یک روز یکی از مدیران ارشد شرکت ما که رهبری یک تیم کاری حرفه‌ای و زبده را بر عهده داشت داستانی واقعی  برای‌مان تعریف کرد که برای همه ما آموزنده بود. داستان مربوط می‌شد به زمانی که او ۴۰ نفر از بهترین نیروهای شرکت را در قالب یک تیم کاری ویژه گرد هم آورده بود و تمام این افراد بسیار باتجربه، دلسوز و سخت‌کوش بودند و از تمام صلاحیت‌های لازم برای انجام وظایف‌شان برخوردار بودند. با این همه یک مشکل بزرگ وجود داشت که باعث شده بود تا این تیم از بهره‌وری و کارآیی لازم برخوردار نباشد.آن مشکل این بود که اغلب اعضای تیم از به اشتراک گذاشتن داوطلبانه اطلاعاتی که در اختیار داشتند با دیگر اعضای تیم خودداری می‌کردند یا این کار را در سطح محدودی انجام می‌دادند به‌طوری که فقط در صورت درخواست هر کدام از اعضا برای دریافت یکسری اطلاعات بود که انتقال اطلاعات اتفاق می‌افتاد. مدیر خلاق داستان ما مدت‌ها به این موضوع فکر می‌کرد که چطور و از چه راهی می‌تواند اعضای تیم کاری تحت رهبری‌اش را ترغیب به تبادل داوطلبانه اطلاعات ارزشمندی کند که آنها در اختیار داشتند، اما به دلایل مختلف از اینکه آن اطلاعات را با دیگران به اشتراک بگذارند خودداری می‌کردند. بعد از مدتی فکر کردن روی این موضوع رهبر تیم تصمیم گرفت تا اعضای تیمش را به یک گردش تفریحی به خارج از شرکت ببرد. بعد از چند ساعت تفریح، آنها به یکی از ساختمان‌های متعلق به شرکت رفتند که یک اتاق خیلی بزرگ در آنجا وجود داشت.  در آنجا به همه افراد بادکنک‌هایی داده شد و از همه اعضای تیم خواستند که اسم‌شان را روی بادکنک‌ها بنویسند و اتاق را ترک کنند. زمانی که بازگشتند آنها با اتاقی پر از بادکنک روبه‌رو شدند که در آن علاوه بادکنک‌هایی که اسم اعضای تیم روی آنها نوشته شده بود صدها بادکنک همرنگ آنها اما بدون اسم نیز وجود داشت. رهبر تیم که در اتاق حضور داشت ۱۵ دقیقه به افراد فرصت داد تا بادکنکی که اسم‌شان را روی آن نوشته بودند، پیدا کنند و سه نفر اولی که موفق به انجام این کار شوند برنده می‌شدند و جایزه می‌گرفتند و چنانچه کسی بادکنکی را می‌ترکاند از دور خارج می‌شد. بعد از پایان ۱۵ دقیقه نتیجه‌ای که به دست آمد جالب بود: هیچ کدام از اعضای تیم نتوانستند بادکنکی که اسم‌شان را روی آن نوشته بودند پیدا کنند و در نتیجه هیچ کدام‌شان برنده مسابقه نشدند.

در مرحله بعد رهبر تیم از افراد خواست این‌بار به محض پیدا کردن بادکنکی که اسم یکی از هم تیمی‌ها روی آن نوشته بود آن بادکنک را به دست همان فرد برساند و فقط به دنبال پیدا کردن بادکنک خودش نباشد. بعد از دو دقیقه و با سرعت حیرت‌آوری تمام بادکنک‌هایی که اسم اعضای تیم روی آنها نوشته شده بود پیدا شدند. در این لحظه رهبر تیم یک سخنرانی کوتاه برای افرادش کرد و به آنها گفت که علت اصلی ناکامی‌شان در مرحله اول و برای پیدا کردن بادکنکی که اسم خودشان روی آن نوشته شده بود بی‌اعتنایی‌شان به کار تیمی و کمک به هم تیمی‌های‌شان بود، چرا که در این مرحله آنها فقط کار خودشان را دنبال می‌کردند چرا که هدف‌شان برنده شدن و قرار گرفتن جزو سه نفر اولی بود که بادکنک خودشان را پیدا می‌کردند. اما در مرحله دوم و هنگامی که قرار شد آنها با تحویل دادن هر کدام از بادکنک‌های اسم‌دار به فرد مربوطه در کار تیمی شرکت کنند و دیگر برنده شدن و قرار گرفتن جزو سه نفر اول مطرح نبود شرایط به کلی فرق کرد و کارها خیلی سریع انجام شد و اعضای تیم به واسطه شرکت در یک کار تیمی واقعی و تحویل بادکنک‌ها به صاحبان‌شان هم به دیگران کمک کردند و هم خودشان خیلی زود به خواسته‌شان یعنی پیدا کردن بادکنکی که اسم‌شان روی آن بود رسیدند و این همان چیزی بود که اعضای زبده و نخبه آن تیم کاری در محیط کار و در حین انجام پروژه‌هایی که به آنها محول می‌شد انجام نمی‌دادند و رهبر تیم قصد داشت با انجام این آزمایش به آنها نشان دهد که تبادل داوطلبانه اطلاعات ارزشمندی که هر کدام‌شان در اختیار دارند تا چه حد می‌تواند به افزایش بهره‌وری تیمی و البته فردی اعضای تیم کمک کند.

طبق نظریه چادیها و همکاران (۲۰۰۴) سه استراتژی مهم در توانمندسازی کارکنان تاثیرگذار است:

۱- افزایش آگاهی جمعی از طریق داستان‌گویی: هرگاه کارکنان مسوولیت حل مشکلات خود را بر عهده گیرند، مستعد تلاش در جهت بهبود زندگی فردی و سازمانی خود هستند. رویکرد داستان‌گویی به عنوان عامل ضروری توانمند‌سازی موجب تقویت تلاش‌های مبتنی بر همکاری می‌شود.

۲-آموزش مهارت‌های حل مساله: کارکنان لازم است که ظرفیت مهارت‌های حل مساله را در خود افزایش دهند. مهارت‌های حل مساله می‌تواند به توانمند‌سازی کارکنان در سطح فردی، بین فردی و گروهی به عنوان یک گام ضروری در ایجاد تغییر موقعیت نامطلوب منجر شود. در این استراتژی باید به کارکنان اجازه داد که مشکلات خود را بر اساس محتوای داستان‌هایی که در یک محیط همکارانه شکل می‌گیرد، شناسایی و حل کنند. در این صورت گروه ابتدا اهداف حل مساله را خلاصه‌بندی می‌کند.

۳- آموزش مهارت‌های پشتیبانی و تجهیز منابع: از طریق حمایت‌های صورت گرفته و تجهیز منابع، کارکنان از ایجاد ساختار اجتماعی بزرگ در قالب گروه‌های توانمند شده مطمئن هستند.

و کلام آخر آنکه آنچه باعث متمایز شدن تیم‌های کاری برجسته و موفق از سایر تیم‌ها و گروه‌های کاری می‌شود وجود روحیه کار تیمی واقعی و مبتنی بر تعاملات پیوسته و داوطلبانه بین اعضای تیم است که موجب می‌شود همه اعضای تیم با حمایت از سایر هم‌تیمی‌ها و کمک به آنها به هر شکل ممکن باعث تحقق اهداف و برنامه‌های تیمی و همچنین خواسته‌های فردی اعضا شوند.