تسلی خاطر در روزهای جنون بشری

رومن رولان عزیز

پاسخ نامه شما را با شتاب می‌نویسم. کتاب بتهوون باید برای جوانان سیزده تا هجده ساله نوشته شود. این کتاب باید به‌صورت یک داستان واقعی و جالب از زندگانی این نابغه و از تحولات روحی او باشد که در ضمن تمام حوادث اساسی حیات او، رنج‌هایی را که بر آنها چیره شده است و افتخاراتی را که به آن نائل آمده است نیز در خود داشته باشد. خیلی بجا خواهد بود که تمام حوادث دوران کودکی بتهوون در آن گنجانده شود. هدف ما این است که به کودکان عشق و اعتماد به زندگی، الهام شود، در حالی‌که می‌خواهیم به مردم بالغ، قهرمانی را بیاموزیم. باید به انسان آموخت که خود او خالق و صاحب اختیار دنیاست و مسوولیت تمام بدبختی‌های روی زمین متوجه خود اوست و افتخار تمام خوبی‌های زندگی هم برای اوست. باید به انسان کمک کرد تا زنجیرهای تعصبات فردی و مرزی را درهم بشکند. واقعا تبلیغ برای تشکیل یک اتحاد جهانی بسیار ضروری است. پیشنهاد شما برای نوشتن زندگانی سقراط خیلی خوشحالم کرد و خواهش می‌کنم خودتان این کار را انجام دهید. طبعا شما سقراط را در روی زمینه زندگی قرون باستانی و روی زمینه زندگی آتن مجسم خواهید ساخت. تذکر دقیق شما در مورد کتاب موسی با نظر من درباره مشی تعصب مذهبی در زندگی و اثر ناگوار آن کاملا هماهنگی دارد اما موسی در منظر یک مصلح اجتماعی اهمیت دارد و کتاب هم باید این جنبه او را مورد نظر قرار دهد. ابتدا من به «ژاندارک» فکر کرده بودم اما بیم داشتم که این موضوع ما را مجبور سازد که از «روح تصوف‌آمیز و خرافی مردم» صحبت کنیم و به‌علاوه این موضوع برای ما روس‌ها خیلی مناسب و مورد توجه نیست. مطلب دیگر درباره زندگانی «فرانسوا داسیس» است. اگر نویسنده این کتاب در نظر بگیرد که اختلاف زندگانی مثبت او را با زندگانی مقدسان شرق و مقدسان روسیه نشان بدهد و نمایان سازد البته کتابی بسیار خوب و مفید خواهد شد. شرق بدبین است. فعال نیست و منتظر است که دیگران برایش کار کنند. مقدسان روس زندگانی را دوست نمی‌دارند، آنها منکر زندگی هستند و آن را لعنت می‌کنند. اما فرانسوا در مذهب پیرو «اپیکور» و مثل یونانیان قدیم است. او خدا را به‌عنوان مخلوق خودش و مثل خودش دوست می‌دارد. او از عشق به زندگی لبریز است و در برابر خدا به هیچ‌وجه ترس و وحشتی ندارد. یک نفر روس کسی است که متاسفانه خوب زندگی کردن را بلد نیست اما خوب مردن را بلد است... امیدوارم که روسیه لااقل از چین شرقی‌تر نباشد. ما فقط در تصوف و عوالم مابعدالطبیعه خیلی غنی هستیم... به‌طور کلی لازم است که به انسان عشق به کار را الهام کرد و ستایش عقل انسان و ستایش زندگی را در او بیدار ساخت. از نامه دوستانه شما بسیار بسیار متشکرم برای ما مایه تسلی عظیمی است که بدانیم در یک جا، خیلی دور، مردی وجود دارد که روح او نیز مثل روح ما رنج می‌برد و همان چیزی را که ما دوست می‌داریم دوست می‌دارد. مخصوصا خیلی خوب است که ما این موضوع را در این روزهای سخت و در این روزهای جنون بشری بدانیم...

دوست عزیز دست شما را صمیمانه می‌فشارم.

ماکسیم گورکی

 پتروگراد ۱۹۱۷