مقدمه

در نوامبر امسال، رای دهندگان ماساچوست تصمیم خواهند گرفت که آیا قانون اساسی این ایالت باید اصلاح شود تا یک وضعیت‌ گذار در سیستم مالیات ایالت خلیج رخ بدهد و فرآیند مالیات بر درآمد افراد با نرخ ثابت به سیستم نرخی تغییر کند؟ در این سیستم جدید قرار است بر درآمدهای بالای یک میلیون دلار ۴ درصد مالیات اعمال شود. سوالی که در برابر رای دهندگان مطرح می‌‌‌شود، مهم است چراکه پیامدهای معناداری برای اقتصاد ماساچوست به همراه خواهد داشت.تاکنون، توجهات عمدتا روی درآمد حدودا ۲ میلیارد دلاری معطوف بوده است و تخمین زده می‌شد که بخش اعظم درآمد دولت حاصل از مالیات آن دسته از شرکت‌‌‌ها و افرادی است که درآمد بالای دو میلیارد دلار در سال دارند. با این حال، بحث کمتری بر پیامدهای بالقوه اقتصادی مالیات مازاد متمرکز است. این حذف از اهمیت ویژه‌‌‌ای برخوردار است؛ زیرا موضوع مالیات مازاد در برگه‌‌‌های رای ماه نوامبر با اکثر قوانین مالیاتی متفاوت است، از آن حیث که اگر این موضوع با رای مردم تصویب شود، هرگونه تجدیدنظر در نرخ نهایی ۹ درصدی جدید نیازمند اصلاح قانون اساسی دیگری است -فرآیندی که ممکن است سال‌‌‌ها طول بکشد تا به سرانجام برسد.

به عبارت دیگر، اگر سیاستگذاران واکنش‌‌‌های رفتاری افراد را به‌‌‌درستی پیش‌‌‌بینی می‌‌‌کردند یا پیامدهای اقتصادی ناخواسته دیگری از افزایش مالیات منتج می‌‌‌شد، ممکن بود سال‌‌‌ها طول می‌‌‌کشید تا تعدیل نرخ یا بازنگری در سیاست و خسارت اعمال شود - حتی اگر سیاست معکوس می‌شد، اما اگر این‌طور نبود، قطعا زمان زیادتری طول می‌کشید. بنابراین، به نفع سیاستگذاران و رای دهندگان است که به طور کامل از پیامدهای احتمالی این اقدام مطلع شوند. در حالی که مقالات و آثار مکتوب پیرامون تبدیل سیستم مالیات بر درآمد فردی از نرخ ثابت (که در آن همه به همان نسبت درآمد مشمول مالیات خود را می‌پردازند) به نرخ تصاعدی (که در آن افراد با درآمد بالاتر درصد بیشتری از درآمد خود را نسبت به افراد کم درآمد می‌پردازند) محدود است. در این مقاله ما تلاش خواهیم کرد مقالات و پژوهش‌های آکادمیکی و دانشگاهی در این زمینه را به صورت خلاصه ارائه کنیم - به ویژه مقالاتی که به طور تجربی رابطه بین اقتصاد کلان، مالیات‌‌‌ها و واکنش‌‌‌های رفتاری افراد را نسبت به کاهش نرخ یا افزایش نرخ در ایالات متحده و خارج از کشور مورد مطالعه قرار داده‌اند.

در بررسی مقالات آکادمیک متوجه شدیم که تغییر از یک سیستم مالیات بر درآمد ثابت به یک سیستم مالیات بر درآمد درجه‌بندی شده، یا تغییر از یک نرخ نهایی پایین‌تر به یک نرخ نهایی بالاتر، اغلب با رشد اقتصادی رابطه منفی دارد. بد نیست به این نکته هم اشاره شود که بسیاری از مطالعات و پژوهش‌‌‌های مورد اشاره در این بررسی، با داده‌‌‌های مالیات بر درآمد در سطح ملی تکمیل شده‌‌‌اند. با این حال، این موضوع نباید یافته‌‌‌های مطالعات را نسبت به تعمیم آنها در سطح ایالتی بی‌‌‌اعتبار کند. در واقع، بسیاری از مطالعات به طور ضمنی تاثیر مالیات‌‌‌ها را بر اقتصادهای نسبتا بسته بررسی می‌‌‌کنند - اقتصادهایی که به عوامل تولید در داخل مرزهای یک کشور محدود می‌‌‌شوند. برخلاف اقتصاد ملی، اقتصادهای زیرملی بسیار بازتر هستند.

