ماجرای خلق یک شخصیت مشهور

مگره عزیز من،

احتمالا از دریافت نامه‌ از سوی من شگفت‌زده خواهی شد، چراکه هفت سالی از جدایی ما می‌گذرد. امروز ۵۰ سال از روزی می‌گذرد که در دلفزیجل یکدیگر را ملاقات کردیم. حدودا ۴۵ سال سن داشتی در حالی که من ۲۵ ساله بودم. اما تو خوش‌شانس بودی، چراکه با گذشت سال‌ها از چنان روزی، حتی یک سال هم پیرتر نشدی. ماجراجویی‌ها و ملاقات‌هامان به آخر نرسیده بود که تو به ۴۳ سالگی رسیدی، چراکه آن زمان، سن بازنشستگی برای نیروی پلیس و حتی در کمیساریای بخش، ۴۵ سالگی بود.

خب، امروز چند ساله باید باشی؟ از اعطای چنین مزیتی به تو هیچ ایده‌ای ندارم، امتیازی که سال‌های طولانی از آن بهره‌مند شده‌ای. من اما مثل هر موجود میرایی، با سرعتی چند‌برابر تو پیر شده‌ام‌ و حالا ۷۶سالگی را هم رد کرده‌ام. نمی‌دانم هنوز هم در همان خانه کوچک در حومه مین‌آن‌لویق زندگی می‌کنی یا همچنان به ماهی‌گیری می‌روی؛ یا کلاه حصیری مضحکت را به‌سر می‌گذاری، هنوز هم از باغت مراقبت می‌کنی؟ مادام مگره همچنان آن ظرف‌های کوچک را همان‌طور که دوست داری، نیم‌جوش می‌کند؟ یا همچنان که من در سن و سال تو کارت‌بازی می‌کردم، تو هم به رستوران بیستروی روستا برای بازی می‌روی؟

حالا ما اینجاییم، هر دو بازنشسته و من امیدوارم که هر دو لذت‌های کوچک زندگی را مزه‌مزه، هوای صبحگاهی را استشمام و طبیعت و همه‌چیزهای اطراف‌مان را با کنجکاوی نظاره کنیم.

مشتاق و مضطرب بودم که شادباش سالگرد را برای تو و مادام مگره آرزو کنم. به مادام مگره بگو به لطف ام.‌کوقتین، کسی که سزاوار عنوان پادشاه غذاست، دستور آشپزی او در هر نقطه زمین شناخته شده است و برای مثال در ژاپن یا آمریکای‌جنوبی، خوراک‌شناسان حتی از چند قطره کنیاک گفته شده در دستورالعمل هم نمی‌گذرند. با توجه به جانشین تو در رمان «زرگرهای بارانداز»آدم‌های زیادی هستند که رفتارها و عادت‌های تو را اقتباس کرده‌اند‌ و برخی از آنها حتی بعد از بازنشستگی، خاطرات‌شان را با نام «مستعار» کمیسر مگره نوشته‌اند. تو سزاوار آن هستی. تو را با عشق در آغوش می‌گیرم. تو و مادام مگره، کسی که بی‌شک، حسادت زنان زیادی را برانگیخته است، کسی که مردان زیادی دوست دارند با زنی مثل او ازدواج کنند و درمیان‌ آنها، یک ژاپنی دلربا هست که نقشش را در سریالی تلویزیونی بازی می‌کند، درحالی‌که یک ژاپنی هم خود تو را بازی می‌کند.

با مهربانی، ژرژ سیمنون.