از کارخانه فولاد تا رانندگی برای Uber

«بلدین پنی» که با فرهنگ مردم ولز آشناست و در یکی از همین شهرها بزرگ شده، می‌گوید: «صنعت فولاد با زندگی اجتماعی مردم در هم تنیده بود.» او برای مقطع دکترا، رشته تاریخ اجتماعی صنعت فولاد در شهر پورت تالبوت پس از جنگ جهانی دوم را انتخاب کرده است. او می‌گوید: «در دهه ۱۹۵۰ یا ۱۹۶۰، کارخانه‌های فولاد می‌خواستند خودشان را سازمان‌های بشردوست و سوسیالیست یا جامعه‌گرا نشان دهند. پس باشگاه‌های ورزشی خودشان را در تالبوت پایه‌گذاری کردند، باشگاه‌هایی که هنوز هم پابرجا هستند. تیم‌های راگبی خودشان را داشتند. بسیاری از فعالیت‌های اجتماعی و ورزشی شهر، یا مستقیما توسط این کارخانه ترتیب داده شده بودند یا به نحوی مورد حمایتشان بودند. در پورت تالبوت، مرز مشخصی میان زندگی و صنعت وجود نداشت.»

به طور کلی حرفه ما معرف ماست. شغل ما هویت ما را شکل می‌دهد. ما آدم‌ها را براساس کاری که انجام می‌دهند دسته‌بندی می‌کنیم. اما اگر روزی برسد که کار، مفهوم مشخصی نداشته باشد چه؟ ما در این مقاله قصد داریم هویت را از یک زاویه دیگر بررسی کنیم: کار. قصد داریم کشف کنیم که افراد مختلف چه برداشت‌های مختلفی از کار دارند، از ساکنان شهرک‌های صنعتی و خانه‌های سازمانی سابق گرفته (مثل معدنچی‌های پورت تالبوت) تا کارکنان اقتصاد گیگی در شهرهای بزرگ جهان که با عدم اطمینان و نبود مزایای شغلی مواجه‌اند.

بسیاری از شهرها در نقاط مختلف جهان، وضعیتی مشابه با وضعیت پورت تالبوت را تجربه می‌کنند؛ شهرهایی که کارخانه‌ها و شرکت‌هایش از دیرباز، بخش اعظمی از زندگی کارگران و کارکنان را تحت‌الشعاع قرار داده بودند یا حتی جوامعی که به دنبال تاسیس یک شرکت یا کارخانه به وجود آمده بودند (مثل شهرک‌های سازمانی). هر چیزی، حتی تامین آب ساکنان این شهرها، مستقیم یا غیر مستقیم تحت تاثیر اقدامات این شرکت‌ها بوده است.

پس از دهه‌ها پسرفت، کارخانه فولاد تالبوت به فروش گذاشته شده و اگر خریداری پیدا نشود، ممکن است به کلی تعطیل شود. اگر چنین اتفاقی بیفتد، فقر و بیکاری گریبان مردم و صنایع وابسته را خواهد گرفت و شاید اثراتش حتی تا ۲۰ سال آینده ادامه داشته باشد (طبق گزارش دیلی تلگراف). برای این شهرها، این تنها یک خسارت اقتصادی نیست، بلکه موضوع هویت در میان است. پنی می‌گوید: «وقتی شما از نظر اقتصادی و تداوم نسلی تا این حد به یک کسب‌وکار وابسته‌اید، نتیجه چیزی نیست جز یک هویت فرهنگی». او در ادامه می‌گوید: «پورت تالبوت هنوز هم خودش را یک شهر صنعتی می‌داند، با شهروندانی از طبقه کارگر». تعطیلی کارخانه فولاد مثل این است که از این شهر، روحش را بگیرند.

کمی آن‌سوتر، در لندن که تنها چند ساعت با پورت تالبوت فاصله دارد، جوان بیست ساله‌ای به نام «دنیل» به سبک و سیاق کاملا متفاوتی زندگی و کار می‌کند. بسیار متفاوت با کارگران کارخانه فولاد. او پیک موتوری شرکتی به نام «Deliveroo» است (یک سرویس تحویل غذا). دنیل در اقتصادی نوظهور به نام «اقتصاد گیگی» کار می‌کند. ساعات کارش نامشخصند. درآمدش نیز نامشخص است. شغل دنیل، انعطاف‌پذیری‌اش زیاد است و امنیتش کم. او این‌ انعطاف‌پذیری را دوست دارد چون می‌تواند میان کار، درس و زندگی اجتماعی خود توازن برقرار کند. او می‌گوید: «همین باعث شد که به این کار جذب شوم. مثل یک رویا بود.»

