با انگشتانم شمردم و به دومین ماه بهار رسیدم

درباره صدا و تکنیک استاد بنان خیلی‌ها اظهار نظر کرده‌اند. استاد محمد رضا شجریان یکی دیگر از نابغه‌های موسیقی ایرانی درباره او گفته بود من هنوز نتوانسته‌ام به برخی از تکنیک‌های بنان برسم. استاد شجریان معتقد بود تا قبل از استاد بنان شیوه تصنیف‌خوانی به‌گونه‌ای دیگر بود که بهترین‌شان هم قمرالملوک وزیری بود. از آن به بعد شیوه تصنیف‌خوانی عوض شد و هنوز کسی نیامده که بتواند شیوه تصنیف‌خوانی بنان را منسوخ کند. استاد ابوالحسن صبا هم معتقد بود بعضی تحریرها را هیچ‌کس به جز بنان نمی‌تواند درست بخواند. روح‌الله خالقی آهنگساز برجسته هم می‌گفت صوت بنان لطیف‌ترین صدایی است که من در عمر خود شنیده‌ام. ناصر مجرد روزنامه نگار پیشکسوت و از شاگردان استاد بنان اما در کتاب برگی از باغ، خاطره عجیبی درباره بهترین خواننده ایران از نگاه استاد بنان نوشته است: «هرگاه جسارتی می‌یافتم و از استاد بنان راجع به ارزش یا کیفیت کار خواننده یا نوازنده‌ای سوال می‌کردم، یا جواب سربالا می‌دادند یا سعی می‌کردند،به گونه‌ای مرا از پافشاری روی سوال خود منصرف کنند. روزی که در خدمت ایشان بودم و قرار بود روی چکاوک و بیداد همایون کار کنیم و ایشان نکات تازه‌ای را به من گوشزد کنند،ناگهان از رادیو اتاق بغل،صدای ایرج پخش شد و آواز آنقدر قشنگ بود که استاد خودشان فرمودند:چرا نمی‌پرسی بهترین خواننده ایران کیست؟ عرض کردم استاد بنان! با تواضع بسیار گفتند:مگر نمی‌شنوی چه کسی می‌خواند؟ گفتم چرا، ایرج. گفتند: اگر حسادت نکنی، به‌نظر من این جوان،صاحب بهترین صدای آوازی ایران است. من،همیشه آرزو داشتم که صدایی به صافی و وسعت صدای ایرج داشته باشم.اما خداوند سه دانگ صدا بیشتر نصیب ما نکرده است که تا همین جا هم سپاسگزارم. گفتم:استاد!هیچ کس به نرمی و لطافت شما نمی‌خواند و همه بزرگان به این نکته معترفند.گفتند:همه لطف دارند.اما اگر قدرت صدای ایرج با لطافتی که دیگران درباره صدای من می‌گویند،عجین می‌شد، مجسم کن که بنان چگونه خواننده‌ای از کار در می‌آمد.با شیطنت روزنامه نگاری عرض کردم:لابد اگر از آقای ایرج هم بپرسند که صاحب بهترین صدا کیست،خواهند گفت ای کاش من هم به نرمی و لطافت استاد بنان می‌خواندم! انگار که از این حرف خوششان آمده باشد، خندیدند و گفتند: شیطنت بس است!برویم سر کار خودمان. 

پریدخت بنان در مصاحبه‌ای درباره همسرش گفته است: «همیشه می‌گفت بزرگ‌ترین افتخارم این است که وقتی از کوچه و بازار رد می‌شوم صدای مردمی را می‌شنوم که ترانه‌هایم را می‌خوانند. او واقعا از این لذت می‌برد و همیشه به این دلیل برای مردم کار می‌کرد. ارزشی که بنان برای مردم قائل بود قابل بیان نیست.یکی از خصوصیاتش این بود که تا شعری را نمی‌خواند و حس نمی‌کرد، امکان نداشت آن‌را بخواند. ما زندگی آرامی داشتیم هرچند هر شب خانه ما پر از مهمان بود. سفره کوچکی باز بود و نان و پنیر و سبزی دور هم می‌خوردیم. به جرات می‌گویم هر روز در خانه من به‌روی همه باز بود. نه فقط هنرمندان و تحصیلکرده‌ها و… بلکه همه. شب‌ها و روزهایی بوده که مابه غذای خانه هم احتیاج داشتیم. این اتفاق بارها و بارها افتاد اما هیچ‌گاه دستش را جلوی کسی دراز نکرد و هنرش را نفروخت. حتی ما وقتی به جایی دعوت می‌شدیم امکان نداشت دست خالی برویم. شبی می‌خواستیم با خدا بیامرز رهی معیری به خانه آقای علی دشتی برویم. آقای معیری وقتی بسته‌ای را دست من دید گفت این چیه؟ گفتم کادوی کوچکی برای آقای دشتی، گفت این نخستین باری نیست که شما دست پر هستید درحالی‌که در این شرایط وظیفه ندارید و من گفتم تا به امروز این عادت را داشتیم و بعد از این‌هم ترک نخواهیم کرد. ما دوستان زیادی داشتیم اما رهی معیری‌، ابوالحسن ورزی‌، [معینی] کرمانشاهی و فرهنگ شریف خیلی به بنان نزدیک‌تر بودند. آقای شجریان آن موقع جوان بود ولی این اواخر ایشان از دوستان بسیار نزدیک بنان بود. شهرام ناظری یکی دیگر از چهره‌های برجسته آواز ایران درباره اولین دیدارش با استاد بنان گفته است: «دوستی داشتم به اسم دکتر نظام‌زاده نائینی، ایشان دوست استاد بنان بود. خیلی از من پیش بنان تعریف کرده بود؛ که جوانی هست هم شاعر است، هم ساز می‌زند، هم موسیقیدان است و هم صدای عجیبی دارد. آن‌قدر تعریف کرده بود که استاد بنان خواست من را ببیند. شبی که در منزل ایشان، استاد را دیدیم، شعر «چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون/  دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون» مولانا را خواندم. یک دفعه آقای بنان وسطش گفت: اینها چیست می‌خوانی! با تندی و پرخاش گفت: خیلی افتضاح بود. همه‌اش تخته‌پاره و خون و دریا و نهنگ. این چیزها صدای آدم را خراب می‌کند و شما باید شعرهای خیلی مرتب، تروتمیز و شسته‌رفته بخوانید. خیلی توی ذوقم خورد.»