گلایه‌های نویسنده پیشکسوت  از ناشران

او گفت: چند کار آماده دارم که درصدد آن هستم ناشر مناسبی برای آنها پیدا کنم. من از راه نویسندگی امرار معاش می‌کنم؛ درنتیجه باید اثر را به ناشری بدهم که حق تالیف آن را بپردازد. متاسفانه و متاسفانه برخی از ناشران با گستاخی تمام حق تالیف نویسنده را نمی‌دهند. من هیچ‌گاه اهل شکایت از کسی نبودم؛ چه برسد به اینکه آن فرد از اهالی فرهنگ باشد و کار فرهنگی انجام دهد. البته من با این افراد برخورد کردم؛ چراکه آثاری از من منتشر کردند که با وجود تجدید چاپ در نوبت‌های دوم و سوم، حتی ۱۰شاهی به من پرداخت نکردند. به همین خاطر وقتی می‌گویم دنبال ناشر هستم، درواقع دنبال ناشری هستم که حق تالیف اثر را بدهد.  او همچنین گفت: یکی از آنها داستان بلند یا رمان کوتاهی است به نام «شلیک به عشق» که حدود ۱۰ سال پیش به سفارش یکی از کارگردانان باسابقه و قدیمی سینما نوشته شده است. ایشان از من خواست داستانی بنویسم تا آن را تبدیل به فیلم کند، من هم روی متنی که با شرایط ایشان تطبیق داشته باشد، وقت زیادی صرف کردم. نگارش این کار یک‌سالی طول کشید؛ اما وقتی کار را به ایشان تحویل دادم، گفتند که بودجه نداریم و نتوانستند تهیه‌کننده‌ای برای تولید کار پیدا کنند و ساخت فیلم براساس رمانم به کل منتفی شد. از این دست برخوردها در زندگی‌ام بسیار دیدم که اگر بنویسم تبدیل به رمان قطوری می‌شود. به یاد دارم که نقدی ۳۰۰صفحه‌ای روی رمانی از مسعود کیمیایی نوشتم و به ناشری سپردم. این ناشر بعد از یک‌ماه که متن را در اختیار داشتند، درباره این متن چنین اظهارنظر کرد که «این کتاب با عقاید من نمی‌خواند و چاپش نمی‌کنم.» ایشان و امثال این ناشر از خودشان نمی‌پرسند که مگر یک نویسنده باید براساس تقاضا و میل شخصی یک‌نفر یا یک عده بنویسد؟ درواقع نویسنده می‌نویسد و کتاب وارد بازار می‌شود و این خواننده است که باید تکلیف اثر را روشن کند.

او ادامه داد: من حدود ۶۰ سال است که می‌نویسم و البته بیشتر خوانده‌ام و در این مدت بیشتر آثار داستانی که در ایران ترجمه شده؛ چه داستان کوتاه و چه رمان را مطالعه کرده‌ام. آیا ناشر باید به نویسنده‌ای با پیشینه‌ای چون من بگویند که کتابت را چاپ نمی‌کنیم؛ چراکه به عقاید ما نمی‌خورد؟!

 یاقوتی گفت: در تجربه‌ای دیگر مجموعه‌ای از بهترین داستان‌های کوتاهی را که در زندگی‌ام خوانده بودم، در قالب مجموعه داستان به ناشر معروفی در تهران برای چاپ داده بودم، جالب است که کتاب را تایپ و صفحه‌بندی کرد؛ اما کتاب را برگرداند، آن را چاپ نکرد و هیچ‌گاه دلیل این کار را توضیح نداد. امثال این برخوردها آزردگی خاطر به‌وجود می‌آورد؛ گاهی چنان آزرده‌خاطر می‌شوم که دیگر از قید اثر و چاپ آن می‌گذرم. متاسفانه در این سال‌ها از این اتفاق‌ها زیاد تجربه کردم، به همین دلیل دیگر فضایی برای دلخورشدن برای من باقی نمانده است.