مشاور عزیز،

هفته پیش به محل کارم اطلاع دادم که قصد استعفا دارم. شرکتمان نسبت به شرکتی که قصد رفتن به آنجا را دارم به‌شدت کوچک است (مثل یک استارت‌آپ تکنولوژی در مقایسه با اپل)‌. کارم در این شرکت واقعا خوب بود و از یک جایی به بعد، مدیرم به من می‌‌گفت وقتی از اینجا برود، من جایگزین او خواهم بود. اما من بیشتر اوقات در آنجا احساس بدبختی می‌کردم. حجم کارها زیاد بود و فشار رویم زیاد بود که بی‌عیب و نقص باشم چون هر روز با مالکان شرکت در ارتباط بودم. همیشه به خودم شک داشتم حتی وقتی از عملکردم تعریف می‌کردند. چون اشتباه کردن در آنجا بسیار آسان بود (به دلیل بی‌‌کفایتی مدیرم که نمی‌خواهم بحثش را باز کنم چون یک نامه جداگانه نیاز دارد)‌. اعضای تیمم، یکی در میان، یا در حال آموزش برای بهبود عملکرد بودند یا به خاطر عملکرد ضعیف، اخراج می‌شدند. حس می‌کردم همسر هنری ششم هستم: هیچ‌وقت نمی‌‌فهمیدم به خاطر مهارتم، هنوز آنجا هستم یا شانسی بوده.

در شغل جدید، قرار است روی پروژه‌های پیچیده‌‌تری کار کنم و آزادی عمل و حقوق بالاتری خواهم داشت. البته می‌دانم که معایبی هم در کار خواهد بود. کار کردن برای یک شرکت بزرگ، ریسک‌‌های بزرگ‌تری در مقایسه با اینجا دارد. اینجا کوچک است اما ثبات بیشتری دارد. باید از صفر شروع کنم به رابطه برقرار کردن با همکاران جدیدم که بعضی‌‌ها در همین شهرند و بعضی دیگر، آن سوی آب‌‌ها. این گام بزرگی است اما فکر می‌کنم قبل از تصمیم‌گیری، تمام معایب و مزایا را سنجیدم.

اما حالا که در آستانه استعفا هستم، حس می‌کنم هر لحظه ممکن است گوشی را بردارم، به رئیسم زنگ بزنم و بگویم «بی‌خیال! اینجا می‌‌مانم!» می‌دانم این تا حدی به خاطر این است که استرس دارم چون استعفا از اینجا، برایم یک تغییر بزرگ است. به‌علاوه، من در بیشتر اوقاتی که اینجا کار کردم، به خودم شک داشته‌‌ام که این حس هنوز هم در من هست. اما بخشی از حسم هم ناشی از اتفاقاتی است که پس از اعلام استعفایم افتاد:

۱. مدیرم شروع کرد به اظهارنظرهایی که باعث شد به تصمیمم شک کنم. مثلا یک بار گفت «من که هرگز نمی‌‌روم برای یک شرکت به آن بزرگی کار کنم»،  «می‌‌دانی که یک بحران اقتصادی دیگر در راه است پس خیلی‌‌ها تعدیل نیرو خواهند کرد»  یا «تو گزینه من برای جانشینی بودی، پس فکر کنم فعلا اینجا ماندگارم.»

۲. یک ایمیل احساسی از مالک شرکت دریافت کردم که در آن نوشته بود نمی‌خواهد من را از دست بدهد. علاوه بر آن، با من تماس گرفت و از معایب کار کردن در شرکت‌‌های بزرگ و مزایای شرکت‌‌های کوچک که «هوای کارمندانشان را دارند»  گفت.

۳. آنها همچنین پیشنهاد اضافه حقوق به مبلغ نصف حقوق شغل جدیدم را دادند، به علاوه یکسری مزایا. گرچه این پیشنهاد وسوسه‌‌انگیز بود اما با توجه به صحبت‌های بالا، تصمیم گرفتم آن را رد کنم چون حس می‌کردم ممکن است چند ماه بعد، دوباره دلم بخواهد از اینجا بروم.

اخیرا مقالاتی درباره پشیمانی افراد در دوران استعفای بزرگ و کارکنان «بومرنگی»  خوانده‌‌ام. به‌علاوه، گرچه در اینترنت نظرات مثبت زیادی درباره شرکت جدیدم خوانده‌‌ام اما نظرات منفی هم هست. از سوی دیگر، دلم برای همکارانم، کارم و فرصت‌‌هایی که در این شغل وجود داشت نیز تنگ می‌شود.

