چرا نتوانستی وقوع این اتفاقات را پیش‌بینی کنی؟

ما به تو در این پروژه احتیاج نداریم.

تمام این ایرادها و طعنه‌ها باعث از بین رفتن اعتماد به نفس من می‌شد و مرا غمگین می‌ساخت. متاسفانه این ایرادها روز به روز بیشتر و دامنه دارتر می‌شد. نقطه پایان این وضعیت و نقطه آغاز شرایط خوب برای من لحظه‌ای بود که در زمان صرف ناهار در ماشینم برای من پیش آمد. آن روز در ماشینم نشسته بودم و با بی‌میلی ناهارم را می‌خوردم که ناگهان چشمم به چند بادکنک که در هوای توفانی آن روز در هوا به پرواز در آمده بودند افتاد و دیدم زن جوانی به همراه سه کودک خردسالش پرواز آن بادکنک‌ها را تماشا می‌کنند. مشخص بود که آن زن، بادکنک‌های پرنده را برای سه بچه‌اش خریده بود و احتمالا به علت وزش باد شدید، بادکنک‌ها در باد رها شده بودند. آن زن می‌دانست که دنبال کردن و دویدن در پی آنها فایده‌ای ندارد، پس با شادی و خنده نظاره گر پرواز بادکنک‌ها بود. همان موقع بود که دریافتم می‌توان موقعیت‌های تلخ و نامطلوب را با خنده و واکنش مثبت به پدیده‌هایی شیرین و مطلوب تبدیل کرد. زیبایی بادکنک‌های پرنده چیزی بود که آن زن، بیشتر از ناراحتی مربوط به از دست دادن آنها احساس می‌کرد. آن روز من یاد گرفتم که زندگی و کار من هم مملو از لحظه‌های شیرین و زیبایی است که آنها را نمی‌دیدم.  من همیشه به مدیرانی که از من مشاوره می‌گیرند، توصیه می‌کنم مانع انتقال کارمندانی که تمایلی به‌کار در شرکت شان ندارند، نشوند، چرا که چنین کارمندانی هر چقدر هم که لایق باشند، کاری برای شرکت نخواهند کرد و به همین دلیل است که همه شرکت‌ها باید به‌طور منظم جلسات گفت‌وگوی بین مدیران و کارمندان برگزار کنند. در همین جلسات است که رویاها و امیدهای کارمندان مشخص می‌شود و مدیریت می‌تواند درک عمیق‌تری از آنچه کارکنان را به حرکت و تلاش وا می‌دارد، پیدا کند.  پس اگر شما شاد نیستید باید تلاش کنید علت آن را دریابید و هنگامی که به چرایی آن پی بردید، باید درصدد رفع مشکل و در نتیجه شادتر شدن در محل کارتان برآیید.