کسانی که برای کسب‌وکارهای گیگی مشابه کار می‌کنند (مثل اپلیکیشن‌های Uber، TaskRabbit و Instacart)، نسبت به شغل خود احساس مشابهی دارند. این شرکت‌ها، ادعا می‌کنند که هدفشان «توانمندسازی» افراد برای مدیریت زمان است. این یک بده‌بستان است که در آن، انعطاف‌پذیری به دست می‌آورید اما درآمدتان ناعادلانه و بسیار پایین‌تر از مشاغل سنتی مشابه است. بعضی از این شرکت‌ها کارکنان خود را از پیوستن به اتحادیه‌ها منصرف یا آشکارا منع می‌کنند.

در طول تاریخ، نوع ارتباط انسان با کارش همواره در فراز و نشیب بوده است. در حال حاضر، اگر رابطه میان کارمند و کارفرما را به صورت یک طیف در نظر بگیریم، در یک سوی آن، بازماندگان کارخانه فولاد پورت تالبوت (و شرکت‌های مشابه) و در سوی دیگر، کارکنان اقتصاد گیگی قرار دارند. در شهرهایی مثل پورت تالبوت، کار و زندگی اجتماعی کارکنان منحصرا به یک کارخانه وابسته بود، کارخانه‌ای مشخص در یک شهر مشخص. اما کارکنان اقتصاد گیگی از هر گونه حمایت سازمانی محرومند. تاکنون منظور ما از هویت، سامانه‌هایی مثل آدهار بوده‌اند (آدهار بزرگ‌ترین سامانه احراز هویت جهان در هند است). این سامانه‌ها توسط دولت‌ها راه‌اندازی می‌شوند و مردم به امید دریافت حمایت، به آنها اعتماد کرده و اطلاعات خود را در اختیار آنها می‌گذارند. اما سایر نهادها نیز به اندازه دولت‌ها در تعیین هویت افراد نقش دارند، به‌خصوص کارفرمایان. در دهه آینده، زندگی شغلی ما چه شکلی خواهد بود؟ تکامل مشاغل چه تاثیری بر هویت ما خواهد گذاشت؟

  اقتصاد گیگی

واژه «گیگ» در گذشته به معنای همکاری موقت یک نوازنده با یک گروه موسیقی بود اما حالا، به هر همکاری موقتی‌ گیگی گفته می‌شود. در اقتصاد گیگی، همکاری‌ها بیشتر کوتاه‌مدتند تا دائمی. کارهای قراردادی، مستقل و موقتی نیز از نظر موقتی بودن به اقتصاد گیگی شباهت دارند اما اقتصاد گیگی از یک نظر با تمامی دسته‌بندی‌های کار فرق دارد. وجه تمایز اقتصاد گیگی با سایر کارها این است که بخش اعظمی از این اقتصاد را شرکت‌های تکنولوژی تشکیل می‌دهند که از اپلیکیشن‌ها برای ایجاد ارتباط میان افراد استفاده می‌کنند (ارتباط میان افرادی که به خدمات نیاز دارند و افرادی که این خدمات را ارائه می‌کنند). کارکنان گیگی در یک محیط خاکستری قرار دارند که معلوم نیست قوانین اشتغال شامل حال آنها می‌شود یا خیر. هیچ حمایتی هم از آنها صورت نمی‌گیرد. شرکت‌های گیگی برای مقابله با انتقاداتی که غالبا از سوی سازمان‌های مدنی و دولت‌ها به آن‌ها وارد می‌شود، یک جنگ بزرگ راه انداخته‌اند.

مک‌کینزی در یکی از گزارش‌های اخیر خود، کارکنان اقتصاد گیگی را به چهار گروه تقسیم می‌کند: «آزاد»، «گاه به گاهی»، «بی‌میل» و «بی‌پول». کارکنان آزاد و افرادی که گاه‌به‌گاه به صورت گیگی کار می‌کنند، در مصاحبه‌ها گفته‌اند که به میل خودشان به این مشاغل روی آورده‌اند و حتی شغلشان را دوست دارند، حال به صورت درآمد اصلی یا جانبی. افراد بی‌میل و بی‌پول از روی ناچاری به این سیستم روی آورده‌اند.

نزدیک به ۱۶۲ میلیون نفر در اروپا و ایالات متحده، یا حدود ۲۰ تا ۳۰ درصد جمعیت مشغول به کار، به نوعی در انجام کارهای مستقل شرکت دارند (منبع: مک‌کینزی).