بنابراین، از آنجا که اجتناب از تاثیر یک سیاست خاص دولتی با جابه‌جایی نیروی کار یا سرمایه به یک دولت دیگر بسیار آسان‌‌‌تر است، لذا منطقی است که فرض کنیم یافته‌‌‌های تجربی یک مطالعه ملی می‌‌‌تواند در سطح دولتی بزرگ‌‌‌نمایی شود. مالیات بر درآمد فردی، تحرک جغرافیایی و واکنش‌‌‌های خروجی نوآورانه‌ای ایجاد می‌‌‌کند که مانع از بازگشت نوآوری می‌‌‌شود، اما ثابت شده است که درآمدهای بالا حساسیت خاصی نسبت به نرخ‌‌‌های مالیات بر درآمد فردی بالاتر دارند.

مروری بر مقالات و آثار در این زمینه

در سال ۲۰۰۲، جنتری و هابارد احتمال دستیابی به تحرک رو به بالا را تحت یک سیستم مالیاتی پیش‌رونده مورد مطالعه قرار دادند. به طور خاص، این محققان احتمال جابه‌جایی به شغل بهتر را تحت نرخ‌‌‌های مالیاتی بالاتر و افزایش پیشرفت نرخ مالیات بررسی کردند. در این مطالعه، محققان یاد شده داده‌‌‌های جمع‌‌‌آوری‌‌‌شده در پانل مطالعه پویایی درآمد (PSID) را بررسی کردند که قبلا از طریق یک مطالعه طولی سالانه توسط دانشگاه میشیگان انجام شده بود. حتما می‌‌‌دانید مطالعه طولی با نظرسنجی‌‌‌های سنتی متفاوت است، زیرا در مطالعه طولی همان پاسخ‌‌‌دهندگان برای سال‌‌‌ها مورد سوال واقع شده و موضوعاتی خاص در طول چند سال متوالی از یکسری پاسخ دهنده خاص پیگیری می‌شود. جنتری و هابارد از PSID برای داده‌‌‌هایی استفاده کردند تا ببینند آیا پاسخ‌‌‌دهندگان در طول سال آینده به سمت «شغل بهتر» رفته‌‌‌اند یا خیر؟ تعریف شغل بهتر به صلاحدید پاسخ دهنده واگذار می‌‌‌شود، اما به طور کلی می‌‌‌توان آن را به عنوان شغلی که ارتقا یا دستمزد بالاتری ارائه می‌‌‌دهد، مد نظر قرار داد.

این محققان پاسخ‌‌‌های ملی PSID را از سال ۱۹۷۹ تا ۱۹۹۳ بررسی کردند. این محققان برای ایجاد معیارهای خود از متغیرهای مالیاتی، از جمله نرخ مالیات نهایی احتمالی آینده خانوار و پیشرفت (یا تحدب) یک سیستم مالیاتی، از TAXSIM استفاده کردند که یک برنامه مدل‌‌‌سازی مالیاتی است و توسط دفتر ملی تحقیقات اقتصادی آمریکا طراحی شده است. این مطالعه شامل پرداخت‌‌‌های مالیات بر درآمد فدرال و ایالتی و همچنین نرخ‌‌‌های مختلف مالیات بر درآمد نهایی دولت‌‌‌های فدرال و ایالتی است. نتایج بیس لاین این محققان بر این احتمال متمرکز بود که یک سرپرست خانوار شاغل در طول سال آینده به شغل بهتری نقل مکان کند. جنتری و هابارد دریافتند که به ازای هر واحد درصد کاهش در نرخ مالیاتی نهایی، احتمال اینکه یک مرد شاغل سرپرست خانوار به شغل بهتری در طول سال آینده نقل مکان کند، ۱۵۸/ ۰ درصد افزایش می‌‌‌یابد.

