سرگذشت عجیب فیلم‌ساز مشهور

او در این گفت‌وگو می‌گوید: «من سال ۱۳۰۲ در محله لیل‌آباد شهر تبریز متولد شدم. پدرم تحصیلکرده دانشگاه ارمنی هاریوت ترکیه بود و شش زبان می‌دانست. او بعد از قتل‌عام ارامنه به قفقاز در جمهوری ارمنستان رفت و قبل از انقلاب اکتبر در آن جمهوری نماینده مجلس بود. بعد از انقلاب با کمونیست‌ها جنگید و سرانجام مجبور شد به ایران مهاجرت کند. دو برادر و یک خواهرم در قتل‌عام ارامنه از بین رفتند. آن‌طور که مادرم تعریف می‌کرد، دو برادر و یک خواهرم موقع بازگشت در راه قفقاز در سوز و سرمای برف در آغوش او مردند. سیراک برادرم و سیروارت خواهرم بعدا متولد شدند. من سومین بچه‌ هستم و بعد از من سوریک به دنیا آمد. پدرم مدتی در کمیته کمک‌رسانی به مهاجران ارمنی یعنی همان‌هایی که با کمونیست‌ها می‌جنگیدند کار می‌کرد، بعد به تجارت فرش پرداخت و تا زمان مرگش به این حرفه مشغول بود. مادرم هم زن باسواد و تحصیلکرده‌ای بود و خیلی خداشناس. خیلی عجیب بود که مادرم «اذان» و «ربنا» دعای افطار را خیلی دوست داشت و همیشه روزهای ماه رمضان به نوای ربنا گوش می‌داد. این علاقه او در من تاثیر گذاشت و در فیلم‌های «توفان در شهر ما» و «قصه شب یلدا» و حتی «چاووش» از ربنا استفاده کردم.»

وی درباره آشنایی‌اش با زبان فارسی و ادبیات توضیح می‌دهد: «در دبستان ماریا ارامنه در لیل‌آباد از همان کلاس اول که با زبان فارسی آشنا شدم، عاشق ریتم این زبان شدم. قبل از آن هرچند زبان فرانسوی را نمی‌دانستم؛ اما از ریتم آن خوشم می‌آمد. بعد هم در زبان فارسی چنین ریتمی را یافتم و عاشق آهنگین بودن این زبان شدم. دقیقا یادم هست که در زبان فارسی در مدرسه همیشه شاگرد ممتاز بودم. از همان سال‌های اولیه دبستان کتاب‌ها را همین‌طوری ورق می‌زدم و مثل بزرگ‌ترها که وقتی خسته می‌شوند لای کتاب علامت می‌گذارند، من هم بدون اینکه کتاب را بخوانم علامت می‌گذاشتم! شاید باور نکنید در این سال‌ها حسودی‌ام می‌شد که چرا نمی‌توانم مثل پدرم، برادر بزرگم و مادرم کتاب بخوانم.»

خاچکیان درباره ارتباطش با موسیقی می‌گوید: «رابطه با موسیقی اصلا اولین ارتباط من با هنر بود. برادر سیراک از ۱۲سالگی ویولن می‌زد و من از ۷سالگی ویولن برادرم را شنیدم و با صدای آن بزرگ شدم. وقتی او ویولن می‌زد روی میز با او همنوازی می‌کردم. برادرم می‌گفت تو گوش موسیقی خوبی داری. بعد یواش یواش شروع کردم به زمزمه کردن که آن را خیلی دوست داشتم.»

وی درباره نخستین تجربه‌های فیلم‌سازی‌اش تعریف می‌کند: «من و برادر در بچگی آپاراتی درست کردیم. من متصدی نور بودم، یعنی با ذره‌بین از آفتاب نور می‌گرفتم و می‌تاباندم به آپارات. جلو آپارات پرده گذاشته بودیم که گاهی فوکوس هم نمی‌شد که مجبور بودیم آپارات را جلو و عقب ببریم. خنده‌تان می‌گیرد. فیلم هم نداشتیم. چیزی درست کرده بودیم و مورچه‌ها و مگس‌ها را ریخته بودیم توی آن و بسته بودیم. بعد روی پرده این مورچه‌ها که مگس‌ها را می‌گرفتند و پدرشان را در می‌آوردند تماشا می‌کردیم. کوچک بودم که به خانه ما برق کشیدند. حتی یادم هست کلیدهای برق زردرنگ بود.  آن زمان از لامپا و فانوس استفاده می‌کردیم. ما با سایه‌روشن‌ها بازی می‌کردیم و برادرم با دست‌هایش استاد بازی جلوی نور بود. چیز دیگری هم که بعدها خیلی به من کمک کرد، علاقه برادرم سیراک به رمان‌های پلیسی بود. او شرلوک هلمز زیاد می‌خواند و چون آن موقع انگلیسی نمی‌دانستیم قصه‌هایی را که می‌خواند تعریف می‌کرد. ۱۵-۱۴ سالم بود که در دبیرستان و خانه نمایش‌نامه اجرا می‌کردم. خودم هم بازی و کارگردانی می‌کردم. قبلا در خانه با استفاده از طناب رخت پرده درست می‌کردیم و بلیت می‌فروختیم که آن زمان ۲۵ دینار می‌گرفتیم. ده، دوازده نفر که جمع می‌شدند پرده را می‌کشیدیم و کارمان را شروع می‌کردیم. ۱۷سالم بود که نمایش‌نامه سویل را روی صحنه یک سالن مقابل جمعیت کارگردانی کردم. هنرپیشه‌های معروف ارمنی آن زمان هم در آن بازی کردند. من میزانسن تئاتری را از هیچ کسی یاد نگرفتم. حسی و غریزی یک چیزهایی می‌دانستم. درست سالی که مساله پیشه‌وری مطرح شد، یعنی زمان جنبش غلام یحیی و...پدرم به تهران آمد. اگر پدرم آنجا می‌ماند تیرباران می‌شد. وقتی پدرم از تبریز رفت من یک سال تنها در تبریز زندگی کردم. در این مدت مجبور شدم کار کنم. قبل از شروع کار سینما ۱۹ نمایش‌نامه اجرا کردم. یک شب نمایش‌نامه دختری از شیراز با پرده‌های خاکستری را در سالن تئاتر خودمان اجرا می‌کردم که به من گفتند ساناسار خاچاتوریان می‌خواهد تورا ببیند. من ساناسار را می‌شناختم؛ چون روزهای یکشنبه در سینما دیانا به نفع انجمن خیریه ارامنه بلیت می‌فروخت و به‌عنوان مردی خیر معروف بود. او پشت صحنه به من تبریک گفت و از من خواست به دیانا فیلم بروم که آن موقع در آن فیلم گلنسا را می‌ساختند. پیشنهاد او را پذیرفتم و به آنجا رفتم.» و این‌گونه بود که وی به‌صورت جدی به دنیای سینما پا گذاشت.