من و او پشت یک میز کار می‌کنیم. من به تازگی ۳۰ سالم شده و او حدودا ۲۵ سالش است. از نظر شخصیتی با هم خیلی فرق داریم. او خیلی تودار است درحالی‌که من برون‌گرا هستم. شغل ما ایجاب می‌کند که دائما با مشتری‌ها در ارتباط باشیم. من تمام تلاشم را می‌کنم که مشتری‌ها راضی باشند. بارها از این بابت از من تشکر کرده‌اند. با آنها گرم و صمیمانه رفتار می‌کنم. اما نورا این‌طور نیست. او در خیلی از زمینه‌ها فوق‌العاده است، به خصوص در برنامه‌ریزی و سازماندهی. همه کارکنان سازمان را هم می‌شناسد و روحیات و علایقشان را می‌داند، با اینکه سازمان ما واقعا بزرگ است. اما ارتباط برقرار کردن را بلد نیست. گاهی بدون آنکه به من بگوید، ناگهان غیبش می‌زند (بین یک ربع تا یک ساعت) و نمی‌دانم کی برمی‌گردد چون ممکن است سرمان شلوغ شود. خیلی وقت‌ها اطلاعاتی که ممکن است به دردم بخورد را به من نمی‌دهد. و وقتی من می‌خواهم به او اطلاعات بدهم، حس می‌کنم روی اعصابش می‌روم.  البته شاید مشکل از من است و بیش از حد با او صحبت و تعامل می‌کنم. برای همین سعی می‌کنم به میل غریزی‌ام غلبه کنم. سعی می‌کنم مکالماتمان کوتاه باشد و ظاهرا او این را ترجیح می‌دهد. به همین خاطر، حتی وقتی سرش شلوغ است و کارهایمان عقب است، کاری به کارش ندارم و پیشنهاد کمک نمی‌کنم. وقتی از او درباره برنامه آخر هفته‌اش سوال می‌کنم، جواب‌هایش معمولا یک کلمه‌ای است اما گاهی می‌بینم که با بقیه همکارها ۲۰ دقیقه گپ می‌زند.

اگر مرتکب اشتباهی شوم، به‌جای آنکه کمک کند که اشتباه تکرار نشود، سرم داد می‌زند.  با رئیسم صحبت کردم. به نظر او، ما فقط دو تا آدم هستیم با دو شخصیت متفاوت. اما دیگران به من گفته‌اند که نورا پشت‌سر من بدگویی می‌کند. من اعتقاد دارم که قرار نیست آدم، همه همکارهایش را دوست داشته باشد، اما باید مودب و حرفه‌ای باشیم. نورا از آن دسته آدم‌هایی نیست که من بپسندم اما همیشه با او محترمانه و حرفه‌ای برخورد کرده‌ام.  من همیشه کاملا این توانایی را دارم که با آدم‌های مختلف کار کنم حتی اگر با هم جور نباشیم. اما نورا دارد بی‌احترامی می‌کند. من اینجا تازه‌کارم و نمی‌خواهم دردسر درست کنم. آیا راهی هست که رابطه‌مان را بهتر کنم؟  پاسخ: دوست عزیز، خب... کاملا پیداست که نورا از تو خوشش نمی‌آید و همان‌طور که خودت گفتی، اشکالی ندارد. لازم نیست همه همکارانمان را دوست داشته باشیم، مادامی که با آنها حرفه‌ای و محترمانه برخورد کنیم. اما نورا این را رعایت نکرده. پاسخ‌های یک کلمه‌ای و داد زدن، اینها بی‌احترامی است.  با این وجود، فکر می‌کنم نظر رئیست تا حد زیادی درست است. تو و نورا از نظر شخصیتی با هم فرق دارید. اگر نورا، مثلا جواب ایمیل‌های کاری‌ات را نمی‌داد یا عمدا تو را به جلسات کاری دعوت نمی‌کرد، به تو می‌گفتم که مشکل فراتر از تفاوت شخصیتی است. اما بیشتر مشکلاتی که تو در نامه‌ات شرح دادی، ناشی از تفاوت شخصیتی شماست و اینکه در نحوه برقراری ارتباط، کاملا با هم متفاوت هستید. از صحبت‌هایت فهمیدم که تو شدیدا برون‌گرایی و نورا بیشتر درون‌گراست. برای تو، این سطح از تعامل با یک همکار، عادی است اما نورا دارد اذیت می‌شود و کاملا طبیعی است که در واکنش به رفتار تو، حد و حریم‌هایش را مشخص کند. این دلیل رفتارهایش را توضیح می‌دهد.  به نظرم تو انتظاراتی از او داری که شاید همه‌شان منطقی نباشند. مثلا، ترک کردن اتاق به مدت یک ربع در همه شغل‌ها عادی است. شاید رفته دستشویی یا آشپزخانه و در راه با یکی از همکاران مشغول صحبت شده. تازه! در خیلی از شغل‌ها، حتی اگر اتاقت را برای یک ساعت هم ترک کنی، همکارت نباید انتظار داشته باشد که در جریان قرارش دهی. 