تغییر سیاست‌‌‌های مالیاتی ایالتی و محلی آمریکا

به عبارت دیگر، این محققان دریافتند که «کاهش پنج درصدی در نرخ مالیات نهایی، احتمال جابه‌جایی به شغل بهتر را تا ۷۹/ ۰درصد افزایش می‌‌‌دهد.» میانگین تمایل به حرکت به سمت شغل بهتر ۸۷/ ۹ درصد بود. بنابراین، اثر کاهش ۵ درصدی نرخ مالیات نهایی، تمایل به جابه‌‌‌جایی را ۸ درصد افزایش داد. در شرایط یکسان، احتمال اینکه زنان سرپرست خانوار به شغل بهتری دست پیدا کنند، بیشتر خواهد بود و آنها به طور متوسط حتی بیشتر (۸ درصد بیشتر) از این تغییر سیاست مالیاتی منتفع خواهند شد. نتایج در مورد تاثیر نرخ های مالیاتی حاشیه‌ای بر احتمال حرکت به سمت شغل بهتر از نظر آماری بسیار معنادار بود.

از حیث تاثیر پیشرفت سیستم مالیاتی، جنتری و هابارد دریافتند که به ازای هر درصد کاهش در اندازه‌گیری تحدب ساختار مالیاتی، احتمال حرکت به سمت شغل بهتر ۲۷۷/ ۰ درصد افزایش می‌‌‌یابد. این محققان در گزارش خود چنین نوشته‌‌‌اند:«از نظر اهمیت اقتصادی، این برآورد نشان می‌‌‌دهد که کاهش یک‌انحراف استاندارد در معیار تحدب مالیاتی حاشیه‌‌‌ای (۱۲/ ۳واحد درصد) میل گردش مالی را ۸۶/ ۰ درصد افزایش می‌‌‌دهد.» هنگامی که این سیاست مالیاتی روی میانگین تمایل به حرکت به سمت شغل بهتر اعمال می‌‌‌شود، کاهش میانگین پیشرفت ساختار مالیاتی منجر به افزایش ۷۱/ ۸درصدی در احتمال انتقال به شغل بهتر می‌‌‌شود. در نهایت، این مطالعه شواهدی از یک رابطه آماری معنادار بین نرخ رشد واقعی دستمزدها و پیشرفت مالیات پیدا کرد. بر اساس یافته‌های این محققان، کاهش یک درصدی در تحدب مالیاتی، نرخ رشد واقعی سه ساله دستمزدها را از ۱/ ۹ درصد به ۵/ ۱۰ درصد افزایش داد.

در سال ۱۹۹۸، فلدشتاین و وروبل این پرسش را بررسی کردند که آیا دولت‌های ایالتی و محلی می‌توانند به طور موثر درآمد را از طریق مالیات و نقل و انتقالات توزیع کنند. یافته‌‌‌های آنها به‌طور گسترده‌‌‌ای از این نظریه اقتصادی حمایت می‌‌‌کند که اگر در بلندمدت (تحت شرایط تحرک کامل) دستمزد افراد قبل از مالیات تنظیم بشود، در آن صورت درآمد واقعی افراد پس از مالیات در همه حوزه‌‌‌ها یکسان خواهد بود. این تسطیح زمانی اتفاق می‌‌‌افتد که افراد متوجه می‌‌‌شوند درآمد پس از کسر مالیات در حوزه قلمرویی آنها متفاوت و بالاتر است و لذا سعی می‌‌‌کنند به مناطقی نقل مکان ‌‌‌کنند که درآمد آن مناطق، خالص‌تر، واقعی‌تر و مطلوب‌‌‌تر باشد. در این‌گونه مناطق، شرایط تحرک کامل وجود ندارد - اگرچه تحرک به وضوح پس از بیماری کووید-۱۹ افزایش یافته است - اما فلدشتاین و وروبل تأثیرات واقعی تحرک را به طور قابل ملاحظه ای مطابق با نظریه یاد شده می‌‌‌دانند.