دنیل در دسته کارکنان «گاه به گاهی» قرار می‌گیرد. حمل و تحویل غذا یک درآمد جانبی است تا بتواند خرج تحصیلش را بپردازد. اما آنقدرها هم از داشتن این شغل هیجان‌زده نیست: «من هیچ‌وقت برای امرار معاش یک چنین شغلی را انتخاب نمی‌کنم چون اینجور کارها باعث رشد فکری و ذهنی آدم نمی‌شود.» درست مثل بیکاری، داشتن یک شغل نامطمئن نیز می‌تواند از نظر روانی به انسان آسیب بزند.

یکی از این مشکلات، تنهایی است. طبق گزارش وب‌سایت فورچون، بسیاری از کارکنان گیگی، به‌خصوص جوانان، علاوه‌بر درآمد کم، از تنهایی رنج می‌برند. عدم معاشرت با همکاران و ارتباط با فرهنگ داخلی سازمان، یکی از عوامل نارضایتی جوانان از اقتصاد گیگی است. یکی از رانندگان Uber به Financial Times می‌گوید: «خیلی تنها می‌شوی. خودت هستی و خودت. باید در ترافیک لندن رانندگی کنم، آن هم با این همه استرس. درست مثل بمبی هستم که یک روز منفجر خواهد شد.» دنیل، حمایت اجتماعی و ارتباطی را از همکلاسی‌هایش می‌گیرد: «تنها ارتباطی که با بقیه راننده‌ها داشتم، مربوط به همان روزهای اول بود که آموزش می‌دیدیم. حالا آن ارتباطات محدود شده به سر تکان دادن، وقتی که در خیابان از کنار هم رد می‌شویم.

اگر هم فرصتی شود که با آنها صحبت کنم، معمولا خیلی پر حرفی می‌کنند، انگار که سال‌ها با هیچ انسانی ارتباط نداشته‌اند.» «ایمی گارلند»، مدیر ارشد بازاریابی KaZING است. این اپلیکیشن، میان ارائه‌دهندگان و متقاضیان خدماتی مثل نظافت و تعمیرات ارتباط برقرار می‌کند. گارلند می‌گوید: «آن دسته از کارکنان اقتصاد گیگی که کارشان را دوست دارند، معتقدند که آزادی عمل، یکی از مهم‌ترین عوامل رضایت شغلی است. برعکس، ثبات و امنیت شغلی یکی از نگرانی‌های اصلی آن‌هاست.»

چیزهایی که برای کارکنان گیگی ارزشمند است، از جمله آزادی فردی و انعطاف‌پذیری، دقیقا برعکس چیزهایی است که برای کارکنان کارخانه پورت تالبوت مهم بوده و هست. در تالبوت، محل کار بیشتر شبیه یک اجتماع یا حتی یک خانواده است، خانواده‌ای که اعضایش نسل اندر نسل در مشاغل مشابه کار کرده‌اند.

کارخانه‌های فولاد پورت تالبوت هنوز هم از نظر اقتصادی مهم هستند و چندین کسب‌وکار محلی را تحت حمایت خود دارند. اما به عنوان یک قطب فرهنگی-اجتماعی، دیگر مثل گذشته در زندگی افراد نقش تعیین‌کننده ندارند. پنی می‌گوید: «دیگر از زندگی اجتماعی، برنامه‌ها و باشگاه‌های ورزشی خبری نیست». رابطه کارمند و کارفرما در این شهر و شهرهای مشابه، فراتر از یک ارتباط تراکنشی ساده بود. اما حالا این طور نیست.

پنی می‌گوید: «هدف آنها از داشتن شغل فقط کسب درآمد نبود. زندگی اجتماعی برایشان مهم بود. بخش اعظمی از تعاملات اجتماعی آنها در محیط کار صورت می‌گرفت. آنها به معنای واقعی کلمه همکار بودند چون زمان زیادی را با هم در محل کار می‌گذراندند و وقتی شغلشان را از دست می‌دادند، انگار از یک اجتماع مهم که محلی برای تعاملات و تبادل افکار بود، محروم شده بودند.»

