میزان این کالا یا خدمات یا همان ارزش تولیدی در مجموع بنگاه‌های اقتصادی، در واقع نشان‌دهنده میزان ارزش تولیدی در آن ساختار اقتصاد ملی است.

در مقیاس خرد، هرقدر میزان ارزش تولیدی در یک بنگاه اقتصادی بیشتر باشد، طبیعتا فروش آن بنگاه افزایش یافته و در نتیجه منابع مالی بیشتری عاید آن می‌شود. با همین قاعده هرقدر تولید ارزش در یک ساختار اقتصاد ملی –که حاصل جمع ارزش تولیدی تک‌تک بنگاه‌های اقتصادی آن است- بیشتر شود، طبیعتا منابع مالی بیشتری از اقتصاد جهانی توسط آن ساختار اقتصاد ملی جذب می‌شود.

با این فرمول می‌توان قدرت یک اقتصاد ملی را تابعی از قدرت تولید در بنگاه‌های اقتصادی تشکیل‌دهنده آن قلمداد کرد.

مفهوم قدرت تولید یک بنگاه اقتصادی موضوعی است که نیاز به موشکافی داشته و باید دید، چگونه و در چه زمانی، می‌توان یک بنگاه اقتصادی را که ارزشی خاص را -در قالب کالا یا خدمات- تولید می‌کند، قدرتمند به‌شمار آورد. گاهی تصور می‌شود قدرت یک تولیدکننده، صرفا به تیراژ محصولات تولیدی آن بستگی دارد، اما از نظر علمی، قدرت تولیدکننده برابر است با قدرت رقابت‌پذیری تولیدات او. در واقع این قدرت رقابتی است که در بازار می‌تواند با جذب تقاضا، موجبات پایداری و برتری یک بنگاه اقتصادی را فراهم آورد.

از نگاه دانشمندان مدیریت استراتژیک، در بنگاه‌های اقتصادی پدیده‌ای به نام شایستگی (competency) قابل تعریف است که از طریق آن می‌توان توانایی یک بنگاه اقتصادی را سنجید. شایستگی به‌طور کلی به توان تولید یک کالا یا خدمت اطلاق می‌شود که هر بنگاه اقتصادی طبیعتا باید از حداقلی از آن برخوردار باشد، تا اصلا یک بنگاه اقتصادی یا تولیدکننده، محسوب شود. همچنین هر تولیدکننده به اندازه میزان شایستگی که در خود به‌وجود آورده، از قدرت در بازار یا همان رقابت‌پذیری برخوردار است. از حیث شایستگی، تولیدکنندگان کالا یا خدمات در سه طبقه مختلف جای می‌گیرند که هر طبقه از قدرت بیشتری نسبت به طبقه قبل برخوردار است.

طبقه اول که پایین‌ترین طبقه هم است شامل تولیدکنندگانی است که دارای حداقل شایستگی هستند، یعنی می‌توانند ارزشی را –ولو ناچیز- خلق و به بازار عرضه کنند. مثلا یک تولیدکننده خودکار، به همین اندازه که توانسته یک خودکار معمولی را تولید کند، یعنی توانسته تکنولوژی، منابع و سایر ملزومات تولید خودکار را فراهم آورده و خودکاری را به بازار عرضه کند. به همین جهت این تولیدکننده دارای شایستگی تولید یک خودکار معمولی قلمداد می‌شود. این تولیدکنندگان هیچ توانی برای رقابت نداشته و در فضای رقابتی به راحتی از بین می‌روند.

طبقه دوم که نسبت به طبقه اول، در سطح حرفه‌ای‌تری قرار می‌گیرد، شامل تولیدکنندگانی است که دارای شایستگی اصلی هستند. یعنی نه‌تنها قادرند کالایی را تولید کنند، بلکه توانسته‌اند با ارتقای سطح ارزش محصول یا خدمت خود و اضافه کردن مزیت‌هایی به آن، به سطح ظهور یک ویژگی خاص در محصولات یا خدمات دست یافته و محصول خود را فراتر از یک محصول عادی به بازار عرضه کنند. به عبارت دیگر، نوعی مزیت در کالا یا خدمات این بنگاه‌ها وجود دارد که در بازار ممکن است به جذابیت و فروش محصول آنها کمک کند. مثلا در همان مثال خودکار فرض کنید یک تولیدکننده خودکار، توانسته خودکاری با ویژگی خاصی مثل عطری بودن - یا روان بودن، یا زیبا بودن، یا بسیار ارزان بودن- را به بازار عرضه کند. یعنی خودکار این تولیدکننده نه‌تنها حداقل‌های طبقه اول -یعنی نوشتن صرف- را دارد، بلکه ویژگی خاصی نیز -مثل عطری بودن- با آن همراه است و می‌تواند جذابیت بیشتری در بازار داشته باشد.

