سکانس‌های عجیب یک زندگی

شیلا خداداد، بازیگر سینما و تلویزیون که در آن روز حضور داشت گفته است: تمام اعضای بدنمون رو اهدا کردیم و کلی با هم راجع به این موضوع حرف زدیم و خوشحال بودیم از کاری که انجام دادیم. آن روزها هنوز اهدای عضو این‌طوری جا نیفتاده بود و ما خواستیم جزو اولین نفرها باشیم و شروع‌کننده. چند وقت بعد عسل عزیز از بین ما رفت و فهمیدم که اهدای عضو عسل جان چند نفر را نجات داده. تا مدت‌ها حالم بد بود و غمگین از رفتنش بودم و و در این فکر که به راحتی می‌توانست جای ما برعکس باشد. جایش کنار ما خالی است؛ اما بهترین کاری که در زندگی‌اش انجام داد، همین بود. من هم بهترین کاری که در زندگی انجام دادم همین بود و اینکه کاش شما هم بهترین کار زندگی را با اهدای عضو انجام بدهید.

آن روز بعد از اهدای اعضای بدن این بازیگر، پدرش با چهره‌ای گرفته و چشم‌هایی اشک‌آلود از بیمارستان بیرون آمد و رو به خبرنگاران گفت که در جشن نفس سال ۱۳۹۱ به همراه عسل در نمایشگاه بین‌المللی حضور پیدا کردند و دخترش مدام تاکید می‌کرد اگر روزی نبودم، تمام اعضای قابل اهدایم را اهدا کنید.

بهرام رادان، بازیگر سینما و تلویزیون نیز پیش‌تر در یادداشتی برای عسل بدیعی نوشته است: «بى‌اختیار یاد خاطره‌اى افتادم مربوط به نوروز ١٣٨٢، سر صحنه شمعى در باد (که اونموقع اسمش بود: سوداى پرواز). تقریبا سه هفته از فیلم‌بردارى می‌گذشت و ما کماکان به‌دنبال بازیگر دختر بودیم. تعداد زیادى رو در نظر داشتیم؛ ولى هیچ‌کدوم جدى نبودند، یادمه که توى پیاده‌روى خیابان ولیعصر، نزدیک میرداماد، تو خلوتى تهرون تو روزاى اول بهار، با خانم درخشنده راه می‌رفتیم و اسامى رو مرور می‌کردیم که یهو من اسم تو رو آوردم. وقتى خانم درخشنده دلیلم رو پرسیدن، گفتم، عسل بدیعى انگار واقعا خود این نقشه! آسمانیه و هیچ بدى در عمق چشماش نیست، درست مثل دختر قصه ما. حالا از اون‌موقع دقیقا سال‌ها می‌گذره و بیشتر از همیشه مشخص شد که روح پاک تو تا چه اندازه به کالبد خاکى این دنیا متصل نبود که تا چه اندازه تو سوداى پرواز داشتى. مطمئنم که در اون دیار خوشحال‌تری. سلام من رو به همه برسون به‌خصوص خسرو شکیبایى که دلم تنگه براى اون خش صداش و على حاتمى و فردین و خلاصه هر کسى که مثل خودت اینجا نیست؛ ولى یاد و خاطره‌اش ثبته تو تاریخ این سرزمین.»