دنبال کسی می‌گردم که گوشم را بپیچاند

 او خود نقش خانواده را در شکل‌گیری شخصیتش بسیار دخیل می‌داند و دراین‌باره می‌گوید: «من در خانواده‌ای بزرگ شدم که در آن به خصوص خانواده پدری‌ام به واسطه یدک کشیدن پیشوند سید، مرام نامه‌ای داشتند که همیشه آن را رعایت می‌کردند. من در خانواده‌ای به دنیا آمدم که پدربزرگ و مادربزرگ برایمان قصه‌های قرآنی می‌گفتند. مادربزرگم سواد قرآنی داشت و همیشه برای نوه‌ها قصه‌های قرآنی تعریف می‌کرد. از زمانی که به یاد دارم پدرم نماز می‌خواند. هیچ وقت نمازش ترک نمی‌شد. پدرم بنا به اتفاقاتی که در کودکی اش پیش آمده بود از هفت سالگی احساس می‌کرد که دیگر تنها شده است. با اینکه خانواده دور و برش بودند اما احساس تنهایی می‌کرد و از همان هفت سالگی نماز خواندن را شروع کرد. با شناختی که از پدرم دارم و با این توضیح که احساس می‌کنم به هیچ عنوان جزو آدم‌های درنده خوی جامعه خودش نبوده، اگر ارتباطش با خدا نبود، به نظر من واقعا زندگی اش امکان حفظ شدن را نداشت. او آدم بسیار خودساخته‌ای بود. او از معجزاتی که در دوران کودکی‌اش برایش پیش آمده بود تعریف می‌کرد و من از همان سن و سال کم نسبت به آن ماجراها ایمان پیدا کردم.»

نقش پدر این بازیگر برایش آن‌قدر پررنگ بوده که هنگام دریافت جایزه کن از او یاد کرده است. وی توضیح می‌دهد: «من هنوز دنبال این می‌گردم که یک نفر گوشم را بپیچاند و بگوید پسر اینجا را داری اشتباه می‌کنی. اگر روی استیج کن از او یاد کردم به این دلیل بود که در روزهای پایانی که مریض احوال بود، به خاطر شرایط کاری خیلی کم توانستم به او سر بزنم. می‌خواستم به او بگویم که اگر کنارت نبودم، حداقل سعی کردم که اسمت ماندگار شود.»

شهاب حسینی درباره ورودش به عرصه سینما تعریف می‌کند: «من در سینما کسی را نمی‌شناختم، پدرم دبیر بود و هیچ یک از اعضای خانواده‌ام در سینما نبودند، اما خودم خواستم، یاد گرفتم و تلاش کردم. سال ۷۱ رفتم کلاس‌های مرحوم استاد سمندریان، در آن موقع خانم مینا ابراهیم‌زاده نقش کوتاهی در یک نمایشنامه به من پیشنهاد داد. ستاره اسکندری هم نقش اول این تئاتر را بازی کرد. نقش من فقط سه بار روی صحنه می‌آمد؛ بار اول می‌گفت: «قبله عالم، دروازه‌های جنوبی شهر درهم شکست» بار دوم می‌گفت: «دروازه‌های شمالی درهم شکست» و آخرین بار هم می‌گفت: « شهر درهم شکست» این تئاتر را دو سال تمرین کردیم و چهار بار اجرا!» شهاب حسینی پس از آن به تلویزیون راه یافت و سپس در سال ۱۳۸۰ با بازی در فیلم رخساره ساخته امیر قویدل وارد سینما شد. اما شهرت او بیشتر به‌دلیل بازی در فیلم‌های اصغر فرهادی به‌ویژه فیلم «فروشنده» بود که سرانجام جایزه کن را برای او به ارمغان آورد. شهاب حسینی درباره نقش این جایزه گفته است: «من اساسا آدم خجالتی و معذبی هستم. برای همین هیچ‌گاه از شهرت لذت نبرده‌ام، چون معذب می‌شوم، تپش قلب می‌گیرم، عرق می‌کنم و دست و پایم را گم می‌کنم. در جمعی که هر کسی به طریقی می‌خواهد ارتباطی را برقرار کند نمی‌توانم خودم را مدیریت کنم. بنابراین اتفاقا برای من شهرت در حرکت به سمت مسیر خلاقیت، نقش بازدارنده داشته است.»

وی درباره حضورش در فیلم فروشنده می‌گوید: «در فیلم «برادرم خسرو» نقش پرفشاری را برعهده داشتم که به هر صورت باید از کار در می‌آمد. آقای فرهادی کلید زدن فروشنده را به خاطر ما ۱۰ روز به تعویق انداخت. وقتی کار تمام شد فردا صبحش من سر فیلم‌برداری فروشنده بودم و با خستگی و کوفتگی وارد کار شدم، حتی یک جاهایی غر زدم چون واقعا خسته بودم و به خودم می‌گفتم کاش عذرخواهی کرده بودم برای اینکه واقعا خوابم می‌آید. نیاز به خوابیدنی به مدت یک هفته کامل داشتم. اما فضای کار خیلی خوب بود. کلا فضای کارهای اصغر فرهادی خیلی خوب است. منهای فوت آقای یدالله نجفی- که خدا او را رحمت کند- بقیه اتفاقات در فروشنده خیلی خوب بود. اصلا فکر نمی‌کردم فیلم قرار است در جشنواره شرکت کند. یک نفر گفت فهمیدی که قرار است فیلم به جشنواره کن برود؟ گفتم ان‌شاءالله موفق باشد. گفت فهمیدی اسمش در لیست جشنواره بوده اما نمی‌تواند در جشنواره حاضر شود؟ گفتم حتما حکمتی داشته است. گفتند: شد. گفتم پس نعمت و رحمت است.»

شهاب حسینی ماجرای حضور در جشنواره کن را این‌گونه تعریف می‌کند: «رئیس جشنواره وقتی به استقبال مدعوین می‌آید معمولا در مواجهه با آدم‌ها دست می‌دهد و خوشامد می‌گوید، اما اصغر فرهادی را که دید گل از گلش شکفت و آغوشش را برای او باز کرد و مهربانانه یکدیگر را بغل کردند. آن لحظه برای من باشکوه بود. درواقع یکی از لحظات درخشانی بود که از حضور در کن به یادم خواهدماند.

اما برای من نهایت تعالی در جشنواره کن شب اکران فیلم بود که بعد از آن تماشاگرها یک ربع دست زدند. اینکه جایزه را بگیریم یا نگیریم را نمی‌دانم اما همیشه به اصغر فرهادی می‌گفتم که ان‌شاءالله کلکسیونت با نخل زرین کن تکمیل می‌شود و منتظر بودم که حتما در یک بخش جایزه بگیرد. خودم تصور نمی‌کردم که جایزه را به من بدهند.»