ما منزوی نیستیم، خسته‌ایم

وی که امروز ۶۸ ساله می‌شود درباره ورودش به عرصه هنر در مصاحبه‌ای گفته است: «زاده مازندرانم. تا دوران دبیرستان را در مازندران در شهر بابل زندگی کردم. زمانی هم که در دبیرستان بودم به عنوان معلم خوشنویسی در دبیرستان‌ها درس می‌دادم. به‌دلیل اینکه شهرستان استادانی نداشت که من با آنها کار کنم به ناگزیر راهی تهران شدم. زمانی که در بابل بودم از دو استادبزرگ خوشنویسی ایران که جزو بنیان‌گذاران انجمن خوشنویسان ایران بودند یعنی استاد سیدحسین و استاد سیدحسن میرخانی استفاده کردم. این دو استاد برای جامعه خوشنویسان ایران جایگاه خاصی دارند. به صورت مکاتبه‌ای از محضر این دو بزرگ چند سالی تعلیم گرفتم و بعد راهی تهران شدم. برای اینکه خوشنویسی را بتوانم بیشتر بیاموزم مدت یک‌سال شاگرد استاد غلامحسین امیرخانی شدم و روی آثار خوشنویسان قدیم هم مطالعاتی دارم. زمانی هم که در شهرستان زندگی می‌کردم در نبود استادان، از کتاب‌هایی که به خوشنویسان قدیم مربوط می‌شد هر آنچه به‌دست من می‌رسید را مورد مطالعه قرار می‌دادم. در‌‌ همان زمان هم به موسیقی خیلی علاقه‌مند بودم. موسیقی گل‌ها را گوش می‌کردم. در آن سال‌ها بهترین ساعات و اوقاتم را با رادیو می‌گذراندم. موسیقی گل‌ها هم که از رادیو پخش می‌شد در حقیقت موسیقی بالینی من بود. هنوز هم که هنوز است با‌‌ همان قوت و قدرت از آن موسیقی سخن می‌گویم چراکه موسیقی تاثیرگذاری بود و به‌دست نامداران موسیقی این سرزمین و استادانی نظیر روح‌الله خالقی، مرتضی خان محجوبی، جواد معروفی، استاد شهناز، کسائی و پایور و بسیاری از استادان دیگر که تکنوازی‌هایشان از رادیو پخش می‌شد، ساخته می‌شد. صدای استاد بنان، شجریان و گلچین و بسیاری از صداهایی که هنوز صداهای محبوب من هستند پیش‌زمینه‌ای شدند تا آرام آرام به موسیقی راه پیدا کنم. با این وجود موسیقی‌ای که برای من نوشته شد، به آن خاطر که دلم می‌خواست موسیقی‌ای برای جنس صدای من نوشته شود فضای دیگری دارد. من چندان به تقلید علاقه‌مند نبودم. مدتی در‌‌ همان سال‌های قبل از انقلاب با استاد پرویز مشکاتیان آشنا شدم که دوستی خیلی عمیقی بین ما ایجاد شد و تا لحظه مرگ استاد ادامه داشت. ایشان من را در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی به زنده‌یاد رضوی سروستانی معرفی کرد. مدتی در کلاس ایشان بودم. مدتی هم در آموزشگاه چنگ در خدمت استاد ناصح‌پور بودم. در ‌‌نهایت به موسیقی‌ای رسیدم که خیلی از فضاهای آن ملهم از موسیقی ایرانی با چاشنی موسیقی کلاسیک شد. بیست و چندسال پیش که قطعه نوایی را خواندم خیلی از جوانان موسیقی ما نمی‌دانستند ظرفیت موسیقی بومی و محلی ما تا این حد است و بعد هم خیلی‌ها با موسیقی محلی آشنا شدند. اعتقاد من این است که موسیقی فولکلوری و محلی ما زبان حال ملت ماست و رنج‌ها و شادی‌هایی را اگر در دل تمام ترانه‌ها می‌بینید واگویه‌ای از فضاهای زندگی و موقعیت اقلیمی‌شان است. در فرش، گلیم‌بافی و آداب و رسوم و موسیقی می‌توانیم این فضا را ببینیم. اولین آلبوم موسیقی من عنوانش «افسانه سرزمین پدریم» است. ارسلان کامکار آهنگساز این کار بود که در سال ۱۳۶۷ منتشر شد. آن آلبوم برای ارکستر سمفونیک تنظیم شد و شامل دو قطعه آوازی بود. یک قطعه را زنده‌یاد حسین سرشار خواند که ایران نام داشت. قطعه‌ای هم که من اجرا کردم «شوریده دل» نام داشت که شعر آن اثر عطار بود و بخش‌های دیگر آن آلبوم برای موسیقی بی‌کلام تنظیم شده که بسیار قابل اعتناست. دومین آلبوم موسیقی من «نهانخانه دل» یا‌‌ همان نوایی معروف است که آهنگساز آن کار، کامبیز روشن‌روان است و در سال ۱۳۶۹ از طریق انتشارات سروش منتشر شد.» وی درباره شهرت این قطعه می‌گوید: «ممکن است همه کارهای یک هنرمند شاهکار از آب در نیایند و بنا هم نیست چنان باشد. شما می‌بینید قطعات استثنایی و زیبایی در کارهای استاد بنان وجود دارد اما مردم می‌گویند «الهه ناز». خود استاد بنان این تصنیف را آن‌قدر دوست نداشت و حالا گزینش مردم این است. ولی اینکه خود من این همه کار کرده‌ام ولی مردم «نوایی» را امضای من می‌دانند بحث دیگری است. البته خود من هم این قطعه را خیلی دوست دارم ولی قطعات دیگری را هم اجرا کرده‌ام که اگر پخش می‌شد خیلی محبوب مردم می‌شد.»

بیژنی درباره گزیده‌کاری توضیح می‌دهد: «ما که دستگاه فتوکپی نیستیم. شما آثار ما را ندیده‌اید، ما هم که نمی‌توانیم هر کاری می‌کنیم بیاییم کنار پنجره و داد و هوار کنیم که مردم بیایید ببینید ما چه کرده‌ایم. این وظیفه رسانه‌هاست که زندگی هنرمندان را به تصویر بکشند و کارهای قابل اعتنای آنها را بگویند. ما منزوی نیستیم، خسته‌ایم از این شرایط روزگار. آخر نفهمیدیم موسیقی حرام است یا حلال. اعتراض از این است که وضعیت هنر نباید اینگونه باشد. گاهی هم هنرمندان نمی‌خواهند با بوق و کرنا آثارشان را به گوش مردم برسانند. حداقل من در کار خودم هیچ‌گاه این‌گونه نبوده‌ام. فکر می‌کنم فروتنی جزئی از کار و شخصیت من است. من کارم را می‌کنم. دیگرانی هستند که باید کار را معرفی کنند، کار را بشنوند و پیرامون آن صحبت کنند. هنرمند نباید پای کار خودش بلندگو شود. شما تمام این کار‌ها را بشنوید و ببینید کارهایی که با بزرگان انجام داده‌ام کارهای عمیقی‌اند و برایشان کار شده.»