادی و فقدان‌آزادی

«آمارتیا سن» قبل از اینکه به‌طور مستقیم به ارتباط بین «آزادی» با «قحطی» بپردازد، تلاش می‌کند ابتدا خود مقوله آزادی و نمودهای آن را در جامعه به تصویر بکشاند. او این سوال را مطرح می‌کند که آیا ثروت به تنهایی می‌تواند جوامع را به منتهی‌الیه خط توسعه و خوشبختی برساند؟ برای پاسخ به این سوال دو جامعه را در کنار هم قرار داده و مقایسه می‌کند. در جامعه اول به هر نحو، ثروت قابل توجهی وجود دارد و سطح درآمد افراد بالاست. اما در عین حال، جامعه از فقدان‌آزادی‌های گسترده رنج می‌برد. نابرابری بین زنان و مردان بالاست؛ افراد بخشی از مسیر زندگی خود را در دست حاکمان و سیاست‌گذاران می‌دانند؛ بنگاه‌های اقتصادی آزادی عمل ندارند و دست سیاست‌گذار را در دل فعالیت خود می‌بینند؛ آینده سیاسی جامعه ارتباط قدرتمندی با خرد جمعی ندارد و در نهایت افراد بدون اینکه برای خود برنامه‌ریزی کنند، بخش قابل توجهی از آینده به آنها دیکته می‌شود. در طرف مقابل، جامعه دوم به لحاظ اقتصادی آنچنان قدرتمند نیست و سطح درآمدها پایین است. اما در این جامعه آزادی‌های سیاسی و اقتصادی به‌طور کامل وجود دارد. افراد برای آینده خود در یک محیط آزاد برنامه‌ریزی می‌کنند؛ بنگاه‌های اقتصادی کمتر اسیر نیروهای تحمیلی بیرونی می‌شوند و در مجموع آینده جامعه نتیجه فعل‌وانفعالات جمعی افراد جامعه است؛ به عبارتی دیگر، در این جامعه افراد از فقدان‌آزادی‌های نااصولی رنج نمی‌برند. «آمارتیا سن» به منظور اینکه نقش «ثروت» و «آزادی» را در کیفیت زندگی جوامع توضیح دهد به مقایسه دو دسته متغیر می‌پردازد: «متغیرهایی که ارزش ذاتی یا Intrinsic Value دارند» و «متغیرهایی که ارزش خارجی یا extrinsic value دارند». منظور از متغیرهای دارای ارزش ذاتی این است که به واسطه حضورشان در زندگی، برای افراد خوشایند هستند، مانند سلامتی که به محض اینکه در زندگی انسان وجود نداشته باشد منجر به ایجاد ناخوشایندی‌ها می‌شود. در مقابل، متغیرهای دارای ارزش بیرونی، متغیرهایی است که خود به واسطه حضورشان منجر به مطلوبیت نمی‌شوند بلکه وسیله‌ای هستند برای رسیدن به خوشایندی. «سن» تلاش می‌کند تا نشان دهد در حالی که «ثروت» تنها ارزش بیرونی دارد؛ یعنی وسیله‌ای است برای دستیابی به مطلوبیت، اما «آزادی» نه‌تنها ارزش بیرونی دارد، بلکه خود برای افراد جامعه ارزش ذاتی دارد. به تعبیری دیگر، حضور آزادی در زندگی هم خود به‌طور ذاتی خالق مطلوبیت است هم از طریق آن می‌توان شرایط را برای کسب مطلوبیت بیشتر تسهیل کرد. او برای اینکه ارزش این دو متغیر را بهتر توصیف کند معتقد است که اگر متغیر سومی باشد که نقش ثروت را بازی کند افراد می‌توانند بدون ثروت به منتهی‌الیه خوشبختی برسند اما فقدان‌آزادی‌ها در زندگی جوامع، منجر به ایجاد شکاف‌های قابل توجهی خواهد شد. «آمارتیا سن» بعد از تفسیر آزادی، به رابطه دقیق بین این متغیر و قحطی‌ها می‌پردازد.

