ترجیح زندگی وحشی به ایام گذشته

پس از حرکات احمقانه بعضی از متصدیان امور، بنده به‌کلی از صنعت متنفر و منزجر شده به سمت حسین‌آباد حرکت کردم...

...مزاجا بد نیستم، لکن به‌واسطه رفتار بعضی‌ها چه از طرف تهران و چه از همین نواحی، روحا خیلی کسل و ترک مراوده و معاشرت با همه کس کرده‌ام، تقریبا از ابتدا هم پناه آوردن به این گوشه بیابان هم به‌واسطه میل دوری از این مردم بوده، در هر صورت خواه از کمی عقل خودم و خواه از رفتار دیگران هرچه فکر کردم دیدم چندان مشابهتی و موافقت اخلاقی در میان نیست و به عقیده فدوی یک دزد قطاع‌الطریق راهزن در بیابان آن‌قدر خطرناک نیست که معاشرت و آمیزش با اشخاص[پست] ؛ زیرا دزد قطاع‌الطریق تنها به کیف بغلی و لباس شخص کار دارد و این اشخاص به همه چیز...

... حقیقا آخر عمر کثیفی دارم. گاهی خیال می‌کنم در آن سختی‌ها اگر رفته بودم خودم و جمعی را آسوده کرده بودم... بارندگی و سرمای امسال هم بیشتر اسباب خستگی شده است...

...در مورد شرح دوره زندگانی خودم، این جمله را هم اگر بخواهم از روی صدق و حقیقت بنویسم شبیه خواهد شد به «کنفسیوس» ژان ژاک روسو، زیرا باید بدون ملاحظه رفتار و اعمال خود و سایرین را شرح داده و درست پرده را از روی اعمال و افعال همه برداشته و برسانم که چه جهاتی سبب شده‌اند که این بنده در سن هشتاد و دوسالگی که هفتاد سال آن تماما در مشقت و زحمت تحصیل خود و آموختن به دیگران صرف شده حالا باید ناچار در این گوشه مثل یک وحشی زندگانی کنم... عجب در این است که این زندگانی وحشی بر بنده به تمامی زندگی سابقم ترجیح دارد... ...چند روز قبل از درب منزل غفلتا بیرون رفتم. در پشت دیوار خانه زن فقیری را دیدم با طفل، پای برهنه، نصف بدن عریان و نصف دیگر بدن زیر پارچه‌های مندرس کثیف نهان. میان خاکروبه‌ها پوست خربزه پوسیده ترشیده کهنه‌ای را پیدا کرده هر کدام قسمتی از آن پوست را می‌جوند و سد جوع می‌کنند. فدوی سرم را به‌زیر انداخته و طاقت اینکه دفعه دیگری نظر به این منظره فقرآلود بیندازم، نداشتم. پس از تحقیق معلوم شد که حضرات اهل گرماب و دارای باغ انگور و جزئی زراعی بوده که ملخ تمام محصول آنجا را خورده و حالا این بیچاره‌ها سرگردان در این صحراها متواری عقب قوت لایموتی می‌گردند و در پیشانی ایشان جز کلمه مرگ چیز دیگری مشاهده نمی‌شود. و از این قبیل اشخاص زیاد و به حدی که به‌شمار نمی‌آید...