آهن‌ربا را تکان بده

 به عالیه عزیزم

وقتی که بر خلاف توقعات ما، کسی یا چیزی، ما را مجذوب می‌کند نباید تعجب کنیم. قانون کلی این تجاذب گاهی چنان در طبیعت مستتر است که توقعات ما به آن مربوط نیست.

به هر ترتیب که هست محبت من تو را جذب می‌کند. یقین بدار تمام قلب‌ها مثل قلب شاعر آفریده نشده است. ضعف و شدت در تمام اشیا مشاهده می‌شود. پس هیچ‌کس مثل من، تو را دوست نخواهد داشت. از پشت یک ورقه کاغذ، آهن ربا را تکان بده. سوزنی که روی کاغذ است تکان می‌خورد. علاقه‌های دور دور با قلب همین حال را دارند. تو هم از پشت پرده‌ها به من دست تکان می‌دادی. در این صورت به قلب و مقدار حساسیت اشخاص نگاه کن. از اینجاست که می‌توانی در آن قلب پناه‌جویی.

عالیه! میل داری امتحان کن. تاریخ و آثار شعرای بزرگ را بخوان. مسلم خواهد شد که قلب مبدأ همه چیز‌ها است و هیچ‌کس مثل آن شعرا نتوانسته است حساسیت به خرج داده باشد. بعد از الان نظرت را رو به جمعیت پرتاب کن: غالب اشخاص خو‌ش‌لباس و خوش‌هیکل را خواهی دید که بد جنس، بی‌محبت و بی‌وفا هستند. پس به دستی دست بده که دستت را نگاه بدارد. به جایی پا بگذار که زیر پای تو نلغزد. موج‌های دریا که در وقت طلوع ماه و خورشید این‌قدر قشنگ و برازنده است، کی توانسته است به آن اعتماد کند و روی آن بیفتد ؟ ولی کوه محکم، اگر چه به ظاهر خشن است، تمام گل‌ها روی آن قرار گرفته‌اند.

بیا! بیا! روی قلب من قرار بگیر.