طبقه سوم یا بالاترین طبقه، شامل تولیدکنندگانی است که دارای شایستگی اصلی و بارز، هستند. این تولیدکنندگان ضمن اینکه دارای ویژگی‌های طبقات قبلی هستند – یعنی قادرند کالا یا خدماتی را با ویژگی خاصی تولید کنند– با شناخت دقیق از بازار و پیش‌بینی آینده، توانسته‌اند به شایستگی اصلی خاصی دست پیدا کنند که به آنها در بازار قدرت رقابت می‌دهد. این تولیدکنندگان حرفه‌ای با حرکت در مسیر درست و خردمندانه، زمانی که در طبقه قبل بوده‌اند به‌جای تمرکز بی‌منطق بر شایستگی‌های مختلف، روی ایجاد و گسترش ویژگی‌های خاصی سرمایه‌گذاری کرده و شایستگی اصلی خود را در مسیری انتخاب و گسترش داده‌اند که در بازار، نیاز و تقاضای مشخصی برای آن وجود داشته است. در این حالت، شایستگی اصلی آنها به شایستگی بارز ارتقا یافته و مزیت موجود در محصول آنها مزیتی رقابتی به‌حساب می‌آید.

همین مزیت رقابتی است که در بازار، تقاضا را به سمت یک تولیدکننده جذب کرده و منابع مالی او را تقویت می‌کند. مثلا همان شایستگی اصلی تولید خودکار عطری، اگر در بازاری باشد که قسمت قابل‌توجهی از مصرف‌کنندگان آن، تقاضای خودکار عطری را داشته باشند، می‌تواند به شایستگی بارز بدل شده و عطری بودن، مزیت رقابتی خودکار این تولیدکننده محسوب شود. در چنین بازاری رقابت اصلی برای جذب آن بخش از بازار، بین تولیدکنندگانی درمی‌گیرد که از این مزیت برخوردارند و طبعا هرکدام میزان بیشتر یا کیفی‌تری از این ویژگی را در محصول خود قرار دهد، سهم بیشتری را به سوی خود جذب می‌کند. پس هر شایستگی اصلی و هر مزیتی باعث برتری در بازار نیست و یافتن درست آنها، در حقیقت کلید یافتن مسیر پیشرفت تولید است. طبیعتا تولیدکنندگان طبقه سوم یعنی تولیدکنندگانی که دارای شایستگی اصلی و بارز هستند در بازار از برتری و قدرت بیشتری برخوردار بوده و اکثر تقاضای بازارها را به سمت خود جذب کرده و به سرعت توسعه می‌یابند.

در واقع بازارها تحت تسلط بنگاه‌های اقتصادی طبقه سوم هستند و بنگاه‌های اقتصادی طبقات قبل اگر نتوانند خود را به طبقه یا سطح سوم برسانند به‌راحتی و در ساده‌ترین فضاهای رقابتی یا با بروز کوچک‌ترین پیچیدگی‌ها و نوسانات محیطی –به علت ضعف شدید- از بین می‌روند. در سطح کلان نیز ساختارهای اقتصاد ملی یا کشورهایی که تعداد بیشتری از تولیدکنندگان دارای شایستگی اصلی و بارز (طبقه سوم) را درخود داشته باشند، به ساختارهای اقتصاد ملی قدرتمندتری تبدیل شده و منابع مالی بیشتری را به سوی خود جذب می‌کنند. موضوع مهم رقابت‌پذیری که در سیاست‌های اقتصاد مقاومتی نیز بر آن تصریح شده، می‌تواند در سال رونق تولید، به‌عنوان رویکردی محوری و مسیری درست، برای تقویت قدرت تولیدکنندگان کالا و خدمات، قلمداد شود.