تحقیقات پژوهشگران این نظریه را تایید می‌کند که ساختارهای مالیاتی دولتی مترقی نمی‌توانند در درازمدت به توزیع مجدد درآمد دست یابند. در ایالت‌هایی که افراد با درآمد بالا مالیات سنگین‌‌‌تری دریافت می‌‌‌کنند، درآمد واقعی افراد با درآمد بالا با مهاجرت افزایش می‌یابد و درآمد افراد کم درآمد کاهش چشمگیری خواهد داشت. مرتنز و راون (۲۰۱۹) کار جنتش و لونسفورد (۲۰۱۸) را بررسی کردند و نگرانی آنها در مورد انتخاب آزمون آماری در کار خود (۲۰۱۳) را تأیید کردند. با این حال، مرتنز و راون با نتیجه‌‌‌گیری جنتش و لونسفورد (۲۰۱۸) موافق نبودند و این را اشتباه اعلام کردند که: «پس از اتخاذ روش استنباط آماری معتبر، هیچ اثر قابل استنتاج کاهش مالیات بر فعالیت اقتصادی وجود ندارد». محققان ذکر شده (مرتنز و راون) پس از تجزیه و تحلیل مجدد کار قبلی خود با انواع آزمون های آماری معتبر، به این نتیجه رسیدند که نتایج قبلی آنها اهمیت آماری خود را تنها با کاهش متوسطی از دقت حفظ کرده است. نگوین، اونیس و روسی (۲۰۲۱) تأثیر تغییرات مالیات بر مصرف و درآمد (فردی و شرکتی) را بر درآمد، مصرف خصوصی و سرمایه‌گذاری در بریتانیا از ۲۰۰۳-۱۹۷۳ بررسی کردند. این سه محقق یک تحلیل روایی برای ایجاد معیاری برای شوک‌های مالیاتی انجام دادند. مانند تحلیل‌‌‌های روایی که قبلا ذکر شد، این رویکرد به کنترل متغیرهای درون‌‌‌زا کمک کرد.

نگوین و همکاران (Nguyen et al) به این نتیجه رسیدند که در کوتاه‌مدت، تغییرات مالیات بر درآمد منجر به «(تأثیر) قابل توجه و مداوم بر تولید، مصرف خصوصی و سرمایه‌‌‌گذاری می‌‌‌شود.» اگر متوسط نرخ مالیات بر درآمد یک درصد کاهش یابد، تولید ناخالص داخلی بلافاصله پس از تغییر مالیات (در عرض یک چهارم) ۷۸/ ۰ درصد افزایش می‌‌‌یابد. چهار فصل پس از کاهش مالیات بر درآمد، تولید ناخالص داخلی ۵/ ۱ درصد افزایش یافت. در سه ماه اول پس از کاهش یک درصدی در نرخ متوسط مالیات بر درآمد، سرمایه‌گذاری خصوصی ۷/ ۲ درصد افزایش یافت. به طور متوسط، حداکثر اثر کاهش مالیات در سه ماه چهارم که سرمایه‌گذاری خصوصی ۶/ ۴ درصد افزایش یافته بود، محقق شد. مصرف خصوصی خانوارها پس از کاهش یک درصدی متوسط نرخ مالیات بر درآمد، یک فصل یک چهارم افزایش ۲/ ۱ درصدی داشت. اوج تغییر در کل مصرف خصوصی با ۶/ ۱ درصد چهار فصل پس از کاهش مالیات بر درآمد اتفاق افتاد. تغییرات در نرخ‌های مالیات بر مصرف تاثیری اندک اما عمدتا ناچیز بر همان مولفه‌‌‌ها داشت.

