دل‌نوشته همایون شجریان برای پدرش

« «منزل پدر که می‌رفتم، بر حسب عادت و علاقه با سازهایی که در خانه بود کلنجار می‌رفتم و او با همان لبخند مخصوص به خود که انگار می‌گفت هنوز هم پی بازی‌گوشی هستی بابا، نگاه می‌کرد. اکنون چهل روز گذشته است و پَرِ آوازم شکسته است بابا. اگر اجازه دهی با همان پنجه الکن و مضراب‌های ناتوانم، با عاشقانت همراه شوم. بگذار برایت بچگی کنم، شاید برایم لبخندی بزنی. به یاد آن روزها که آرام جانم بودی... بزرگان نیز می‌بخشند به احساس.»