تقریبا دوسوم مدیران یا پای کار نیستند یا کاملا خود را درگیر نمی‌کنند. به گفته افرادی که در کارگاه‌های توسعه مدیریت شرکت می‌کنند، این طرح‌ها به درستی اجرا نمی‌شوند. تغییر نحوه آموزش و حمایت مدیران در شرکت و تبدیل آنها به مربی، برای کمک به مدیران برای تغییر فرهنگ ضروری است. گذار از دوران ریاست به مربی یعنی از مدیران انتظار می‌رود تا از دستور دادن و تعیین تکلیف کردن فراتر بروند. نقش ابتدایی برای تربیت ستاره‌ها تعیین هدف مشترک، هدایت آینده‌نگر و مسوولیت هدفمندنگر است. سوق دادن مدیران از ریاست به مربیگری نه تنها مشارکت کارمندان را افزایش می‌دهد و به بهبود عملکرد می‌انجامد بلکه برای تغییر فرهنگ برای همراه کردن نیروی کار در حال تغییر الزام‌آور است. نیروی کاری که دیگر نه می‌خواهد و نه به «ریاست سنتی دستور و نظارت» و نگاه از بالا به پایین واکنش نشان می‌دهد.

اصلاح تجربه مدیریت: تجربه کارمند با اولین تصور متقاضی از سازمان شما آغاز می‌شود- اینکه چطور فرهنگ و برند شما را مشاهده می‌کند- و اینکه چطور سفر کارمندی آنها از آغاز کار تا پیشرفت و در نهایت جدایی، آن تصورات را ارزیابی می‌کند. مدیران اجرایی ارشد باید با هدف و برند سازمانی همسو و به آن متعهد باشند. این نقطه آغاز سر و سامان دادن تیم و اتخاذ تصمیمات موثر است.  ثانیا، تمام برنامه‌ها و ارتباطات از جمله اقدامات در زمینه سرمایه انسانی، مدیریت عملکرد، ارزش‌ها و آیین‌ها و ساختارهای تیمی برای همسان‌سازی با اهداف سازمان و برند ارزیابی شوند.  موسسه گالوپ دریافته است که این یک روند سریع است و توصیه می‌شود این ارزیابی هرساله انجام شود.  در نهایت مانند کارمندان، مدیران خط مقدم نیز باید شغلی داشته باشند که احساس کنند دائما در حال پیشرفت هستند. مدیران و رهبران تیم‌ها باید با مدیران خود گفت‌وگوهای هدایت‌محور داشته باشند همان‌طور که انتظار می‌رود با کارمندانشان داشته باشند. بهترین برنامه‌های آموزشی، تلفیقی از برنامه‌های یک‌بار رخداد نیستند، بلکه برنامه‌هایی هستند که در آن اصول مربیگری، از جمله، یادگیری عمیق نقاط قوت، عوامل مشارکت جدی کارمندان و هدایت عملکرد آموزش داده می‌شود.  بهترین برنامه‌ها به مدیران کمک می‌کنند تا در یک بافت طبیعی پیشرفت کنند. تمام مدیران، مربیان بهتری خواهند بود اگر توانایی‌هایی مانند ایجاد ارتباط، کمک به پیشرفت افراد، تغییر، الهام دادن به دیگران، ایجاد مسوولیت و ارتباط شفاف را تقویت کنند.

استفاده از روش‌های مختلف یادگیری مانند آموزش الکترونیکی که مفاهیم مدیریت بنیادین را بهبود می‌بخشد، می‌تواند به مدیران بدون توجه به نقاط قوت منحصر به فرد آنها کمک کند. برای مثال، راه حل‌های فناورانه باید با یک اصل مناسب در طبیعت انسانی آغاز شود، نباید انتظار داشت طبیعت انسانی به‌صورت خودکار با فناوری تطبیق پیدا کند. این یک اصل ضروری برای هر نوع سیستم مدیریت سرمایه انسانی است- باید پیشرفت‌محور، مطمئن، کاربرپسند و شخصی‌سازی شده باشد.  تلنگرهای1 مناسب مدیریتی آنهایی هستند که گرایش‌های ذاتی مدیران را تحت تاثیر قرار دهند و منجر به اقداماتی شوند که به‌صورت پیش‌برنامه‌ریزی شده یا ساختگی نباشند.

