سخنرانی با لباس آهنی غواصی

 مثلا از باغ وحش پاریس یک حیوان مورچه‌خوار به عنوان حیوان خانگی خریداری کرده بود و حتی یک بار همراه آن در خیابان‌های شهر به پیاده‌روی رفت. حتی یکی از مصاحبه‌های دالی در حالی انجام شد که او بالای درخت نشسته بود. او گاهی هم با لباس غواصی سخنرانی می‌کرد. دالی ادعا می‌کرد با این کار راحت‌تر می‌تواند در اقیانوس ناخودآگاهش غواصی کند. در نمایشگاه سوررئالیسم لندن در سال ۱۹۳۶ سخنرانی خود را در حالی ارائه کرد که یکی از لباس‌های آهنی غواصی را پوشیده بود. او مشغول سخنرانی درباره زندگی نامکشوف در عمق‌های دست نیافتنی  دریا بود و حواسش نبود که بدون وجود منبعی از هوا که به داخل لباس پمپ شود بعد از چند دقیقه خفه خواهد شد. البته شاعر معروف دیوید کسکنکی با آچاری که در دست داشت او را نجات داد.

سالوادور معتقد بود خواب‌هایش منبع ایده‌های آثارش هستند. او ترفند جالبی برای بهره بردن از این مساله داشت. دالی در حالی که کلید سنگینی در دست داشت روی صندلی می‌نشست و سعی می‌کرد بخوابد. وقتی به خواب می‌رفت، دستی که کلید در آن بود سست می‌شد و با زمین افتادن کلید، دالی چشم‌هایش را باز می‌کرد و برای لحظه‌ای خوابش را جلوی چشم‌هایش می‌دید.دالی عادت نداشت به منشی‌هایش حقوق کافی بدهد و حتی همان حقوق کم را هم هرگز سر وقت پرداخت نمی‌کرد، ولی در عوض به آنها کمیسیونی از فروش آثارش می‌داد یا تعدادی از  تابلوهایی که فکر می‌کرد مهم نیستند  را به آنها می‌دادکه این عمل باعث پولدار شدن آنها و خانواده‌هایشان در سال‌های بعد شد.به غیر از رانندگی با ماشینی پر از گل‌کلم یا قدم زدن با مورچه‌خوارش در خیابان‌های پاریس، چیز عجیب دیگری هم وجود دارد. وقتی با عشق زندگی خود، گالا ازدواج کرد با او مثل یک الهه رفتار می‌کرد. برایش یک قلعه خرید و تنها با دعوت‌نامه کتبی به دیدنش می‌رفت. طبق وصیت دالی، آرامگاه او به گونه‌ای ساخته شد که مردم بتوانند روی آن راه بروند. او بعد از مرگ در کف یکی از اتاق‌های موزه دالی در شهر فیگوراس اسپانیا دفن شد، بنابراین روزانه صدها نفر از روی قبر او می‌گذرند.