مساله مهم دیگر، میزان ساعتی است که استادان صرف پژوهش بر روی موارد مرتبط با کسب‌وکار می‌کنند، اما نتایج آن همیشه در دسترس یا مرتبط با مدیران کسب‌وکار نیست. اگر مدارس کسب‌وکار بخشی حیاتی و ناگزیر برای ساختن جامعه‌ای پایدارتر برای همگی و همچنین عامل شکل‌گیری کسب‌وکارهایی قوی بودند، آنگاه چه؟ اگر مدارس کسب‌وکار به شیوه‌ای اداره می‌شدند که نمرات و پژوهش‌ها بیشتر به‌هم مرتبط بودند و به نیازهای تجاری و جوامع جهانی نیز نزدیک می‌بود، چه می‌شد؟ چه می‌شود اگر مدارس کسب‌وکار رهبر راه باشند؟

متاسفانه در حال‌حاضر، مدارس کسب‌وکار به شکل‌های مختلفی هنوز مجهز یا منسوب به چنین نقشی نشده‌اند. اما با تاملی کوتاه و با چشم‌اندازی وسیع‌تر به این سوال پاسخ بدهیم که فرضیه‌های عملکرد مدارس کسب‌وکار و الگوی مناسب برای آنها چیست؟

«گیزل وِیبرِخت»، مشاور ویژه سازمان ملل در اصول یادگیری مدیریت، در کتاب «MBA آینده»، ۱۰۰ پیشنهاد برای تغییر این مدارس به سوی توسعه پایدار ارائه داده است. «‌MBA آینده»، بر پایه پژوهشی است که بر روی ۱۰۰ ایده برای آموزش‌های کسب‌وکار، صورت گرفته‌است. بعضی از این ایده‌ها می‌توانست تمرینی عملی برای فردا باشد، بعضی از آنها به نیاز به بازبینی دیدگاه مدارس کسب‌وکار به آموزش حرفه‌ای پرداخته‌اند و باقی مشوق ایده‌های دیگری شده‌اند تا آموزش مدیریت را به عنصری کلیدی در ارتقا بخشیدن دستور کار پایداری، تبدیل کنند.این ایده‌ها در بطن خود پایداری را شامل می‌شدند، اما مسائل بسیار عمیق‌تری نیز وجود داشت. ایده‌هایی درباره کیفیت آموزش و ایجاد مدارس کسب‌وکار قدرتمندتر و موثرتر.

پایداری موضوعی فرعی نیست که در برنامه‌های درسی گنجانده شود، در ابتدا یا انتهای سخنرانی ذکر شود، یا کلمه‌ای باشد میان محورها و رویدادها. پایداری بخش اصلی کسب‌وکار است و بنابراین باید بخشی از همه‌چیز باشد؛ هرپروژه پژوهشی، هر سرفصل کلیدی و حتی رویدادهایی که رخ می‌دهند.مباحثی درباره اینکه کسب‌وکار چگونه بر دنیای پیرامونش اثربخش خواهد بود، بخش‌هایی تفکیک‌ناپذیر از آموزش هستند که هر مدرسه کسب‌وکاری باید به آنها بپردازد. کلاس‌های سنتی کسب‌وکار و ابزارهایشان، براساس مفادی بنا شده‌اند و این مفاد امروزه، مهم‌تر، جهان‌شمول‌تر و مرتبط با رشته‌های دیگر است.مسیرهای بیشماری است که می‌توان طی کرد و ایده‌های بسیاری در منابع مختلف هستند که طیف گسترده‌ای از مباحث مرتبط با درجات کسب‌وکار را مورد واکاوی قرارداده‌اند، گاه، بعضی جزئیات کوچک می‌توانند پتانسیل اثرگذاری بالایی روی مسائل ساختارگرای بزرگ‌تر داشته باشند.

«MBA آینده» می‌تواند جایی باشد که طیف گسترده‌تری از رهبران از جمله رهبران عرصه‎‌های ورزشی، هنری، دانشمندان و همین‌طور فعالان مدنی را نیز پوشش دهد تا فقط محدود به مدیران ارشد و مدیران‌عامل نباشد.  MBA آینده می‌تواند دوره‌ها و طیف‌هایی از تمرینات مخصوص برای تمرکز روی پذیرش ریسک‌ و شکست‌ داشته‌باشد، جایی که اشتباهات می‌توانند به عواملی تبدیل شوند که به‌جای اجتناب‌کردن از آنها، فرصت‌هایی برای خلق ایده‌های جدید، بینش جدید و مسیرهای جدید شوند.یکی بیشتر:  رویکرد دیگری به نام «یکی بیشترPlus One» پیشنهاد می‌کند که  از دانشجویان خواسته‌شود که همواره برای هر پرسش، بیش از یک جواب بیابند تا به این شکل تشویق شوند که از اولین و  بدیهی‌ترین پاسخ‌ها  فراتر روند و از این‌رو بتوانند مسائل دیگری را که در وهله اول در نظر نگرفته‌اند، مورد توجه قرار دهند.

 جابه‌جایی : اصطلاح دیگری در برنامه آموزشی وجود دارد که نویسنده در کتاب خود، آن را «جابه‌جایی» می‌خواند که در لحظه‌ای از برنامه است که در آن، فرد، گروه‌ها و دانشجویان به‌ طرز غافلگیرانه، در موقعیت تصمیم‌گیری قرار داده می‌شوند. دانشجویان همچنین باید دسترسی به مراکز شبیه‌سازی سریع داشته باشند تا بتوانند ایده تجاری خود را به‌شکل نمونه اولیه در فاصله زمانی کوتاه تولید کنند و نسخه‌های دیگری از آن ایده را با دانشجویان رشته‌های دیگر مطرح و بازبینی کنند.  فرد می‌تواند ساختار کلی برنامه خود را موردبازبینی قرار دهد و آنچه را با موقعیت‌های مختلف زندگی خود منطبق می‌بیند در طرح درسی خود بگنجاند، در بازنشستگی، بازگشت به کار بعد تشکیل خانواده، قصد شروع یک کسب‌وکار یا تبدیل‌شدن به یک مشاور مستقل. یک مدرسه کسب‌وکار می‌تواند حتی به‌شکل یک تعاونی باشد که در آن اعضا با جمع‌آوری عمومی ایده‌های گروه در تصمیم‌گیری‌ها نقش بسزایی دارند. شاید در آینده، به‌جای اینکه هر مدرسه‌ای دارای مرکز پژوهشی فردی خود باشد، مراکز ناحیه‌ای یا جهانی وجود داشته باشد که تمرکز موتورهای جست‌وجوگر بر روی اثرگذاری واقعی باشد و پژوهش‌های مرتبط به‌هم، بر اساس ایده‌های مشابه ساخته شوند.

بسیاری از ایده‌های مطرح شده در این کتاب حول دو محور می‌چرخند:

اول- نیازبه کمک برای شکل‌دادن به رهبران واقعی، ارتقای افرادی که درک بهتری از دنیای پیرامون خود دارند و می‌توانند تصمیمات نتیجه‌بخش‌تری حاصل کنند. مدارس کسب‌وکار نیاز دارند تا مسوولیت خود در قبال رهبرانی تجاری که تربیت می‌کنند پذیرا باشند، چه آن شخص مورد افتخار مدرسه باشد یا نباشد.دوم- تمرکز روی این مساله که مدارس کسب‌وکار تنها منبعی برای استخدام نیروی کار جدید نباشند، بلکه نقش منبعی کلیدی و ضروری را برای کسب‌وکار ایفا کنند.