دهه‌هاست که بشر متکبرانه با سوءاستفاده از ابزار فناوری در مسیری می‌تازد که به پرتگاه کنونی ختم شده است. محیط‌زیست جهانی حداقل آن‌طور که گونه بشر میلیون‌ها سال با آن تطابق پیدا کرده بود، در حال ازبین رفتن است. شکاف فقیر و غنی در مقیاس جهانی عمیق‌تر از هر زمان دیگری در طول تاریخ شده است، جنگ و تروریسم و ناامنی و کشتار بی‌گناهان خبر ثابت و عادی‌شده رسانه‌‌ها است و حتی آن قسمت از جهان که از رفاه و امنیت برخوردار است در درون خود دچار خشم، نارضایتی و ناامیدی عمیقی است که خود را به شکل شورش‌های شهری، جرم و جنایت یا بیماری‌های روحی روانی بروز می‌دهد. جهان امروز ما هیچ شباهتی به وعده‌هایی رهبران سیاسی و ایدئولوژیک جهان می‌دادند ندارد: جهانی آزاد، امن و مرفه. کرونا درست در همین زمانه آشوب و هرج‌ومرج زیرپوستی جهان از راه رسید و ترمز را کشید. گویی قلب تمدن بشری سکته کرده باشد. تجارت جهانی مختل شده، بورس‌های جهانی در حال سقوط آزادند، فرودگاه‌ها و بنادر به حال تعطیل و نیمه‌تعطیل درآمده‌اند، خیابان‌ها خاموش شده‌اند و مردم در خانه‌ها حبس. تاریخ بشری هیچ‌گاه چنین گسستی را بر اثر یک بیماری تجربه نکرده است، نه به این دلیل که بیماری‌های همه‌گیر پیش از این وجود نداشته‌اند یا به خطرناکی کرونا نبوده‌اند بلکه برعکس، کرونا در مقایسه با طاعون سیاه که در قرن ۱۴ میلادی بین ۳۰ تا ۶۰ درصد جمعیت اوراسیا را کشت به یک سرماخوردگی شبیه است. با این حال کرونا بیش از هر بیماری دیگری در تاریخ ظرفیت تغییر مسیر آن را دارد آن‌هم به این دلیل که قطار تمدن بشری هیچ‌گاه در مسیری چنین خطرناک، سست و غلط آن هم با سرعتی سرسام‌آور در حال حرکت نبوده است.

ابعاد تحولات ناشی از کرونا هنوز ناشناخته است اما مسلما جهان پساکرونایی جهان دیگری خواهد بود. زیرا کرونا بازاندیشی و تغییر بنیادین مسیر پیموده شده و همچنین اندیشیدن به امکان‌های جدید در سیاست، اقتصاد، اجتماع و حتی شهرنشینی و شهرسازی را ضروری کرده است.

پروژه جهانی‌سازی که بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی آغاز شد و نقش مهمی در شکل‌گیری جهان قرن ۲۱ داشته اکنون با بزرگ‌ترین چالش خود مواجه شده است. تا اینجای کار این جهانی‌سازی تنها به گسترش سریع بیماری منجر شده است و از آن روی سکه که تسهیل و تسریع کمک‌رسانی‌ها و همکاری‌های بین‌المللی برای مهار بیماری و حمایت از جوامع آسیب‌دیده از کرونا باشد، خبری نیست. آنچه می‌بینیم این است که هر کشوری فقط می‌خواهد گلیم خود را از آب بیرون بکشد.

سازمان‌های بین‌المللی عملا بی‌فایده جلوه می‌کنند. رهبران جهانی از گرفتن تصمیمی موثر و هماهنگ عاجزند. ایالات متحده که داعیه رهبری جهان را دارد نه تنها از زیر بار این مسوولیت شانه خالی کرده بلکه در مدیریت بحران درون مرزهای خود هم به مشکل خورده است. اقتصاد جهانی که به‌خاطر جهانی‌سازی و مصرف‌گرایی به شدت به جریان آزاد منابع، سرمایه و نیروی کار متکی است حالا قفل شده است. برخی اقتصاددانان هشدار داده‌اند نرخ بیکاری به دوران رکود بزرگ باز خواهد گشت. سرمایه‌های هنگفتی که در سال‌های اخیر در بخش گردشگری و سفر در قالب ساخت فرودگاه‌ها، هتل‌ها و فستیوال‌ها و جذابیت‌های گردشگرپسند شده بود حالا از دست رفته به نظر می‌رسد.

 بعد ازچند دهه فرآیندی که منابع جهان را عمدتا از کشورهای جنوب تخلیه می‌کرد تا اشتهای سیری‌ناپذیر کشورهای شمال به مصرف را برطرف کند، حالا به لطف کرونا متوقف شده است. همه این‌ها در کنار ده‌ها متغیر اثرگذار دیگر باعث شده‌اند واقعیت تکان‌دهنده جهان معاصر به صریح‌ترین شکل ممکن خود را به افکار عمومی جهان آشکار کند و اکنون همه می‌پرسند حال که غلط بودن شیوه سابق اداره جهان معلوم شده، شیوه جایگزین چیست؟

شهرهای کنونی نتیجه ایده‌ها و مناسبات جهان پیشاکرونایی هستند و با تغییر آن ایده‌ها و مناسبات این شهرها نیز تغییر خواهند کرد. اما هنوز توافقی بر سر اینکه این تغییر از کجا و به چه صورت و به چه سمت و سویی باید صورت بگیرد وجود ندارد. بدون شک این تغییرات در ماه‌ها و سال‌های آینده موضوع داغ بحث‌های دانشگاهی در سرتاسر جهان خواهد بود و باید دید از دل آنها چه رهنمودهایی بیرون می‌آید و آیا رهبران جهانی تن به این رهنمودها خواهند داد یا خیر؟ آیا کرونا ما را از دیستوپیای موجود نجات می‌دهد یا دیستوپیای ترسناک‌تری ایجاد می‌کند؟ انتخاب با ماست.