انواع قحطی

به عقیده «آمارتیا سن» قحطی زمانی اتفاق می‌افتد که بخش قابل توجهی از جامعه به دلایل مختلف، قادر به پوشش نیازهای اولیه به ویژه خوراکی‌های ضروری خود نباشند. از نظر «سن» اگر چه بسیاری از محققان برای ردیابی قحطی کاهش تولید ملی به ویژه مواد غذایی را دنبال می‌کنند اما کاهش عمومی تولید مواد غذایی تنها یکی از عواملی است که می‌تواند منجر به قحطی شود. او برای دستیابی به یک تعریف جامع از قحطی این‌طور استدلال می‌کند که «غذا در جامعه به وسیله موسسات خیریه یا یک نظام جیره‌بندی توزیع نمی‌شود، بلکه افراد باید از «حق برخورداری» خود استفاده کنند و در بازارها به تهیه کالاهای مورد نیاز بپردازند. منظور از حق برخورداری تمامی دارایی‌ها، حقوق حقه و امکاناتی است که در بازار ارزش معامله دارند و قابل تبدیل به کالاها و خدمات هستند. این حقوق حقه می‌تواند دارایی‌های فرد، نیروی کار او، قیمت‌های نسبی و سازوکار بازار باشد. بنابراین هر اتفاقی برای این ۴ عامل می‌تواند منجر به ایجاد قحطی در بازار شود. منظور از دارایی‌ها این است که ممکن است در جامعه بر اثر یک اتفاق طبیعی یا غیرطبیعی دارایی عمده بخشی از جامعه از بین برود. به‌عنوان مثال در سال ۱۹۴۳ در بنگلادش به دلایل مختلف تولید برنج در معرض سقوط قرار گرفت؛ از آنجا که منبع درآمدی بسیاری از افراد جامعه فروش برنج بود، این بخش از جامعه در معرض یک قحطی بزرگ قرار گرفت.

دومین عامل نیروی کار است. در هر جامعه، مهم‌ترین منبع معیشت افراد نیروی کار آنها است. اگر دارایی نیروی کار را از جامعه بگیریم، شاید عمده جمعیت جامعه هیچ منبع درآمدی نداشته باشند. بنابراین در صورتی که افراد قابلیت عرضه نیروی کار خود در بازار را نداشته باشند، منبع درآمدی بخش عمده جامعه از بین خواهد رفت. سومین عامل قحطی تغییر قیمت‌های نسبی است. معمولا این اتفاق در دوره‌های تورمی رخ می‌دهد. در عمده جوامع درآمد خانوارها متکی به قیمت یک عامل مانند دستمزد یا محصولات کشاورزی است. در صورتی که قیمت سایر کالاها افزایش یابد و نرخ دستمزد یا قیمت محصولات کشاورزی ثابت بماند، خانوار با دستمزد یا درآمد فعلی قادر به تامین نیازهای ضروری خود نیست و منجر به ایجاد قحطی خواهد شد. به‌عنوان مثال در قحطی سال ۱۹۴۳ در بنگلادش، قیمت‌های نسبی بین غذا و پاره‌ای از کالاها به شدت تغییر کرد. علاوه بر تغییر قیمت نسبی غذا به دستمزد، قیمت‌های نسبی ماهی به غلات تغییر شدید یافت و ماهی‌گیران بنگال شدیدترین ضربات را متحمل شدند. چهارمین متغیر شرایط مبادله در بازار است. در صورتی که سیاست‌گذار به نحو گسترده در بازار مداخله کند و قواعد بازار را به‌صورت مداوم تغییر دهد، بخش بزرگی از بازار به ویژه گروه آسیب‌پذیر قادر به تامین نیازهای خود نخواهند بود. بنابراین، مهم‌ترین تاکید «آمارتیا سن» این است که قحطی لزوما نتیجه یک اتفاق طبیعی یا کاهش تولید ناخالص داخلی نیست بلکه جریان سیاست‌گذاری و مجاری اقتصادی می‌توانند خود علت اصلی قحطی‌ها باشند؛ جریان‌ها و مجاری که به‌طور کامل از سوی سیاست‌گذار قابل کنترل و مدیریت هستند.

