روی سنگ قبرم فقط بنویسید «ایران»

احمد شاملو در ۱۴ اسفند ۱۳۵۱شعری به‌نام «اشارتی» سرود و به «ایران درودی» تقدیمش کرد. این شعر در مجموعه« ابراهیم در آتش» منتشر شد. بخشی از این شعر بسیار معروف: «تمامی الفاظ جهان را در اختیار داشتیم/  و آن نگفتیم/  که به کار آید/  چراکه تنها یک سخن/  یک سخن در میانه نبود:/  آزادی!/  ما نگفتیم/  تو تصویرش کن‌».

اما این شعر تقدیمی ماجرای جالبی دارد. ایران در جایی درباره ماجرای این شعر نوشته است: «در سال ۱۹۶۹ (۱۳۴۸) شرکت آی‌تی‌تی که لوله‌کشی نفت آبادان به ماهشهر را انجام داده بود، گروهی را به ایران گسیل داشت تا هنرمندی را برای اجرای تابلویی از این لوله‌کشی‌ها انتخاب کنند. این گروه پس از دیدن آثاری چند از نقاشان ایران، به سراغ آتلیه کوچکم که در آن مشغول انجام مراحل نهایی اثر بزرگ «رستاخیز» بودم آمدند.آن زمان همسرم برای راه‌اندازی تلویزیون بندرعباس به این شهر رفته بود. همان شب آنها با من تماس گرفتند و گفتند امشب به هتل هیلتون بیایید یک میهمانی به افتخارتان برپا کرده‌ایم. گویا من از میان دیگر نقاشان برای کشیدن تابلوی «‌نفت ایران» ‌انتخاب شده بودم. آن شب وقتی قرارداد را جلویم گذاشتند، گفتند ما یک عکاس می‌فرستیم تا مرحله به مرحله از کار شما عکس بگیرد. اگر کار شما در مهلت یک‌ماهه، جوابگوی ما نباشد، ‌‌‌‌باید اثر دیگری بکشید. پاسخ دادم نیازی نیست عکاس بفرستید من تعداد زیادی نقاشی با موضوع نفت خواهم کشید و تابلویی که چاپ خواهد شد تابلویی است که من انتخاب خواهم کرد. به اهمیت انتشار تابلویی با عنوان «نفت ایران» ‌در مطبوعات مهم دنیا پی برده بودم و از رسالتی که به من واگذار می‌شد آگاه بودم. در یک لحظه تصمیم گرفتم تمام امتیازهای مادی این کار را زیر پا بگذارم و روی حق انتخاب اثر پافشاری کنم. به این خاطر، قرارداد دوباره‌نویسی شد تا قرارداد قطعی شده و هیچ شرط و شروطی از طرف آنها اعمال نشود. آنجا مهم‌ترین قرارداد سراسر زندگی‌ام را امضا کردم. چند ماه بعد این اثر که بعدها احمد شاملو آن‌را «رگهای زمین، رگهای ما» نام داد، با تیراژ چند میلیونی در دو صفحه رنگی همراه با نوشته‌ای از من در مطبوعات مهم و معتبر دنیا از جمله «لایف»، «تایم»، «نیوزویک»، «نیوزفرانت» و بسیاری دیگر انتشار یافت. این اثر یک سال بعد از آن، در همان نشریات تجدید چاپ شد و من از اطراف و اکناف جهان نامه‌های بسیاری دریافت کردم. روزی که این تابلو در مطبوعات دنیا چاپ شد یکی از بزرگ‌ترین روزهای زندگی من بود. سی و دو سالم بود که به شهرت جهانی رسیده بودم و درهای زیادی برایم باز شده بود، ولی صبح روز بعد مثل روزهای دیگر ساعت ۸ صبح سرکارم در تلویزیون حاضر شدم و دفتر ورود و خروج را امضا کردم. انگار هیچ اتفاقی پیش نیامده... چون در قلبم می‌دانستم، من در خاک وطنم ماندنی هستم و این خاک است که منبع الهام من است. بعد از انتشار این اثر بود که شاملو من را تحسین کرد و یکی از زیباترین اشعارش را به من هدیه کرد.»

او زمستان سال ۹۷ هم در گفت‌وگویی از وضعیت موزه‌داری در موزه هنرهای معاصر انتقاد کرده و گفته بود: «مرا برای افتتاح موزه‌ هنرهای معاصر دعوت نکرده بودند که گفتم: می‌آیم جلو موزه و آن‌قدر فریاد می‌کشم که مجبور شوید پلیس صدا کنید. رئیس وقت موزه نیم ساعت بعد کارت دعوت را فرستاد و به‌اتفاق استاد فرشچیان به موزه رفتیم. از این دست اتفاقات زیاد برایم پیش آمده و می‌آید. من به عقب بازنمی‌گردم؛ به آینده می‌نگرم. از انسانی چون من نه کسی می‌تواند چیزی کم کند نه اضافه. من تنها هستم با باورهایم و ایمان تزلزل‌ناپذیرم.»

درودی همچنین درباره ابتلایش به بیماری سرطان نوشته است: «هیچ‌گاه سرطان را جدی نگرفتم. سرطان معجزه زندگی من بود. معجزه‌ای که به من زنده بودن را یادآوری کرده و هر ثانیه از زندگی‌ام را لبریز از عشق کرده است. هر اثری که می‌کشم من را به حالت عرفانی می‌برد و نقاشی‌هایم به‌گونه‌ای ترجمان و تصویر دنیای ذهنیات من هستند. این چیزی است که من را بعد از ۲۳ بار جراحی سرپا نگه داشته است.» این هنرمند در سخنان خود به تاریخ کهن ایران زمین و فرهنگ غنی هزار ساله این سرزمین اشاره کرد و گفت:«‌‌ من خاکم، از خاکم و از خاک ایرانم، زاده خراسانم و جرات و جسارت خود را از همین خراسان به ارث برده‌ام؛ از سرزمین فردوسی بزرگ که جد من است. روی سنگ قبر من چیز زیادی ننویسید، فقط یک کلمه بنویسید: ایران.»

p25 (13)