نگرانی آن است که بار دیگر شاهد غفلت از عقلانیت، تعلل در بهره‌مندی از کمک‌های فکری و عملی صاحب‌نظران، اقدامات و حرکات بی‌هوا و بدون حساب و کتاب، وعده‌های غیرممکن، راه‌حل‌های موقتی با برد کوتاه‌مدت و اهمال در حل ریشه‌ای مشکلات باشیم. اقتصاد از پویایی‌های تکاملی و تحولی بی‌شمار تبعیت می‌کند. در این تحول و تکامل، بنگاه‌ها، نهادها، فرهنگ، نیازها، فناوری، محیط‌زیست، الگوی تجارت، مدل‌های کسب‌وکار، ابزارهای تحلیلی، ابزارهای مالی، مناسبات کاری، قوانین نوشته و نانوشته تجارت، قواعد موفقیت، بافت جمعیتی، ساختار ثروت و بهره‌مندی‌های جامعه، و... همه دخیل و مدام در حال تغییر و تحول هستند؛ اما مقصد نهایی این تغییر و تحول از پیش معلوم نیست. اصلا چیزی به نام مقصد نهایی وجود ندارد.

در چنین سیستمی برنامه‌ریز مرکزی که به‌دنبال تعریف و حداکثرسازی دستاوردها از طریق دستکاری و تحمیل خواسته‌هاست، به نتیجه نمی‌رسد. تمام تلاش باید این باشد تا پیامدهای مثبت/ منفی حاصل از رفتار طبیعی سیستم، حداکثر/ حداقل شود. درواقع، اقتصاد عرصه سیاستگذاری از نوع «محقق کردن» نیست، بلکه سیاستگذاری اقتصادی باید در جست‎وجوی راهی برای «محقق شدن» باشد.

در یک اقتصاد آزاد بازیگران اقتصادی با اینکه اطلاعات محدودی دارند و با هزینه بالای پردازش اطلاعات مواجهند؛ اما به‌طور همزمان در شبکه‌های متنوعی شامل دیگر بازیگران با اهداف مشابه حضور و مشارکت دارند که تعامل با آنها خلأ اطلاعاتی موجود را پر می‌کند. این امر باعث می‌شود تا به‌طور ذهنی-شهودی و روی‌هم‌رفته به‌نحوی کارآ عمل کنند و مدام در حال یادگیری و تکامل۱ باشند.

خروجی‌های کلان مشاهده‌شده سیستم نیز همگی پیامدهای ظهوریافته و نو‌ظهور جمیع رفتارها و تعاملات در سطح خرد است. تحول و تکامل اقتصاد کلان در واقع ماحصل فرآیند طبیعی گزینش جمعی بازیگران از میان بی‌شمار امکان پیش‌رو است. بنابراین هیچ نقشه و هیچ طراحی دقیقی در پس پیامدها وجود ندارد. بنابراین هر دستکاری کوچک مغایر با بنیان‌های اقتصاد خرد، می‌تواند پیامدهای نوظهور به‌شدت ناگوار و غیرقابل پیش‌بینی در سطح اقتصاد کلان به‌بار آورد. در چنین شرایطی با حل فرمول‌های سرانگشتی و ساده یا تحلیل‌های ذهنی سطحی نمی‌توان راه‌حل داد و کشف کرد چه چیز در آینده در انتظارمان است.

نقش اصلی‌ بازارها استخراج اطلاعات و سیگنال‌دهی به بازیگران اقتصاد است. بازارها سازوکار کارآمد برای جست‌وجو و گزینش تکامل و تحول مطلوب هستند. بازارها فرآیندهای ایجاد تمایز (نوآوری)، انتخاب (بقای سازگار/ سودآورترین‌ها)، یادگیری (تقلید) و تکثیر (آموزش) در مسیر تکاملی اقتصاد را تحریک می‌کنند و موجب دستیابی به تخصیص بهینه منابع (تا جای ممکن) می‌شوند. پس نباید آنها را مختل کرد و نمی‌توان به آن دستور داد و از عواقب آن‌ مصون ماند.

همچنین نقش‌آفرینی دولت‌ها به‌عنوان یک بازیگر مهم یک واقعیت و یک جنبه غیر قابل حذف از اقتصاد است. اما امروزه نیاز است تا به‌طور جدی نگاه سیاستگذاران به اقتصاد تغییر یابد و آن را به‌عنوان سیستم طبیعی پیچیده تطبیق‌یابنده تحولی بپذیرند و بدانند که دانش آنها در رابطه سازوکارها و بنیان‌های خرد آن بسیار کم است. سیاستگذاران باید از گیجی «چه کنم» (ادبیات این موضوع کاملا مشخص و موجود است) دست بردارند و به «چه نکنم‌ها» بپردازند. اقتصاد را باید تا جای ممکن رها ساخت تا آزادانه به عملکرد طبیعی خود بپردازد و از دخل و تصرف‌های دستوری، ناسازگار و خارج از قوانین در آن پرهیز کرد. باید این باور ایجاد شود که طرز تلقی از اقتصاد در عرصه سیاستگذاری نیاز به بازنگری دارد و این نیازمند کار زیاد اقتصاددانان برای نشان‌دادن ابعاد این بازنگری و تغییر است و صد البته، اعتماد و توجه سیاستگذاران.

پی‌نوشت:

۱- تکامل در این مباحث به معنی قوی‌تر و بهتر شدن نیست، بلکه به معنی سازگارتر شدن است.