در این مرحله، تصمیمم قطعی شده و غصه خوردن و پشیمانی هیچ فایده‌‌ای ندارد. پس چرا من این حس را دارم؟ چطور از آن عبور کنم تا نگرانی‌‌هایم را با خودم به محل کار جدیدم نبرم؟

پاسخ: دوست عزیز، اینکه پس از استعفا به تصمیمت شک کنی کاملا طبیعی است. از بین خیل عظیمی از نامه‌هایی که دریافت می‌کنم، شایع‌‌ترین سوالی که می‌‌شنوم این است که «آیا باید از این شغل استعفا دهم؟» دومی هم این است: «از اینکه استعفا دهم احساس گناه می‌کنم.»

حتی اگر رئیست و مالک شرکت آن حرف‌‌ها را نمی‌‌زدند، باز هم تعجبی نداشت که دچار تردید شوی. وقتی برای مدتی یک جا کار کرده باشی، در آنجا احساس «راحتی» می‌‌کنی. حتی اگر دلایل موجهی برای استعفا داشته باشی، سخت است که بخواهی موقعیتی را ترک کنی که در آنجا با همه آشنا هستی و راه و چاه انجام کارها را می‌‌دانی. اغلب آدم‌‌ها هنگام شروع یک شغل جدید، استرس می‌گیرند. تو نمی‌‌دانی دقیقا با چه جور تیمی و در چه فرهنگی کار خواهی کرد. باید کلی زمان بگذرد تا برای خودت وجهه‌ای به دست بیاوری. شاید با جزئیات کار جدید آشنا نباشی. و همه اینها استرس‌‌آور است.

و به همه اینها، اظهارنظرهای رئیست و مالک شرکت را هم اضافه کن. طبیعی است که خودت را زیر سوال ببری. راستی، آن نظرها (درباره کار کردن برای شرکت‌‌های بزرگ و ...)، با این هدف طراحی نشده‌‌اند که تو را به شک بیندازند اما این‌طور به نظر می‌‌رسند. گفتی رئیست گفته «من هیچ‌وقت برای یک شرکت به آن بزرگی کار نمی‌کنم»  یا «فکر کنم یک مدت اینجا ماندگارم.» به نظرت هدف او از این صحبت‌ها چیست، جز اینکه بخواهد تو را نگران کند یا احساس گناه در تو ایجاد کند؟ لطفا همه‌چیز را همان‌طور که هست ببین. رئیس تو دوست ندارد تو را از دست بدهد و این واکنشش است.

گفتی مالک شرکت حسرت می‌‌خورد که کاش تو را نگه می‌‌داشتند. در این مورد باید بگویم اگر رفتن تو واقعا یک ضایعه برای شرکت بود، قبل از اینکه تو را از دست بدهند باید به تو پیشنهاد حقوق و مزایای بهتر می‌‌دادند. اگر او الان امکان اضافه کردن حقوقت را دارد، قبلا هم امکانش را داشته. فقط دلش نخواسته این کار را کند چون فکر کرده لزومی ندارد. حالا می‌خواهد این کار را در قالب لطف و قدردانی انجام دهد اما الان دیگر دیر شده.

فراموش نکن: تو به یک دلیلی به دنبال شغل‌‌های دیگر رفتی. و همان دلیل است که در گوش تو می‌خواند پیشنهاد جدید شرکت را نپذیری. چون همان‌طور که خودت گفتی ممکن است چند ماه دیگر دوباره تصمیم به استعفا بگیری. تو بیشتر اوقات در این شرکت احساس بدبختی می‌کردی. حجم کارهایت طاقت‌‌فرسا بوده و به تو فشار می‌‌آوردند که بی‌عیب و نقص باشی که این اصلا واقع‌‌بینانه نیست. مدیرت آدم باکیفیتی نبوده و سایر اعضای تیمت هم یا اخراج می‌شدند یا تهدید به اخراج.

تو همه اینها را با یک شغل بهتر، انعطاف و آزادی عمل بیشتر و حقوق بالاتر عوض کردی. و بله. قطعا معایبی هم وجود خواهد داشت که پیش‌‌بینی نکرده‌‌ای. این در همه شغل‌‌ها اتفاق می‌‌افتد. اما تو با دقت مزایا و معایب را سنجیده‌‌ای و بر اساس تمام اطلاعاتی که در دسترس داشتی، ظاهرا بهترین تصمیم را گرفتی. اجازه نده مدیریت شرکت و احساس استرس که کاملا طبیعی است، کاری کنند به تصمیمت شک کنی.