شکارچی لحظه‌ها

در ساخت موسیقی فیلم هم بی‌رقیب بود و برای حدود ۱۲۰ فیلم ملودی نوشت و تقریبا با اکثر کارگردانان نامی ایران همکاری کرد.از بهرام بیضایی گرفته تا مسعود کیمیایی؛ سیروس الوند؛ بهروز افخمی و خیلی‌های دیگر. موسیقی سریال ولایت عشق ساخته مهدی فخیم‌زاده از کارهای ماندگار او به حساب می‌آید. خشایار اعتمادی خواننده موسیقی پاپ درباره حال و هوای بابک بیات هنگام ساخت موسیقی این سریال گفته است: همیشه صورتش شش تیغه بود. اما به یاد دارم در آن ایام به اندازه‌ای تحت تاثیر سریال ولایت عشق قرار گرفته بود و درگیر سریال و موسیقی شده بود که اندازه ریش‌هایش به بالای سینه‌اش رسیده بود.

او در سال‌های پس از انقلاب از فعالیتش کم نکرد. در این دوره هم چند چهره جوان را کشف کرد که حالا هر کدام به خوانندگان مشهوری بدل شده‌اند. مانی رهنما یکی از آنهاست. او چند سال پیش در برنامه تلویزیونی دستان گفته بود: «یک روز پاییزی نزد او رفتم و قطعه‌ای از علی‌سهراب را برای او خواندم. وقتی زنده‌یاد بیات صدایم را شنید گفت باید روی صدایت کار کنی. باعث می‌شد آدم به موسیقی، دید دیگری داشته باشد و آن را جدی بگیرد. شکارچی لحظاتی از احساسات خودش بود. ذهن بسیار قوی داشت و هوشش در کنار دل‌سوختگی باعث می‌شد در نهایت آثاری فرازمینی خلق کند.»

یکی از قطعات مشهور موسیقی پاپ در سال‌های پس از انقلاب قطعه‌ای است که برای تیتراژ فیلم سام و نرگس ساخته شده است. اهورا ایمان شاعر این ترانه درباره چگونگی شکل‌گیری آن در مصاحبه‌ای گفته است، فکر می‌کنم سال ۷۷ یا ۷۸ بود. در آن زمان داستان هم می‌نوشتم و ۱۵ نفر برای حضور در کلاس‌های فیلم‌نامه‌نویسی فارابی انتخاب شده بودیم. در اردوی لواسان بعد از کلاس‌ها جمع می‌شدیم و به اصرار بچه‌ها سه‌تار می‌زدم و می‌خواندم. محمد تراب‌زاده مستندساز گفت چرا پیش بابک بیات نمی‌روی؟ گفتم بابک بیات غولی است و من جرأت نمی‌کنم به او نزدیک شوم! ‌گفت اتفاقا خیلی آدم راحتی است.آن زمان در یک گروه تلویزیونی کار می‌کردم و دستیار کارگردان بودم. شماره آقای بیات را گرفتم و یک ترانه‌ را که در بم نوشته بودم روی پیغام‌گیر خواندم و شماره‌ام را گذاشتم و خداحافظی کردم. زنگ زدم به خانه و با خانواده‌ام مشغول صحبت شدم که تلفنچی آمد و گفت آقایی به اسم بیات برای بار سوم در یک ساعت گذشته زنگ زده و تلفن شما مشغول است. گفتم ‌ای وای بابک بیات است، وصل کن! آقای بیات پرسید این ترانه کار خودت بود؟ گفتم بله. مکالمه ما ۳۰ ثانیه طول کشید. قراری گذاشتیم و آدرس خانه‌اش را داد.آن روز همسرش در را باز کرد و آقای بیات از بالای پله‌ها داد زدند بیا بالا. 

رفتم بالای پله و دیدم که پشت پیانو نشسته. در برخورد اول عبوس بود! گفت شعرت را بخوان. همان‌طور ایستاده آن را خواندم. پرسید چیز دیگری هم داری؟ گفتم ترانه نه. گفت به اعتبار همین یک ترانه فکر می‌کنی ترانه‌سرایی؟ گفتم شعر هم می‌گویم. گفت بخوان. دو سه غزل را پشت سر هم خواندم. گفت شاعر بدی نیستی؛ استعداد داری، اما ترانه‌ فرق دارد و باید یاد بگیری. چند ماهی گذشت و روزی تماس گرفت و گفت برای فیلم سینمایی «سام و نرگس» یک ترانه می‌خواهم؛ می‌توانی بگویی؟ گفتم بله. فردای آن روز به منزلش رفتم و توضیح داد ترانه‌ای می‌خواهم که با «دلم گرفت» شروع شود. بیشترِ کار را در دو روز نوشتم، اما بریجِ ترانه در نمی‌آمد و هرچه می‌نوشتم نمی‌پسندید و خیلی اذیتم کرد. یک روز از خوابگاه رفتم سمت تلفن عمومی که بگویم دیگر نمی‌خواهم در موسیقی حضور داشته باشم. همان لحظه چیزی به ذهنم رسید و آن‌قدر تکرار کردم تا رسیدم پای تلفن و زنگ زدم و گفتم: «دوباره من، دوباره تو، دوباره عشق، دوباره ما/  دو هم‌نفس، دو هم‌زبون، دو هم‌سفر، دو هم‌صدا» گفت الان شد، بلند شو بیا اینجا. مرحوم ایرج قادری هم آنجا بود و به این ترتیب، ترانه «دلم گرفت» شکل گرفت.

p25- (8) copy