پلوتارک در شرح حال اسکندر می‌نویسد، هنگامی‌ که اسکندر از  بابل می‌گذشت در یکی از شهرهای اکباتان مردم برای خوش آمد اسکندر، نفت را روی جاده‌ها می‌ریختند و آتش می‌زدند تا شعله‌های فروزان آن موجب مسرت اسکندر شود. احتمالا اشاره پلوتارک به ناحیه کرکوک است که به اشتباه از آن به نام اکباتان یاد می‌کند. ایرانیان که آتش را مقدس می‌داشتند، گاز نفت را که در پاره‌ای جاها از زمین بیرون می‌زد، مشتعل می‌کردند و «آتش جاودان» می‌ساختند. آتشکده‌ها در کنار همین آتش‌های جاودان بنا می‌شد. در اران (باکو) و دامغان و بلخ و مسجد سلیمان این گونه آتشکده‌ها وجود داشته است.

در میان همه این منابع تاریخی و حکایات موجود، آنچه مسلم است نفت در شرق هرگز نتوانست از حد یک مزیت جنگی، یک روغن مقدس یا دارویی کمیاب فراتر رود  ولی در سال ۱۸۵۹ با کشف نفت در آمریکا صنعت نفت شکل گرفت. موفقیت راکفلر در شرکت استاندارد اویل و قبضه بازار آمریکا، آتش جاه‌طلبی‌های او را برای یافتن بازارهای بزرگ‌تر شعله‌ور ساخت. روسیه به عنوان سرزمین پهناور زیر چکمه‌های تزار، شب‌های سرد و سیاهی داشت که خود می‌توانست بازاری تمام‌نشدنی برای استاندارد اویل باشد.

شاید راکفلر چیزی راجع به سابقه طولانی نفت در خاورمیانه نمی‌دانست؛ صادرات اولین محموله نفت به روسیه نه تنها راه را برای فتح یک بازار دیگر برای یانکی‌ها باز نکرد، بلکه حکومت تزار را متوجه غول خفته در زیر کوه‌های قفقاز و حاشیه کاسپین کرد و این‌گونه بود که پالایشگاه‌های اولیه در بادکوبه احداث شدند و دیری نپایید که بر حسب اتفاق پای یکی از برادران نوبل به بادکوبه باز شده و نفت چنان در شرق رونق گرفت که به رقیبی برای نفت آمریکا تبدیل شد. داستان نفت در شمال کاسپین به زودی تحت تاثیر منابع عظیم نفتی در ایران، عراق، عربستان و کویت قرار گرفت.

ایران با توجه به منابع عظیم نفت و گاز در جنوب و جنوب غرب که از همان ابتدا توسط شرکت نفت ایران و انگلیس توسعه داده شده بود، کمتر توجهی به نفت در شمال داشت. شاید راه آسان صادرات نفت از زیر پای هرمز، وجود یک همسایه طماع که همواره چشم به امتیاز نفت شمال ایران داشت به نام شوروی و البته نبود زیر‌ساخت‌های صنعتی در خطه سر‌سبز کمر‌بند شمالی از دیگر دلایل بی‌میلی ایرانی‌ها برای اکتشاف و توسعه در آنجا بود.

پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی کار اکتشاف نفت و گاز در این حوزه سرعت گرفت و پای چندملیتی‌ها نیز به منطقه باز شد. مهم‌ترین تولیدکننده نفت و گاز درحوزه کاسپین، جمهوری آذربایجان و ترکمنستان است و سایر کشورها نیز کم و بیش دستی بر این آتش دارند.

در ایران اما کار اکتشاف علاوه بر بی‌میلی با مشکلاتی در حاشیه جنوبی همراه بوده است. رژیم حقوقی نامشخص در ابتدا و سهم ناچیز ایران از سفره کاسپین از یک سو، عدم کشف میادین اقتصادی در منطقه کم‌عمق و سواحل از سوی دیگر باعث شد تا صنعت نفت ایران بیش از پیش از شمال روی گرداند. البته میدان نفتی سردار جنگل یک میدان کشف شده در حوزه خزر است که با توجه به عمق دریا در آن نقطه که چیزی بیش از ۸۰۰ متر است نه اقتصادی است و نه دانش تکنولوژی بهره‌برداری آن در داخل موجود است.

اما چندی پیش یک اظهار نظر از یک مقام مسوول در نفت خزر در خصوص یک میدان گازی به نام چالوس تمامی ‌نگاه‌ها را به سوی شمال بازگردانید.

در یک جلسه رسمی ‌صحبت از حجم گاز درجا برای میدانی شد که حتی کار اکتشافی آن به نیمه نرسیده است و گویا برای ترغیب تصمیم‌گیران در شرکت ملی نفت ایران اندکی بر شور آن افزودند مگر تکانی به شرکت تحت مدیریت خود بدهند. البته کارشناسان در آن روزها هم بسیار این خبر را نکوهیدند و از غوغاسالاری و شانتاژ خبری بعد از آن گله کردند، اما کسی نمی‌دانست که یک اقدام غیرحرفه‌ای به زودی دستاویزی برای نیت نامعلوم در سطح بین‌المللی می‌شود.

در اصلاح داستان میدان گازی چالوس باید گفت که تنها و تنها عملیات لرزه‌نگاری در این میدان به انجام رسیده است و حتی چاه اکتشافی نیز در آن حفر نشده، پس چگونه ادعا شده است که یک میدان کشف نشده با ابعاد و مشخصات نامعلوم بین فلان کشور و فلان کشور تقسیم شده؟

در خصوص خبر میدان گازی چالوس از ابتدا تا به امروز فقط می‌توان گفت از لحاظ فنی یک داستان  است و اگر به عنوان یک خبر واقعی منتشر شده است باید گفت که برای بخش فنی و تحلیلگر تمام این داستان توهین‌آمیز است.

در پایان باید به این نکته اشاره کرد که اگر بناست حجم و سناریوی برداشت از این میدان مشخص شود باید در ابتدا یک یا چند چاه اکتشافی در آن حفر شده سپس با به‌دست آوردن اطلاعاتی چون مغره، نمودارگیری و چاه‌آزمایی وارد فاز مطالعه شد که شامل مطالعات زمین‌شناسی و مطالعات سنگ و سیال است و در پایان با ساخت مدل استاتیک و دینامیک شاید بتوان در خصوص شرایط حرف‌هایی مبتنی بر عدد و رقم بیان کرد.