جریان علت «آزادی-قحطی»

«آمارتیا سن» به این نکته می‌پردازد که آیا اینکه هرگز در یک نظام مردم سالار چند حزبی قحطی روی نداده است، می‌توان یک رابطه علی بین آزادی اقتصادی-سیاسی و قحطی یافت یا این رابطه تصادفی بوده است؟ او برای پاسخ به این سوال، به انگیزه فرمانروایان و سیاست‌گذار در اقتصادهای گوناگون می‌پردازد. سن استدلال می‌کند که «قحطی میلیون‌ها نفر را در کشورهای گوناگون می‌کشد اما فرمانروایان را هرگز». شاهان، روسای جمهور، دیوان‌سالاران، سیاست‌گذاران، روسا، رهبران نظامی و فرماندهان هرگز قربانی قحطی نشده‌اند. بنابراین قحطی به لحاظ مادی هیچ هزینه مشهودی برای سیاست‌گذاران نخواهد داشت. تا زمانی که هزینه‌ای متوجه سیاست‌گذار نشود، انگیزه کافی برای پیشگیری یا حتی مدیریت قحطی وجود نخواهد داشت. تنها هزینه‌ای که می‌تواند متوجه سیاست‌گذار شود هزینه‌های نامشهودند که می‌توانند کاهش محبوبیت سیاسی یا به خطر افتادن قدرت باشند. این هزینه‌های نامشهود تنها در حالتی متوجه سیاست‌گذار می‌شوند که جامعه آزاد باشد؛ هم به لحاظ سیاسی و هم به لحاظ اقتصادی. در یک جامعه آزاد که بنگاه‌های اقتصادی آزادانه فعالیت می‌کنند و افراد جامعه آزادانه آینده خود را انتخاب می‌کنند، سیاست‌گذاران و حاکمان همواره در تیررس هزینه‌های نامشهود جامعه هستند. در طرف مقابل، در صورتی که انتخاباتی نباشد، احزاب مخالف وجود نداشته باشند، بنگاه‌های اقتصادی اسیر نیروهای تحمیلی باشند و چرخ بازارها مبتنی بر جبر سیاست‌گذار بچرخد، سیاست‌گذاران نتایج سیاسی و اقتصادی شکستشان در پیشگیری از قحطی را تحمل نمی‌کنند. اما آزادی اقتصادی و آزادی سیاسی جریمه قحطی را هم به گروه‌های حاکم و هم به رهبران سیاسی منتقل می‌کند. این اتفاق خود انگیزه لازم برای تلاش درخصوص پیشگیری و مدیریت قحطی را در سیاست‌گذار ایجاد خواهد کرد. از آنجا که پیشگیری از قحطی به تلاش سیاست‌گذار و جریان سیاست‌گذاری بستگی دارد، سیاست‌گذاران می‌توانند به راحتی از رسوخ قحطی به اقتصاد جلوگیری کنند.

