تجربه دوچرخه‌سواری در پایتخت

کیفیت پایین دوچرخه از نظر اندازه، وزن، چابکی، ترمز و همینطور ضربات قابل‌توجهی که در کوچک‌ترین پستی و بلندی مسیر به بدن وارد می‌آید، نکاتی نیست که به راحتی از ذهن شما و درخصوص رضایت مندی از چنین تجربه‌ای پاک شود. با این وجود، همواره از شکل گیری این ایده به عنوان نقطه شروعی که البته نیازمند تکامل جدی است، صحبت می‌کردم و سعی بر آن داشتم تا مشوق گرایش به عضویت و استفاده از آن باشم. پس از مدتی در آستانه روز جهانی دوچرخه در مورخ ۱۳ خردادماه ۱۴۰۰، بر آن شدم تا تجربه‌ای مجدد اما نسبتا جدی‌تر را درخصوص دوچرخه سواری در تهران با استفاده از سرویس دوچرخه اشتراکی داشته باشم.  همزمان با این موضوع، تصمیم گرفتم که درخصوص عضویت و استفاده از طرح دوچرخه اشتراکی، یک نظرسنجی از میان کسانی که در این حوزه دغدغه و علاقه‌مندی جدی دارند، شامل محققان، دانش‌آموختگان و همین‌طور دانشجویان شهرسازی، برگزار کنم. نتیجه واقعا تامل برانگیز و خود گویای بخشی از واقعیت است، از میان حدود ۲۰۰ نفر، تنها ۱۵ درصد اظهار کردند که عضو سامانه دوچرخه اشتراکی بوده و حداقل یکبار تجربه استفاده از آن را در تهران یا سایر شهرها دارند. عوامل زیادی را می‌توان در این خصوص برشمرد که شاید مهم‌ترین آن‌ها، بستر مکانی و موقعیتی، فارغ از عوامل متعدد و فراگیر دیگر چون زمینه اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی باشد.

منطقه ۲ شهرداری تهران و محله شهرک غرب را برای طی مسیر و تجربه‌ای مستقیم انتخاب کردم و از ایستگاه دوچرخه‌های اشتراکی واقع در تقاطع خیابان‌های ایران زمین، خوردین و شهید دادمان شروع کردم. سوال می‌کنم، آیا فرد یا گروهی که طرح اضافه کردن نوار دوچرخه در این منطقه را پیشنهاد داده اند و در حال حاضر عملیات اجرایی آن متمرکز بر محور شهید دادمان است، یکبار و حداقل ۱۵ دقیقه، نه با این دوچرخه‌ها که از نظر استاندارد و کیفیت حتی برای یک موقعیت کاملا مسطح نیز پاسخگو نیستند، با یک دوچرخه حداقل دنده‌ای بخشی از آن را طی مسیر و مستقیما تجربه کرده یا اینکه از خانه یا محل کار و روی کاغذ یا سیستم رایانه، خط خود را کشیده اند؟

من عملا در یک مسیر ۱۴ کیلومتری، شامل خیابان ایران زمین به سمت میدان صنعت، خیابان شهید فرحزادی و نهایتا خیابان شهید دادمان، عملا ۶ و نیم کیلومتر یعنی کمتر از ۵۰ درصد از طول مسیر را قادر بودم رکاب بزنم. متاسفانه اگر واقع بین باشیم، طرح دوچرخه‌های اشتراکی و آماده‌سازی و مناسب‌سازی محدوده‌های مورد استفاده از آن، به‌رغم هزینه‌های فراوان و تبلیغات گسترده، در وضعیت فعلی و بر اساس شرایط و واقعیات روی زمین در شهر تهران، به غیر تجربه‌های تفننی و گهگاه، آن هم در مسیرهای کوتاه و مقطعی که شرایط توپوگرافی، شیب و همینطور کیفیت و امتداد مسیر به مدد می‌آید، محکوم به شکست بوده و در حکم نمایشی است که در عمل فاقد کارآمدی لازم است. ماحصل، تجربه‌ای تلخ، هدر رفتن منابع و ظرفیت‌ها و به ویژه، تحت تاثیر قرار گرفتن سرمایه اجتماعی است که مانند بسیاری از طرح‌های مشابه، قطعا اتفاق افتاده یا خواهد افتاد. اگر اصرار بر تحقق واقعی و نهادینه مد دوچرخه در شهرسازی کشور داریم، راه خیلی زیادی پیش روی ماست. در شهری مثل تهران نیز تحقق این چشم‌انداز بسیار چالش ‌برانگیزتر و متعاقبا نیازمند یک اهتمام و عزمی همه‌جانبه و واقعی در کنار توجه به سایر اولویت‌ها و فارغ از ساده‌انگاری و ساده دیدن مساله است.