نویسندگانی که از زندگی جان مینارد کینز می‌نویسند، باید کار دشواری را در سایه اثر سه جلدی و استادانه رابرت اسکیدلسکی (Robert Skidelsky) درباره این اقتصاددان بزرگ پیش ببرند. (اما) زاکاری کارتر (Zachary Carter)، روزنامه‌نگار هافینگتون پست، تمرکز خود را به شیوه‌ای مبتکرانه بر توسعه نظرات کینز قرار داده و چگونگی پیشروی این ایده‌ها پس از مرگ او در ۱۹۴۶ را بررسی کرده است. حاصل کار او خلاصه‌‌ای خواندنی از اقتصاد قرن بیستم است که برای مخاطب عام بسیار جذاب است. نکته کلیدی درباره کینز، به بیان زاکاری کارتر، این است که جایگاه او را در زمانه و طبقه‌ای که او در آن می‌زیست بنگریم؛ روشنفکر انگلیسی ثروتمندی که به راحتی در عرصه‌‌‌های گوناگونی چون دنیای آکادمی، هنر و سیاست سیر و سیاحت می‌کرد. کینز در ۱۸۸۳ متولد شد و کودکی او در زمانی گذشت که امپراتوری بریتانیا در اوج خود قرار داشت؛ دوره‌ای که برای افرادی چون کینز عصر صلح و سعادت بود.

دوران خوش و کوتاه زندگی کینز با شروع جنگ جهانی اول در ۱۹۱۳ به پایان رسید و پس از آن زندگی کینز تلاشی برای بازگرداندن بخش‌های بهتر آن دنیای گمشده بود. اولین باری که نام او شناخته شد در اعتراض به مفاد عهدنامه ورسای بود؛ چرا که عقاید اقتصادی او با زندگی در دهه ۲۰ انگلیس شکل گرفته بود که مشخصه آن تورم و بیکاری بالا بود. سپس رکود بزرگ (در ۱۹۲۹) سر رسید که به نظر می‌رسید ساده‌انگاری نظریه‌های کلاسیک اقتصاد را به معرض نمایش گذاشته است؛ نظریه‌هایی که اقتصاد را به مثابه ماشینی می‌دیدند که اگر به حال خود رها شود، با استفاده از ابزارهای خود، خودش را به تعادل بازمی‌گرداند.

برای کینز، این فراخوانی برای اقدام جدی بود. در نگاه کینز، جدال واقعی مبارزه‌ای بود میان لیبرالیسم- که در آن هدف اولیه دولت صلح، آزادی تجارت و رفاه اقتصادی بود- و از سوی دیگر مکتب نظامی‌گری که در اندیشه قدرت، غرور ملی، افتخارات شخصی و میهنی و تحمیل برتری یک فرهنگ یا تعصب نژادی بود. به یک معنا، او می‌خواست سرمایه‌داری را از دست خودش نجات دهد. کارتر حرفه کینز را تلاشی برای سازگار کردن محافظه‌کاری ضدانقلابی و ریسک‌گریزانه ادموند برک (Edmund Burke) و ایده‌های رادیکال و دموکراتیک ژان ژاک روسو می‌بیند.

با توجه به جایگاه امروزی کینز، اغلب به راحتی فراموش می‌شود که توصیه‌های او در زمان زندگی‌اش تا چه حد مورد بی‌توجهی قرار گرفتند. در ۱۹۲۵، محافظه‌کاران بریتانیا استاندارد طلا را به‌رغم نظر مخالف وی احیا کردند. در انتخابات ۱۹۲۹ در حالی از لیبرال‌های لوید جورج (Lloyd George) حمایت کرد که حزب او در حال نزول و از دست دادن اهمیتش بود. اگرچه بخش‌هایی از توافق جدید فرانکلین روزولت ماهیتی کینزی داشت، با این حال رئیس‌جمهور روزولت او را چون عارفی غیرقابل وصف می‌دید و در کنفرانس برتن وودز (Bretton Woods) در ۱۹۴۴ بسیاری از برنامه‌های کینز برای نظام اقتصادی بعد از جنگ جهانی دوم توسط آمریکایی‌ها نادیده گرفته شد. بزرگ‌ترین تاثیرگذاری کینز در دوران پس از مرگ او رخ داد، وقتی که دانش اقتصاد ایده‌های او را به‌طور چشمگیری در سه دهه پس از مرگ او پذیرفت.

