دویدن در میان زمزمه بادها

موراکامی هرشب ساعت ۹ به رختخواب می‌رود و ساعت ۴ صبح بیدار می‌شود و شروع می‌کند به نوشتن. اغلب کارش را تا ساعت ۱۲ ظهر ادامه می‌دهد و بعد از آن می‌رود بیرون و یک ساعت می‌دود. دویدن به مهم‌ترین عادت زندگی‌اش بدل شده است و با آنکه حدود ۷۷ سال از عمرش گذشته اما روزی ۸ تا ۱۰ کیلومتر می‌دود. می‌گوید موقع دویدن به چیزی فکر نمی‌کند و چیزهایی که به ذهنش می‌رسند شبیه بادهای ملایمی هستند که یک لحظه ظاهر و دوباره ناپدید می‌شوند. الیور برکمن، روزنامه‌نگار در گاردین درباره ملاقاتش با او نوشته: روز پیش از ملاقاتم با‌هاروکی موراکامی در منهتن، او مثل هر روز دیگری برای دویدن پیش‌ازظهرش به سنترال پارک می‌رود که زنی او را متوقف می‌کند و می‌گوید: «عذر می‌خواهم، شما همان نویسنده معروف ژاپنی نیستید؟» شیوه سؤال‌کردنش کمی عجیب بوده اما موراکامی با خوی آرام همیشگی‌اش پاسخ او را می‌دهد: «به او گفتم نه، من فقط یک نویسنده‌ام، با‌این‌حال از دیدن شما خوشوقتم! و بعد با هم دست دادیم. وقتی مردم به این شکل سراغم می‌آیند، احساس عجیبی به من دست می‌دهد؛ چون من فقط یک آدم معمولی‌ام. واقعا درک نمی‌کنم، چرا مردم دوست دارند مرا ببینند.»

او موقع نوشتن و دویدن به موسیقی گوش می‌کند و این مساله بخش مهمی از زندگی‌اش را شکل می‌دهد و باعث شده تا بارها در داستان‌هایش درباره موسیقی بنویسد. موراکامی به گربه‌ها بسیار علاقه‌مند است؛ اما هرگز خودش گربه نداشته و بخشی از اوقاتش را با گربه‌های همسایه می‌گذراند.

او به ندرت برای خلق کاراکترهای داستان‌هایش از شخصیت‌های واقعی الهام می‌گیرد، موراکامی در همین رابطه گفته: «در طول زندگی تنها یک مرتبه از یک مدل برای کاراکترم استفاده کردم - یک شخصیت منفی، کسی که از او خوشم نمی‌آمد و می‌خواستم درباره‌اش بنویسم. اما فقط همین یک بار. تمام کاراکترهای دیگر را از صفر ساختم. زمانی که یک کاراکتر را می‌سازم، او به‌طور خودکار حرکت می‌کند و تمام کاری که باید بکنم این است که حرکات، حرف‌ها و کارهایی راکه انجام می‌دهد، ببینم.»

موراکامی به شنا و بیسبال هم علاقه دارد و هر زمان که وقت کند حتما سراغ این ورزش‌ها می‌رود. او در سال‌های اول نویسندگی روزی حدود ۶۰ نخ سیگار می‌کشید. در ۳۳ سالگی وقتی که دندان‌هایش زرد شد به فکر افتاد روش زندگی‌اش را تغییر دهد. می‌گوید لحظه‌ای رسید که با خودم گفتم اگر این‌طور ادامه دهم، بدنم نابود خواهد شد. اگر قرار بود سال‌ها کار نویسندگی را دنبال کنم باید هرچه زودتر راهی برای حفظ سلامت و ثابت نگه‌داشتن وزنم پیدا می‌کردم. این شد که سیگار را برای همیشه کنار گذاشتم. در جای دیگری گفته وقتی نویسنده شدم، تصمیم گرفتم خیلی ثابت و حساب‌شده زندگی کنم. صبح زود بیدار شوم، شب زود بخوابم و هر روز ورزش کنم. معتقدم که باید از لحاظ بدنی قوی باشم تا چیزهای قوی بنویسم.