خانواده و کودکی جف

اما او در دوره کوتاهی از کودکی‌اش، با مادر و پدربزرگ و مادربزرگش زندگی می‌کرد. قبل از آن هم، در دوره نوزادی با مادر و پدر واقعی‌اش بود؛ مردی که تد جورگنسن نام داشت. خود بزوس در مصاحبه با مجله وایرد گفته که وقتی ۱۰ سال داشت، مادر و پدرخوانده‌اش مایک که یک مهاجر کوبایی بود، واقعیت ماجرا را برای او توضیح دادند که او را به گریه انداخته بود. او می‌گوید تنها مواقعی که می‌خواهد فرم‌های پزشکی را برای سوابق خانوادگی پر کند، به تد جورگنسن به‌عنوان پدر بیولوژیکش فکر می‌کند. البته مشخص نیست آیا شرایط غیرعادی دوران کودکی بزوس باعث شده او نماد ترکیب کارآفرینانه مطلوبی از هوش، جاه‌طلبی و نیاز به اثبات خویشتن باشد. اما استیو جابز و لری الیسون، دو شخص برجسته دیگر در عرصه تکنولوژی هستند که به فرزندی گرفته شده‌اند و برخی فکر می‌کنند چنین تجربه‌ای به هر کدام از آنها انگیزه موفقیت داده است. واقعیت غیرقابل انکاری که در مورد بزوس وجود دارد این است که والدین و معلم‌هایش از همان دوران کودکی متوجه شدند او بچه‌ای متفاوت است. دوران کودکی، سکوی پرتابی بود که بزوس را به سوی یک زندگی کارآفرینانه سوق داد. همچنین علاقه ماندگاری به کشف فضا در او ایجاد کرد؛ علاقه‌ای که شاید روزی او را به آنجا بکشاند!

تئودور جان جورگنسن، پدر واقعی جف، در شیکاگو به دنیا آمد و وقتی دبستانی بود، به همراه خانواده‌اش به شهر آلبوکرکی ایالت نیومکزیکو رفت. پدر بزرگ پدری‌اش که یک مهاجر دانمارکی بود، یکی از آخرین بازمانده‌های جنگ آمریکا و اسپانیا بود. در دهه ۶۰ میلادی، تد در سیرک کار می‌کرد و یکی از بهترین تک‌چرخه‌رانان بود. آرشیو روزنامه‌های محلی آن زمان، تصاویری از حرکات حرفه‌ای او در دوران نوجوانی را ثبت کرده‌اند. تد وقتی دبیرستانی بود با جاکلین گیس آشنا شد و آنها در سن بسیار کمی ازدواج کردند. تد ۱۸ سال و جاکلین تنها ۱۶ سال داشت که باردار شد و فرزند آنها در ۱۲ ژانویه ۱۹۶۴ به دنیا آمد و نام او را جفری پرستون جورگنسن گذاشتند. آنها آپارتمان کوچکی اجاره کردند و مادر جاکلین از نوزاد مراقبت می‌کرد تا او دبیرستانش را تمام کند. شرایط بسیار سختی بود. جورگنسن اکثرا بی‌پول بود و به جز سیرک کار مشخصی نداشت. در نهایت، او در یک خواربارفروشی با دستمزد ساعتی ۲۵/ ۱ دلار کار پیدا کرد.

اما آنها کم‌سن و ناپخته بودند و ازدواجشان از ابتدا غلط بود. به جز اینها جورگنسن به الکل اعتیاد پیدا کرده بود و شب‌ها تا دیروقت با دوستانش عیاشی می‌کرد. او پدر و همسری بی‌اعتنا بود. پرستون گیس، پدر جاکلین که فرد سرشناسی بود، خیلی تلاش کرد به دامادش کمک کند. او شهریه جورگنسن را در دانشگاه نیومکزیکو متقبل شد؛ اما او بعد از چند ترم دانشگاه را رها کرد. آقای گیس حتی سعی کرد شغلی در پلیس محلی نیومکزیکو برای دامادش پیدا کند، اما جورگنسن این فرصت را هم غنیمت نشمرد. در نهایت، جاکلین فرزندش را برداشت و به خانه پدری‌اش برگشت. در ژوئن ۱۹۶۵، زمانی که کودک هفده ماهه بود، او درخواست طلاق داد و دادگاه مقرر کرد که جورگنسن ماهانه چهل دلار برای مخارج فرزندش پرداخت کند. تا یکی دو سال، او هر از گاهی به پسرش سر می‌زد؛ اما بیشتر مواقع از پرداخت پولی که دادگاه تعیین کرده بود، ناتوان بود.

در سال ۱۹۶۸ جاکلین به جورگنسن خبر داد که قصد ازدواج مجدد دارد. به این ترتیب، جورگنسن از پرداخت مقرری ماهانه معاف می‌شد؛ اما باید اجازه می‌داد همسر جدید جاکلین جف را به فرزندی قبول کند و نام خانوادگی خودش را روی او بگذارد. این اتفاق افتاد و جورگنسن برای همیشه از زندگی آنها محو شد. انقلاب کوبا در سال ۱۹۵۹، زندگی میگوئل انجل بزوس پرز را از هم پاشید. فیدل کاسترو شرکت‌های خصوصی، از جمله شرکت پدر میگوئل را تعطیل کرد. خانواده او وقتی فهمیدند درگیر فعالیت‌های سیاسی بر ضد دولت جدید کوبا شده، مثل خیلی از خانواده‌های دیگر کوبایی که فرزندان کم سن داشتند، نگران شده و مقدمات فرستادن میگوئل به آمریکا را فراهم کردند. او در سال ۱۹۶۲ در سن ۱۶ سالگی، در حالی که تنها بود و از زبان انگلیسی فقط یک کلمه «همبرگر» را بلد بود، وارد میامی آمریکا شد. کمی بعد پسرعمویش پیش او آمد و آن دو مدت‌ها در کمپ‌های مختلف در کنار همسالان تبعیدی مثل خودشان، مستقر بودند.  

چند سال گذشت و میگوئل به دانشگاه شهر آلبوکرکی رفت و برای جور کردن مخارجش در شیفت شب بانکی در نیومکزیکو کار پیدا کرد. جاکلین که به تازگی طلاق گرفته بود، در همان بانک مشغول کار بود. جاکلین چند بار به درخواست آشنایی میگوئل مودبانه جواب نه داد، تا اینکه بالاخره موافقت کرد و بعد از فارغ‌التحصیلی او از دانشگاه، در آوریل ۱۹۶۸ با هم ازدواج کردند. جفری جورگنسن چهارساله، به جفری بزوس تغییر نام داد و میگوئل را پدر صدا می‌کرد. بعد از آن، میگوئل به‌عنوان مهندس نفت در شرکت اکسون شغلی خوب به دست آورد. یک سال بعد، این زوج صاحب دختری به نام کریستینا شدند و یک سال پس از آن هم، پسر دیگرشان مارک، به دنیا آمد. جف و خواهر و برادرش همواره شاهد سختکوشی پدرشان در کار بودند. میگوئل بزوس که بعدها او را مایک صدا کردند، همواره فرصت‌هایی را که در زندگی به دست آورده بود، می‌ستود.