به گفته کارتر: «اقتصاد کینزی زیستی را سپری کرد که خود کینز به سختی می‌توانست آن را پیش‌بینی کند.» میراث او تحت تاثیر اندیشه و سبک نوشتار او قرار گرفت که در کمبریج بسیار مورد احترام بود؛ او ایده‌های خود را بیشتر در قالب جملاتی نغز و گیرا بیان می‌کرد تا در چارچوب معادلات ریاضی. به همین دلیل مطالعه اثر سترگ او، «نظریه عمومی کار، بهره و پول» اغلب گیج‌کننده تلقی می‌شود. به‌عنوان مثال، کینز توصیه می‌کند که دولت باید تقاضای کل و بیکاری را تحت کنترل درآورد، با این حال مشخص نمی‌کند که دولت چگونه باید این کار را انجام دهد. او در حالی اشتغال کامل را معیار اصلی موفقیت می‌دانست که تعریف دقیقی از این اصطلاح ارائه نمی‌داد. در‌عوض، اقتصاد کینزی توسط همکارانش چون جوآن رابینسون (Joan Robinson) و جان هیکس (John Hicks) و روشنفکرانی چون گالبرایت (Galbraith) تعریف شد. بعدتر اندیشه‌های او توسط میلتون فریدمن (Milton Friedman)، فردریش هایک (Friedrich Hayek) و دیگر اقتصاددانانی که باور داشتد اقتصاد کینزی منجر به دخالت بیش از اندازه دولت در اقتصاد و ایجاد گرایشی مزمن به تورم بالا می‌شود مورد حمله قرار گرفت. رونالد ریگان و مارگارت تاچر رهبری سیاست‌هایی را در پیش گرفتند که تمایل به استفاده هرچه کمتر از ابزارهای مالی برای کنترل چرخه‌های تجاری داشت و سررشته سیاست‌گذاری‌ها را به دست ابزارهای پولی می‌داد. زاکاری کارتر این واکنش‌های ضد کینزی را رد می‌کند. با این حال، جای تردید است که آیا خود کینز- که به درآمد سرمایه‌گذاری‌هایش برای گذران زندگی وابسته بود- از سیاست‌های اقتصادی در میانه دهه ۷۰ احساس خوشایندی ‌داشت؛ سیاست‌هایی که منجر به نرخ مالیات بر درآمد ۸۳ درصدی و تورمی ۲۵ درصدی شده بود. تا مدتی، همچنان که دانش اقتصاد از ایده‌های او فاصله می‌گرفت، به نظر می‌رسید که ممکن است کینز به یکی از آن «اقتصاددان‌های مرده» تبدیل شود که خود کینز زمانی از آن سخن گفته بود. اما قرن ۲۱ دوباره نام او را بر سر زبان‌ها انداخت. در سال ۲۰۰۹ و در پی بحران مالی شدید، کشورهای جی ۲۰ بر استفاده از نوعی از محرک‌های اقتصادی هماهنگ توافق کردند که کینز قطعا آنها را توصیه می‌کرد. همه‌گیری کرونا نیز منجر به انجام دور دیگری از اقدامات کینزی دولت‌ها برای مقابله با رکود شده است. در همین حال، افزایش روزافزون استفاده از اتوماسیون در کسب‌و‌کارها گرایش‌های کینز را درباره کوتاه‌کردن ساعات کار هفته‌ای دوباره زنده کرده است؛ گرایشی که او با عنوان «امکانات اقتصادی برای نوه‌هایمان» مطرح می‌کرد. بدون شک دنیا در دهه‌های آینده بحث‌های بسیاری درباره اندیشه‌های او خواهد داشت و از آثار او درس‌های بسیاری فراخواهد گرفت.