البته منظورم این نیست که همه نگرانی‌هایت، بی‌اساسند. به نظرم تو انتظار داشتی با همکارت، یک رابطه نزدیک داشته باشی و دائما با هم حرف بزنید اما او دارد این پیام را به تو می‌دهد که این را نمی‌خواهد (شاید هم لازمه کارتان است که با هم دائم تعامل داشته باشید اما ظاهرا، سبک و سیاق او اختلالی در روند کارهایتان ایجاد نکرده).  من اگر جای تو بودم، تا جایی که ممکن بود سعی می‌کردم به سیگنال‌های او احترام بگذارم: او دوست ندارد موقع کار، حرف بزند. پس صحبت‌های غیرضروری را کوتاه کن. او از اینکه به او اطلاعات بدهی، خوشش نمی‌آید پس این کار را نکن مگر اینکه اطلاعات واقعا حیاتی باشد. از کجا بفهمی که حیاتی است یا نه؟ از خودت بپرس: «اگر این اطلاعات را به نورا ندهم، رئیسم شاکی می‌شود؟»  اما بدگویی کردن از تو پیش بقیه همکارها نگران‌کننده است. اگر نمی‌دانی چه چیزهایی پشت سرت گفته، واکنش نشان دادن به او سخت است. اگر می‌دانی چیزهایی که درباره‌ات گفته، صحت ندارند، باید ابهامات را رفع کنی. هم با او و هم با بقیه. اما اگر از شرایط گلایه می‌کند و به همه گفته که با تو کنار نمی‌آید، باید با دقت واکنش نشان دهی. یک راه‌حل این است که سعی کنی با بقیه همکارها ارتباط مستحکم برقرار کنی. وقتی آنها بدانند که تو گرم و صمیمی و شایسته هستی، صحبت‌های نورا تاثیر زیادی رویشان نخواهد گذاشت. این‌طوری خیالت راحت می‌شود که خودت داری ذهنیت دیگران را نسبت به خودت شکلی می‌دهی، نه نورا.  سازگاری با نورا یک ریسک دارد چون ممکن است جنبه نداشته باشد و رفتارش را بدتر کند. اگر این اتفاق افتاد، این دفعه می‌توانی با دلایل محکم‌تر، پیش رئیست بروی و بگویی که برای مسالمت با او، چه کارهایی کرده‌ای.  بگذار یک موضوعی را روشن کنم: منظورم این نیست که در این رابطه، نورا هیچ مشکلی ندارد و مشکل از توست. اقداماتی که به آنها اشاره کردم (برای سازگاری با یک همکار)، کاملا غیرمعمول هستند و درست نیست که فقط تو خودت را با او وفق دهی و او هیچ تلاشی نکند. اما تو فقط روی اعمال و رفتارهای خودت کنترل داری و چاره‌ای نداری جز اینکه شرایط را مدیریت کنی. اما اینها کارهای سختی نیستند پس بد نیست امتحانش کنی و ببینی آیا مثمرثمر هستند یا نه. اما اگر چند ماه گذشت و هنوز بینتان تنش وجود داشت، بهتر است درخواست ‌بدهی که میزتان را جدا کنند.