آتش‌زدن اولین سیگار برگ بعد از ناهار

توماس مان هر روز قبل از ساعت ۸ از خواب بیدار می‌شد و بلافاصله با همسرش یک فنجان قهوه می‌خورد. سپس حمام می‌کرد و بعد از آن دوباره پشت میز می‌نشست و همراه همسرش مفصل صبحانه می‌خورد. ساعت ۹ به اتاق کارش می‌رفت و در را می‌بست و نه به تلفنی جواب می‌داد و نه از میهمانی پذیرایی می‌کرد. تا ظهر بی‌وقفه کار می‌کرد و معتقد بود در این ساعت‌ها مغزش فعال‌تر است. معمولا ظهرها در اتاق کارش ناهار می‌خورد و اولین سیگار برگ روزانه‌اش را به آتش می‌کشید. برای خودش برنامه ریخته بود که روزی بیشتر از ۱۰ تا ۱۲ نخ سیگار نکشد. برنامه عصرانه‌اش این‌گونه بود که پس از ناهار و سیگار تا حدود ساعت ۴ روی صندلی می‌نشست و روزنامه و مجله و کتاب می‌خواند و بعد از آن می‌خوابید. ساعت پنج از خواب بیدار می‌شد و از اتاقش بیرون می‌رفت و همراه خانواده‌اش چای می‌خورد. در این ساعت‌ها نامه می‌نوشت و کارهای دیگران را نقد می‌کرد و برای روزنامه مطلب می‌نوشت یا با رفقایش دیدار می‌کرد و به تلفن‌ها جواب می‌داد. مان بین ساعت ۷ تا ۸ برای پیاده‌روی از خانه بیرون می‌رفت و هنگامی که به خانه باز می‌گشت موقع خوردن شام بود. اگر میهمان داشتند با آنها گرم گفت‌وگو می‌شد و اگر تنها بودند همراه اعضای خانواده موسیقی گوش می‌کرد و کتاب می‌خواند. توماس مان به خانواده‌اش بسیار علاقه داشت، اما یکی از عادت‌هایش این بود که موقع کار و خواب اصلا دوست نداشت سر وصدای بچه‌ها را بشنود. شدیدا روی این موضوع حساس بود. در برهه‌ای به‌دلیل مشکلات سیاسی همراه خانواده‌اش از مونیخ به کالیفرنیا کوچ کرد. کاتیا مان همسرش درباره عادت‌های شوهرش در آن سال‌ها نوشته است: «شوهرم بهترین شنونده‌ای‌ بود که می‌شود تصور کرد. بزرگ‌ترین لذتش در یک جمع زمانی بود که کسی داستانی‌ تعریف می‌کرد. برای سرگرمی‌های دیگر ارزشی قائل ‌نبود. می‌توانست ساعت‌ها بنشیند و به حرف‌های چاپلین گوش بدهد. آن‌قدر می‌خندید که ‌اشکش درمی‌آمد و مدام چشم‌هایش را پاک می‌کرد.»