۱- چرا یک شریک مورد نیاز است؟

۲- شریک شما چه کسی باید باشد؟

۳- چرا رسیدن به یک اجماع مهم است؟

  چرا یک شریک مورد نیاز است؟

اکثرا افراد جذب مشاغل در حوزه کارآفرینی می‌شوند؛ چرا که تصور می‌کنند کارآفرینی جایی است که آنها می‌توانند فردیت خود را ابراز کنند؛ بنابراین مفهوم داشتن یک شریک به نظر غیر قابل ‌پذیرش می‌آید. اما، یک شریک به شما منفعت خواهد رساند؛ چون:

• یک شریک می‌تواند در ریسک‌ها سهیم شود.

• یک شریک می‌تواند دلگرمی و حمایت ایجاد کند.

• هیچ‌کس نمی‌تواند همه کارها را به تنهایی و بدون کمک انجام دهد.

• یک شریک ممکن است به یک فعالیت اقتصادی اعتبار بدهد.

یک شریک می‌تواند در ریسک‌ها سهیم شود: یک اصل ساده ریاضی این است که: اگر فعالیت اقتصادی شما برای شروع به ۱۵هزار دلار نیاز دارد، می‌توانید همه این مقدار را خودتان تقبل کنید و ریسک آن را به جان بخرید یا اینکه یک شریک بگیرید که بخشی از این ریسک را با شما سهیم شود. اگر برنامه‌های شما اشتباه پیش رفت، شانس بزرگ‌تری وجود دارد که شما دو نفر با منابع مالی اضافی بتوانید اوضاع را سروسامان دهید؛ اگر بدترین حالت پیش بیاید، شما هزینه‌های بستن شرکت‌تان را شریک می‌شوید و به این ترتیب احتمال اینکه وجوه کافی برای شروع دوباره داشته باشید، افزایش خواهد یافت.

یک شریک می‌تواند دلگرمی و حمایت ایجاد کند: شرکا می‌توانند زمانی که اوضاع دشوار می‌شود، دلگرمی ایجاد کنند و وقتی همه چیز اشتباه پیش می‌رود، از شما حمایت کنند. آنتونی یاکینتو، نویسنده کتاب می‌گوید: «طی آن روزهای وحشتناک پس از بستن اولین رستورانم، من و شریکم شب‌های زیادی را صرف اظهار تاسف، تسلی دادن و گاهی شکایت در مورد اتفاقاتی که منجر به مرگ فعالیت اقتصادی ما شد می‌کردیم. داشتن فردی دیگر در کنارم برای سهیم شدن در این درد، نه تنها منجر به این می‌شد که احساس بسیار بهتری داشته باشم، بلکه هیجان فزاینده‌ای به یکدیگر تزریق می‌کردیم و برای چالش شروع دوباره آماده می‌شدیم.» هیچ‌کس نمی‌تواند همه کارها را به تنهایی و بدون کمک انجام دهد: شروع کسب‌و‌کارتان به کار بسیار زیادی نیاز دارد. گرچه ممکن است این کار به نظر بسیار واضح بیاید، اما جالب است بدانید که تعداد بسیار زیادی از کارآفرینان نمی‌دانند که شروع کسب‌و‌کار تا چه حد دشوار، ملالت‌آور و زمانبر است و مدیریت شایسته آن بر دوش یک نفر بسیار دشوار و طاقت‌فرساست. اگر تلاش می‌کنید تا همه چیز را خودتان انجام دهید، خودتان را گرفتار مشغله زیاد می‌کنید.

یک شریک ممکن است به یک فعالیت اقتصادی اعتبار بدهد: آنتونی یاکینتو می‌گوید: ‌«من یک زن بسیار باهوش می‌شناسم که ایده فوق‌العاده‌ای برای یک مهدکودک داشت. تصور من این بود که طرح پیشنهادی او مزیت‌هایی دارد، اما او هنوز با موانعی روبه‌رو بود؛ به‌خصوص موانعی که توسط سازمان‌های دولتی وضع شده بود. گرچه او تجربه راه‌اندازی یک مهدکودک کوچک را در خانه‌اش داشت، اما هرگز به دانشگاه نرفته بود و تجربه رسمی در این عرصه هم نداشت. پیشنهاد من این بود که پیش از نزدیک شدن به سازمان‌های دولتی و سرمایه‌گذاران بالقوه، برای خودش یک شریک مدیریتی با اعتبارنامه‌های درست پیدا کند تا به فعالیت اقتصادی خود اندکی اعتبار ببخشد. او این کار را انجام داد و گام‌های بزرگی به سوی تحقق رویای خود برداشت.»

  شریک شما چه کسی باید باشد؟

هرگز کسی را صرفا به این خاطر که در دسترس است، اولین کسی است که داوطلب شده یا خویشاوند یا دوست شماست، به عنوان شریک انتخاب نکنید. باید کسی را به عنوان شریک انتخاب کنید که علاقه شدیدی به کارآفرین شدن داشته باشد، مکمل شما در مهارت‌ها، تجربیات، دانش و شخصیت مفید برای فعالیت اقتصادی‌تان باشد و بتوانید دیدگاه خود برای فعالیت اقتصادی‌تان را با او به اشتراک بگذارید. بهترین تیم‌های کسب‌و‌کار آنهایی بوده‌اند که شرکا یکدیگر را برحسب مهارت‌ها، تجربیات، دانش و شخصیت تکمیل و توازنی بین رفتارها پیدا کرده‌اند. مثلا اگر فردی خوش‌بین هستید و همیشه دیدگاهی فانتزی نسبت به آینده دارید، ممکن است نیاز به یک شریک بدبین داشته باشید که اندکی واقع‌بین باشد. ریچارد برانسون خیلی زود دریافت که داشتن فردی در کنارش برای جبران نقاط ضعفش تا چه حد مهم و ضروری است. برانسون در مجله «دانش‌آموز» جانی جمز را در کنار خود داشت. جمز می‌دانست که مجله باید با چه کسانی مصاحبه کند و چرا؛ در حالی‌که برانسون توانایی برای ترغیب آنها برای موافقت کردن با یک مصاحبه را داشت. مایکروسافت، اپل و اوراکل محصولات و فرهنگ‌های کاملا متفاوتی دارند اما حداقل در یک مورد مشترک هستند: هر کدام از آنها یک فروشنده پرانرژی را در کنار یک نابغه تکنیکی قرار داده‌اند: بیل گیتس با پل آلن در مایکروسافت، استیو جابز با استیو وازنیاک در اپل و لری الیسون با باب ماینز در اوراکل.

  چرا رسیدن به یک اجماع مهم است؟

فعالیت‌های اقتصادی کارآفرینانه اغلب مملو از داستان‌های مشاجره‌ها و حتی دعواهای دادگاهی بین شرکاست. گاهی این مشاجره‌ها در حد یک رنجش و دلخوری هستند و گاهی می‌توانند فاجعه‌آمیز باشند. بنابراین شرکا باید تا جای ممکن روی بسیاری از مسائل- از جمله استراتژی شرکت و فرآیندهای حول انحلال شرکت- به اجماع برسند.