مدیران بزرگ تفاوت‌های فردی خود را با افراد تحت مدیریت خود تطبیق می‌دهند. فردی که تمرکز بسیار بالایی دارد نیازهای متفاوتی نسبت به یک فرد انعطاف‌پذیر دارد یا فردی که بسیار تحلیلی است واکنش‌های متفاوتی نسبت به یک فرد احساسی دارد و همچنین دارای نیازهای متفاوتی است. این تفاوت‌های جزئی تنها از طریق هدایت بسیار خوب توازن پیدا می‌کنند یا از طریق فناوری که از نقاط قوت ذاتی فرد شروع می‌شود و سپس تلنگر یا بازخوردهایی را ایجاد می‌کند که به سرعت از طریق گرایشات طبیعی اجرایی می‌شوند.

از کجا بدانیم برنامه کنونی پیشرفت مدیران، نیازهای فردی آنها را هم شامل می‌شود؟ از آنها بپرسید، مدیران قطعا موافق خواهند بود که هر چیزی که به آنها انگیزه دهد و روش مدیریت‌شان را تغییر دهد به آسانی اعمال خواهد شد و عملکرد آنها را بهبود خواهد بخشید.

مدیرانی استثنایی که کارکنان استثنایی برای شما به ارمغان می‌آورند: نمی‌توان بدون مدیران بزرگی که خودشان تجربه منحصر به فرد کارمندی نداشته باشند، تغییر ایجاد کرد. این یعنی آنها باید تجربیات چالش‌برانگیزی داشته باشند که خودشان از طریق نقاط قوتشان با مشارکت در کار پیشرفت می‌کنند. آنها باید هدایت شوند، همان‌طور که خودشان رفته رفته مربیان تاثیرگذارتری خواهند شد.

مدیران در تمام سطوح، چه رهبر تیم باشند، چه مدیر دیگر مدیران باشند یا مدیران اجرایی، به یک هدف و ماموریت با تعریف مشخص و منسجم نیاز دارند. آنها به انتظارات شفافی نیاز دارند که دائما با استراتژی بعضا در حال تغییر و رو به پیشرفت بازتعریف شوند. به مدیریت و مسوولیت مداوم نیاز دارند تا اینکه بتوانند پیشرفت و پتانسیل خود را مشاهده کنند.

در پایان، وقتی مدیران خودشان پای کار بیایند، می‌توانند هماهنگی تیمی را افزایش دهند. تیم‌هایی که در آن قرار دارند از مدیران دیگری تشکیل شده است که یا با هم در یک خط فکری یا متفاوت از هم‌ هستند. مدیران دیگر را به‌عنوان متحد یا دشمن در نظر می‌گیرند. چگونگی ارتباط مدیران تیم‌هایتان در قالب یک گروه نشان خواهد داد که آیا تیم‌هایی که مدیریت می‌کنند، تیم‌های دیگر را حمایت می‌کنند یا خیر.

 

  پی‌نوشت:

۱. تلنگر مفهومی در علوم رفتاری، نظریه سیاسی و اقتصاد است که تقویت مثبت و پیشنهادهای غیر مستقیم خود را برای تلاش در جهت رسیدن به انطباق غیراجباری و تاثیر بر انگیزه‌ها، مشوق‌ها و تصمیم‌گیری گروهی و فردی مطرح می‌کند. ادعای تئوری تلنگر این است که حداقل به اندازه آموزش مستقیم یا اجرای قانون موثر است، اگر بیشتر موثر نباشد.