در سال ۲۰۱۸ آکچیگیت و همکاران (Akcigit et al.) تاثیر دارایی‌های ایالتی و فدرال را بر نوآوری مورد مطالعه قرار دادند و سعی کردند آن جاهایی را مورد بررسی قرار دهند که مخترعان برای اقامت انتخاب می‌کنند. برای انجام این کار، محققان یادشده از مجموعه‌‌‌هایی استفاده کردند که مخترعان، نوآوری‌‌‌ها، کارفرمایان مخترع، درآمد هفتگی، ارزش ثبت انتخاب، نرخ مالیات و سایر تغییرات را از سال ۱۹۲۰ تا پایان قرن ردیابی می‌‌‌کردند. شواهد تجربی محققان یاد شده «این احساس را به دست داد که شرکت‌‌‌ها و سرمایه گذاران بر اساس آنها به بازده خالص نوآوری واکنش نشان می‌‌‌دهند، و نه تنها به نرخ‌‌‌های مالیاتی، که صرفا جزئی از آن محاسبه اقتصادی هستند.»

آکچیگیت و همکاران دریافتند که مالیات بر درآمد افراد اثرات منفی قابل توجهی بر احتمال داشتن حق ثبت اختراع دارد. مالیات‌ها همچنین بر احتمال مخترع برای تولید اختراع پر استناد یا اختراعی که ارزش قابل توجهی برای شرکت ایجاد می‌‌‌کند، تاثیر گذاشت. علاوه بر این، مخترعان به طور قابل توجهی کمتر در ایالت‌‌‌هایی با مالیات بالاتر قرار می‌‌‌گیرند. اگرچه مخترعان شرکتی تمایل دارند فقط به مالیات بر درآمد شرکت پاسخ دهند، مخترعانی که برای یک شرکت کار نمی‌‌‌کنند، مالیات بر درآمد شرکتی و شخصی را در نظر می‌‌‌گیرند. علاوه بر این، مالیات بر درآمد فردی هم تحرک جغرافیایی و هم واکنش‌‌‌های خروجی نوآوری ایجاد می‌‌‌کند.

مطالعات از نظر دامنه و مقیاس متفاوت هستند، اما به طور کلی نتیجه می‌‌‌گیرند که تغییرات مالیاتی واکنش‌‌‌های رفتاری قابل توجهی را از سوی افراد به دنبال دارد. آنها همچنین تا حد زیادی نشان می‌‌‌دهند که افزایش مالیات می‌‌‌تواند باعث افزایش درآمد برای دولت شود، اما اغلب به بهای رشد اقتصادی و تحرک برای مالیات‌دهندگان تمام می‌‌‌شود. در مقابل، کاهش مالیات منجر به کاهش درآمد کوتاه‌مدت و در عین حال ترویج رشد اقتصادی بلندمدت می‌‌‌شود. با این حال، با توجه به ساختار مدل‌‌‌های آماری در مطالعات، همان‌طور که کاهش مالیات بر درآمد باعث افزایش فعالیت‌‌‌های اقتصادی خاص می‌شود، افزایش متناسب مالیات بر کاهش آن فعالیت تاثیر می‌‌‌گذارد. به عنوان مثال، جنتری و هابارد (۲۰۰۲) ثابت کردند که افزایش ۵ درصدی در نرخ مالیات نهایی، احتمال انتقال به شغل بهتر را ۷۹/ ۰ درصد از خط پایه ۸۷/ ۹ درصد کاهش می‌دهد.

بنابراین افزایش ۵ درصدی در نرخ نهایی مالیات، میل به جابه‌جایی را تا ۸ درصد کاهش می‌‌‌دهد. این نتیجه‌‌‌گیری‌‌‌ها در بحث حال حاضر پیرامون اصلاحیه مالیات بر درآمد تدریجی در قانون اساسی ماساچوست قابل استفاده است . موضوعی که در نوامبر امسال در معرض آرای افکار عمومی قرار خواهد گرفت. مازاد مالیات ممکن است درآمد بیشتری برای دولت ایجاد کند، اما مطالعات بررسی شده در این مقاله نشان می‌‌‌دهد این اثر ممکن است نسبتا کوتاه‌‌‌مدت باشد و هزینه داشته باشد. همان‌طور که رای دهندگان موضع خود را در مورد اصلاحیه مالیات بر درآمد اعلام می‌‌‌کنند، بهتر است از پتانسیل این سیاست برای بازخورد منفی اقتصادی چشم پوشی نکنند.