برای بیش از یک قرن، ساکنان پورت تالبوت دارای یک هویت جمعی بودند که منشا آن، فقط کار کردن و زندگی کردن در کنار هم نبود. این هویت جمعی، در نتیجه یک زندگی اجتماعی و اقتصادی شکل گرفته بود که کاملا در انحصار و تسلط یک کارخانه بزرگ بود. شرکت‌های مدرن، به‌خصوص آن شرکت‌هایی که کاملا دیجیتالی هستند، در ظاهر نمی‌توانند میان کارکنان خود یک هویت جمعی ایجاد کنند. شما چه فکر می‌کنید؟ پاسخ این سوال هم مثبت است هم منفی. در بسیاری از شهرهای بزرگ، به‌خصوص شهرهای پر درآمد، بسیارند کارکنانی که از راه دور و در حوزه‌های مختلف برای یک شرکت کار می‌کنند اما آن شرکت، فرصت‌هایی فراهم کرده تا کارکنان با یکدیگر تعامل کنند.

البته این شبیه تعاملات قدیم نیست و به مذاق بسیاری از کارکنان خوش نمی‌آید، چون این اجتماعات (خوشه‌بندی‌ها) معمولا در شهرهای بزرگ اتفاق می‌افتند و شهرهای کوچک از قلم افتاده‌اند. حالا که معیارهای رضایت شغلی در حال تغییرند، چه چیزهایی را از دست داده و چه چیزهایی به دست می‌آوریم؟

  هویت کاری

بعضی‌ها بر سر این موضوع بحث می‌کنند که مشاغلی که شرکت‌های تکنولوژی ایجاد می‌کنند، «شغل واقعی» نیستند، چون مزایا ندارند و ساعاتشان مشخص نیست. البته تعریف آنها از شغل واقعی، زمین تا آسمان با شغل‌های قرن بیستم فرق دارد اما حداقل در شهرهایی مثل پورت تالبوت، شغل‌ها این دو ویژگی را داشتند. حتی اگر در این شهرها یک شغل خوب گیرتان نمی‌آمد، حداقل می‌توانستید آرزو کنید یک روز یک چنین شغلی داشته باشید. اما حالا، این مشاغل واقعی در حال ناپدید شدن هستند و این، مردم دنیا را عصبی کرده. هنوز مشخص نیست که آیا هویت‌های جدید، می‌توانند جایگزین قبلی‌ها شوند یا خیر.

مشکل اشتغال که غیرقابل پیش‌بینی و افسارگسیخته است، تنها محدود به اروپا و آمریکا نیست. کشورهای کم درآمدتر در آفریقا، آسیا و آمریکای جنوبی نیز شاهد این تحولات بوده‌اند. تحقیقات انستیتوی اینترنتی آکسفورد در سال ۲۰۱۶ نشان می‌دهد که فقدان «قدرت چانه‌زنی» یکی از چهار دغدغه اصلی کارکنان در آفریقای سیاه و جنوب شرقی آسیا بوده است، درحالی‌که اغلب دولت‌ها به دنبال راهی برای مهار بیکاری‌اند. بخش اعظمی از جمعیت جهان یک اشتغال موقتی را تجربه می‌کنند، نه به عنوان انحرافی از هنجارهای همیشگی. آنها دارند برای مدتی هرچند کوتاه، چیزی را تجربه می‌کنند که در کشورهای پیشرفته اتفاق می‌افتد. رابطه میان هویت فردی و کار، به یک گفتمان جدید در یک بستر جدید نیاز دارد. کار، ماهیتا پویا است و در عصر جدید، این پویایی به شکل مسائلی مثل جهانی شدن، اتوماسیون و جابه‌جایی نیروی کار، تجلی پیدا کرده است. این همچنین به این معناست که نگرش ما نسبت به‌کار و خودمان، ثابت نیست و ممکن است تغییر کند.  ساکنان شهر پورت تالبوت، صرف‌نظر از اینکه مستقیم برای کارخانه فولادسازی کار می‌کردند یا غیر مستقیم، این کارخانه برایشان مثل قلب تپنده شهر بود. جایگزین کردن شغل‌های از دست رفته، تنها به معنای پرداخت دستمزد و اشتغال‌زایی نیست. آنچه مهم است، پر کردن خلا و شکافی است که در هویت فردی و جمعی افراد ایجاد شده است. پنی می‌گوید: «وقتی آخرین ساختمان کارخانه به فعالیتش پایان داد، انگار ساکنان شهر هویت جمعی خود را گم کردند. این شهر دیگر به چه دردی می‌خورد؟ آنها (و همه کارکنان سنتی که شغلشان را از دست داده‌اند)، ‌باید یک روایت جدید درباره شهر بنویسند. بگردند و ببینند چه چیزی به آنها موجودیت می‌بخشد. اما داستان آنها چگونه خواهد بود؟