کتابنده بزرگ دوران ما

شاید نامش برای علاقه‌مندان جدی ادبیات بیشتر از هرچیزی یادآور کتاب درخشان «گتسبی بزرگ» است که استادانه ترجمه‌اش کرد و هنوز هم بهترین ترجمه از این شاهکار است. دوستداران شرلوک هولمز در ایران هم از او به‌عنوان مترجم سنتی ماجراهای این کارآگاه مشهور در ایران نام می‌برند. این مترجم و روزنامه‌نگار سال ۱۳۰۹ در کلکته به دنیا آمد و تا دوسالگی در آن شهر به سر برد. خانواده بازرگان و شیرازی‌اش با هندوستان دادوستد تجارتی داشتند. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در شیراز گذراند و از نوجوانی در همین شهر با زبان انگلیسی آشنا شد و بعدها تحصیلات دانشگاهی را در رشته زبان و ادبیات انگلیسی در دانشگاه‌های تهران و مینه‌سوتا آمریکا ادامه داد. در یکی از آخرین گفت‌وگوهایش که توسط سروش روحبخش انجام شده درباره ورودش به دنیای ترجمه گفته است: «در دوره دبیرستان بودم که انگلیسى مى‌خواندم و خوب هم مى‌خواندم؛ چون علاوه بر دبیرستان به کلاس‌هاى شوراى فرهنگى بریتانیا در شیراز هم مى‌رفتم که کلاس‌هاى درجه یکى بود و کتاب‌خانه خوبى هم داشتند، انواع کتاب‌هاى داستانى و غیرداستانى، به زبان ساده و غیرساده آنجا پیدا مى‌شد و با آن کتابخانه من کتابخوان شدم و در همان کتابخانه شروع کردم به خواندن کتاب‌هاى کانن دویل به زبان انگلیسى و لذت بردن. وقتى به‌عنوان مترجم کار تجربه را آغاز کردم، سراغ داستان‌هاى شرلوک هولمز رفتم که یکى‌اش همان قصه «یاقوت کبود» بود (که ترجمه شد اما چاپ نشد). وقتى جسارت و جراتم بیشتر شد، کتاب «داستان چهار» را ترجمه کردم (آن روزها دیگر در دانشگاه بودم). حتى دادمش به ناشرى به نام معرفت. آقاى معرفت پایین خیابان لاله‌زار یک کتابفروشى هم داشت، کتاب را گرفت و گفت: «من چاپ مى‌کنم و جاى حق‌التحریر ۱۰درصد تیراژ را کتاب مى‌دهم.» مى‌خواست کتاب را در ۱۰۰۰ نسخه چاپ کند که اگر چاپ مى‌شد من صاحب ۱۰۰ نسخه کتاب مى‌شدم خلاصه یک‌سال طول کشید و کتاب را چاپ نکرد. رفتم سراغش و گفتم «چى شد آقاى معرفت؟» گفت: «نشد و چاپ نکردیم و...» و من ترجمه را پس گرفتم و گذاشتم تو کشوم. زندگى ادامه یافت و من به کارهاى مختلفى پرداختم، پس از انقلاب بود که برخى ناشران متمایل شدند باز ترجمه‌‌هاى تازه‌اى از داستان‌هاى شرلوک هولمز چاپ کنند. به یکى از ناشران گفتم من چنین ترجمه‌اى دارم، اظهار علاقه کرد که آن را چاپ کند. برگشتم سراغ ترجمه که خوشبختانه حفظ شده بود و گمان مى‌کنم نسخه دست‌نویسش را هنوز در دفترى دارم. دیدم ترجمه چندان اشکالى ندارد؛ ولى زبانش را اصلا نمى‌پسندیدم. دیدم اگر بنا باشد آن را به ناشر بدهم، باید سر تا پایش را بازنویسى کنم این بود که از چاپش منصرف شدم. چند سال گذشت تا اینکه این بار بالاخره آقاى پایا، مدیر انتشارات طرح نو با من صحبت کرد که تعدادى از داستان‌هاى کوتاه هولمز را برایشان ترجمه کنم و حاصل شد این چهار جلد.»

زنده‌یاد نجف دریابندری، مترجم سرشناس هم درباره او گفته بود: کریم امامی، نویسنده انگلیسی زبان بود و انگلیسی را خیلی خوب می‌نوشت، در زمانی که در روزنامه «کیهان اینترنشنال» کار می‌کرد، مقالات خوبی می‌نوشت و بعدا این مقالات را جمع کرد که متاسفانه چاپ نشد. تبحر او در زبان انگلیسی به حدی بود که می‌توانم بگویم او نویسنده‌ای انگلیسی‌زبان بود. وقتی من به مدت یک‌سال از تهران رفتم در موسسه فرانکلین مشغول به کار شد. در همین سال او چند ادیتور استخدام کرد و به کار ادیت کتاب مشغول شدند. البته قبل از ایشان هم در «بنگاه ترجمه و نشر کتاب» هم کار«ادیتینگ» کتاب‌ها انجام می‌شد و اینکه دقیقا بگوییم چه کسانی بنیان‌‌گذاران ادیت کتاب بودند، بسیار مشکل است؛ اما قدر مسلم اینکه کریم امامی در زمره کسانی است که در این زمینه تلاش بسیاری انجام داده و زحمات او قابل تقدیر است. امامی در حوزه نشر کشور فرد موثری بود؛ او وهمکارانش در موسسه فرانکلین تلاش‌های بسیاری درزمینه ادیتینگ کتاب‌های فارسی زبان انجام می‌دادند. برخی از منتقدان درباره ترجمه‌های او مطالب مفصلی نوشته‌اند؛ اما باید اشاره کنم که او به زبان انگلیسی به خوبی می‌نوشت و در زبان فارسی هم- در عین اینکه تسلط داشت- نثری قوی داشت. ترجمه او از زبان فارسی به انگلیسی هم بسیار درخشان بود. بسیار فرد ملایمی بود و سال‌هایی که در موسسه فرانکلین کار می‌کرد توانست ارتباطات خوبی با مترجمان دیگر و نویسندگان برقرار کند و در محافل ادبی نیز حضور می‌یافت؛ با این حال همه ما از شنیدن خبر درگذشت او بسیار متاسف شدیم.بهاء‌الدین خرمشاهی هم می‌گوید: کریم امامی، کتابنده بزرگ دوران ما و کدخدای محله کتابت و کتابداری بود و همه آثارش ارزش آموزشی دارند و در ذهن ما ماندگار خواهند بود. شادروان کریم امامی، مترجم، ویراستار و سردبیر برجسته‌ای بود؛ سردبیر را به دو معنا به کار می‌برم: هم به معنای سر ویراستاری که کمابیش در حدود یک دهه موسسه انتشارت فرانکلین را اداره می‌کرد و هم به عنوان کسی که سردبیر یک روزنامه انگلیسی زبان منتشرشده در تهران (کیهان اینترنشنال) بود و در اغلب شماره‌های این روزنامه سرمقاله می‌نوشت. اغلب صاحب‌نظران بر آن هستند که مفهوم و مصداق ویراستاری را انتشارات فرانکلین در ایران به راه انداخت و نهادینه کرد و از آن موسسه به سایر انتشاراتی‌ها رواج یافت که همه اینها حاصل تلاش افرادی همچون کریم امامی است.