قحطی در تجربه کشورها

بررسی‌های تجربی «آمارتیا سن» با استدلال او درخصوص جریان علیت بین آزادی و قحطی کاملا سازگار است. تعجبی ندارد که تاکنون در تاریخ جهان، هرگز در یک نظام مردم‌سالار و آزاد اقتصادی هیچ قحطی رخ نداده است؛ چه در کشورهای ثروتمند مانند اروپای غربی و آمریکای شمالی و چه در ممالک فقیر مانند هندوستان پس از استقلال، بوتسوانا و زیمبابوه. مطالعات تجربی «سن» نشان می‌دهد که قحطی‌های گذشته در سه نوع از کشورها رخ داده است. اولین گروه، کشورهایی بودند که تحت قیمومیت و حکومت‌های خارجی مدیریت می‌شده‌اند؛ طبیعی است که در چنین شرایطی آزادی سیاسی و اقتصادی حاکم نباشد و سیاست‌گذار واهمه‌ از دست دادن قدرت نداشته باشد. از جمله قحطی‌هایی که در طول تاریخ در این گروه اتفاق افتاده می‌توان از تجربه هندوستان در زمان حکومت انگلستان یا قحطی ایرلند در زمان حکومت انگلیسی‌ها نام برد. دومین گروه‌ کشورهایی هستند که نظام سیاسی تک‌حزبی داشته‌اند و در نظام اقتصادی آنها آزادی وجود نداشته است. در چنین فضای فقدان‌آزادی از یک طرف آحاد اقتصادی برای تقویت آینده خود انگیزه آنچنانی ندارند و از طرف دیگر به دلیل  فقدان آزادی سیاسی، سیاست‌گذار نیز ابایی از نبود محبوبیت سیاسی ندارد؛ نتیجه این خواهد بود که تلاشی برای پیشگیری و مدیریت قحطی در فضای سیاست‌گذاری صورت نخواهد گرفت؛ از جمله تجربه‌های این گروه می‌توان به قحطی اوکراین در دهه ۱۹۳۰، قحطی در چین در طول سال‌های ۱۹۵۸ تا ۱۹۶۱ و قحطی دهه ۱۹۷۰ در کامبوج اشاره کرد. سومین گروه کشورها نیز دیکتاتورهای نظامی بوده که در آنها جریان سیاست‌گذاری در محیط اقتصادی و فضای سیاسی به‌طور کامل از سوی حاکمان دیکته می‌شد. تجربه قحطی در کشورهایی مانند اتیوپی، سومالی و قحطی در برخی کشورهای آفریقایی ذیل این گروه قرار می‌گیرد. «سن» از این حیث که خود متولد هندوستان بوده و دوران کودکی خود را در دل قحطی‌های این کشور گذرانده، در مطالعات خود تمرکز زیادی روی قحطی در این کشور داشته است. او قحطی‌های هندوستان را دنبال کرده و به شناخت رابطه آنها با جنس سیاست‌گذار و فضای سیاسی پرداخته است. نتیجه مطالعات تجربی این اقتصاددان نشان می‌دهد که تمامی قحطی‌هایی که در هندوستان اتفاق افتاده در زمانی بوده که هم به لحاظ اقتصادی و هم به لحاظ سیاسی آزادی وجود نداشته است. به محض اینکه سیاست‌های آزادسازی اقتصادی و سیاسی در هندوستان دنبال شده، این کشور هرگز تجربه قحطی نداشته است.  بنابراین نتیجه مطالعات تجربی و تئوریک «آمارتیا‌سن» حکایت از دو نکته مهم دارد: اولین نکته این است که قحطی تنها به دلیل حوادث طبیعی و غیرمترقبه مانند سیل یا جنگ اتفاق نمی‌افتد؛ این‌گونه عوامل تنها یک مجموعه دلیل از عوامل شکل‌گیری قحطی است. عوامل مهم دیگر که ممکن است در هر کشوری و در شرایط معمولی نیز اتفاق بیفتد، جریانات اقتصاد و فعل‌وانفعالات سیاست‌گذاری است؛ تورم جهشی ممکن است با کاهش درآمد حقیقی بخشی از جامعه منجر به یک قحطی قابل توجه شود یا تغییر قیمت‌های نسبی و عدم رشد متناسب دستمزد با تورم نیز می‌تواند خود منجر به ایجاد قحطی شود. با توجه به اینکه علل اصلی وقوع قحطی جریانات اقتصادی و جهت سیاست‌گذاری است، سیاست‌گذار می‌تواند به راحتی از وقوع قحطی پیشگیری کند. دومین نکته مطالعات «سن» که به دنبال نکته اول ماهیت پیدا می‌کند این است که قحطی تنها در سایه فقدان ‌آزادی‌های سیاسی و اقتصادی رخ می‌دهد. در یک فضای آزاد، افراد اقتصادی در مختصات آینده خود نقش فاعلانه دارند و برای هدایت آن سیاست‌گذار را با کمال دقت ارزیابی می‌کنند؛ به همین دلیل سیاست‌گذار تداوم محبوبیت سیاسی و پایداری قدرت خود را در دل رضایت عمومی جست‌وجو می‌کند؛ به همین دلیل همواره از وقوع قحطی و گرسنگی دلهره دارد. اما در یک فضای ناآزاد اقتصادی و سیاسی، آینده تا حدودی به افراد دیکته می‌شود و آحاد اقتصادی به بازیگران منفعل جامعه تبدیل می‌شوند. در چنین فضایی سیاست‌گذار ابایی از عوامل قحطی مانند تورم لجام‌گسیخته یا دخالت‌های سنگین در بازارها ندارد و عملا پیشگیری از قحطی از محتویات هدف سیاست‌گذار خارج خواهد شد.