در واقعیت همین نگاه استاندارد کردن که از خط تولید عصر صنعتی ریشه گرفته است، باعث شده مدارس این دوره در تمثیلی به دور از واقعیت‎های موجود، دانش‎آموزان را همچون مواد خامی در نظر بگیرند که وارد کارخانه آدم‎سازی مدارس می‎شوند و دست‎آخر به‌عنوان محصول نهایی که فارغ‎التحصیل نام دارد از خط تولید آموزش خارج می‎شوند.در بیرون از محیط مدرسه یادگیری برای مردم عادی عملی طبیعی و فعال است که از طریق مشارکت در زندگی روزمره اتفاق می‎افتد. در نقطه مقابل در مدرسه از یادگیری تعریف دیگری ارائه می‎شود.ادوارد جوینر پژوهشگر دانشگاه ییل و از کارشناسان مبحث توسعه انسانی، از این وضعیت با عنوان «دیدگاه شکست‌خورده» یاد می‎کند. رویکردی که باعث می‎شود معلمان و اولیا به اشتباه از مدارس انتظار داشته باشند تا نقص‌های مادرزادی دانش‎آموزان را بر طرف کنند.

آموزشکاران در سخنرانی‎های خود مروج این «دیدگاه شکست‌خورده» نیستند، اما با این وجود تقریبا تمام دانش‌آموزان گزش نیش این رویکرد را در دوران تحصیل خود در قالب خودارزیابی‌های مختلف عمومی یا اختصاصی از نزدیک لمس کرده‎اند. دانش‌آموزی که در سال‌های ابتدایی تحصیل نمرات پایین در امتحان درس ریاضی کسب می‎کند نه تنها متقاعد می‎شود که پاسخ‌هایش به پرسش‌های امتحانی اشتباه بوده است، بلکه در خودارزیابی شخصی از وضعیتش، شخصا خود را دانش‌آموزی ناموفق در نظر می‎گیرد. به همین دلیل نیز شاهد هستیم که هنوز مدت زیادی از زندگی دانش‎آموزی نگذشته، ارزیابی‌های تحصیلی تاثیر خودشان را می‎گذارند و به خودارزیابی‎های منفی دانش‌آموزان منجر می‎شوند. در این شرایط است که دانش‎آموز با خود فکر می‎کند لابد مشکلی دارد که نمی‎تواند در درس‌ها نمره خوبی کسب کند یا اینکه چون در آزمون‌های مدرسه موفق نشده است پس هیچ وقت در زندگی شخصی نیز موفق نخواهد شد. همین ترس‌ها هستند که محتوای مورد مطالعه، نحوه مطالعه این محتوا و اینکه چه مرجعی این قدرت را دارد تا موفقیت یا شکست را در زندگی تعریف کند، مشخص و معین می‎کنند. هیچ تعجبی ندارد که بسیاری از دانش‌آموزان کاملا به این ایده که در محیط مدرسه مورد احترام قرار نخواهند گرفت، باور داشته باشند. از آنجا که امکان بحث در مورد نقص‌ها و ایرادات این «دیدگاه شکست‎خورده» در مورد آموزش دانش‌آموزان وجود ندارد، شاهد اثرات مخرب این رویکرد بر یادگیری دانش‎آموزان در مدارس هستیم. در واقع برای بچه‌ها کار ساده‌ای نیست که ناخشنودی خود را از مورد توجه قرار نگرفتن در مدرسه برای اولیای خود توضیح دهند چرا که اولیای دانش‌آموز نیز در گذشته نه چندان دور دانش‌آموز مدرسه‌ای بوده‎اند و مثل فرزندشان نظرشان در اجرای فرآیندهای آموزشی هیچ محلی از اعراب نداشته است. بحث درباره این دیدگاه شکست‌خورده وقتی دانش‌آموزان می‎بینند که با سایر همکلاسی‌های آنها نیز مثل آن‌ها رفتار می‎شود، دشوارتر نیز می‎شود.

البته والدین دانش‌آموزان نیز به نوبه خود از این «دیدگاه شکست‎خورده» آسیب می‎بینند. چرا که وقتی فرزندانشان در مدرسه نمره خوبی کسب نکنند، آن‌ها نیز به‌عنوان پدر و مادر  دانش‌آموز احساس شرمندگی می‎کنند و گمان می‎کنند که وظیفه خود را به درستی انجام نداده‎اند. علاوه بر این مسأله وقتی پدر و مادری ناتوانی فرزندش را در موفقیت تحصیلی مشاهده می‎کند، دوباره گرفتار همان اضطراب‎های قدیمی زمان دانش‎آموزی خود می‎شود. در این شرایط است که دغدغه‎های طبیعی والدین برای موفقیت فرزندانشان با اضطراب‎های عمیق به جا مانده از دوران تحصیل مخلوط و به نگرانی بیشتر والدین منجر می‎شود. به همین دلیل هم شاهد هستیم که بسیاری از والدین هر زمان که فرزندشان کارنامه به دست از مدرسه به خانه می‎آید دوباره اضطراب‎ها و ترس‌های دوران تحصیلشان را زندگی می‎کنند.

این «دیدگاه شکست‌خورده» سرنخ‎هایی دارد که با دنبال کردن آن‎ها به ویژگی‎های تربیتی عصر صنعت می‌رسیم. به همین دلیل نیز شاهد هستیم که بسیاری از کارشناسان تربیتی در قرن نوزدهم میلادی نظریه‎های خود را درست بر پایه همین دیدگاه شکست‌خورده تربیتی و متناسب با آموزه‎های نظری عصر صنعت به رشته تحریر در آورده‌اند. نتیجه اینکه بی‎توجهی به کودکان به منظور شکستن شخصیت کودک و تربیت فرزندان فرمانبردار به یکی از اصول تربیتی مورد قبول در قرن نوزدهم میلادی تبدیل شد. به طوری که شاهد هستیم کتاب دکتر شریبر که کتاب پرطرفدار تربیتی در نیمه‎های قرن نوزدهم به حساب می‎آمد والدین را تشویق می‎کند تا با استفاده از روش‌های مختلف تنبیهی از تهدیدهای گفتاری گرفته تا تنبیهات خفیف بدنی برای سر به راه کردن کودکانشان بهره بگیرند.

مهم‌ترین انتقاد به «دیدگاه شکست‌خورده» بر آمده از عصر صنعت به این موضوع بر می‎گردد که این نوع نگاه وظیفه تربیت مهارت خودکنترلی را به جای آنکه به استعدادها و توانمندی‎های خود کودک واگذار کند به دخالت و کنترل بیرونی از سوی بزرگسالان (در آغاز والدین و سپس معلمان) محول می‎کند. در واقع این «رویکرد غلط» به جای آنکه در کودک حس مسوولیت‌پذیری بر مبنای انتخاب‎های شخصی را بپروراند، این احساس را به کودکان منتقل می‌کند که قربانی وضعیتی هستند که نسبت به آن هیچ‌گونه انتخابی نداشته‌اند.در نظر این «دیدگاه شکست‎خورده» مشکلی در شخصیت کودکان وجود دارد که نیازمند اصلاح است. پس منطقی است که کودک نیز به مثابه ماشین در نظر گرفته شود چرا که ماشین نیز به تنهایی نمی‎تواند خود را تعمیر کند و نیازمند نظارت و کنترل بیرونی است. اما این قبیل نگاه‎ها اصلا مناسب شخصیت کودکی نیست که موجود زنده‎ای است که با نظم خاص خودش رشد و توسعه پیدا می‎کند.