رد پای دو غریبه (بخش بیست‌وسوم)

لورنس یک هدف دیگر به این چپاول افزود:«جبل الدروز۱»، فلاتی وسیع در جنوب شرقی دمشق. در آنجا او امیدوار بود که دروزها – مردمانی که در آنجا زندگی می‌کردند- را به قیام علیه عثمانی‌ها وادارد. در تاریخ معاصر آنها دو بار چنین کرده بودند و لورنس مطمئن بود که می‌تواند کاری کند که تاریخ دوباره تکرار شود. دیدار لورنس با مارک سایکس سه روز پیش از آغاز سفر لورنس با «عوده» و گروه کوچکی از بدوی‌ها در این ماجراجویی خطرناک رخ داد و این شرایط توضیح می‌دهد که چرا آنچه سایکس به لورنس گفت باعث خشم زیاد او شد. لورنس، که بارها تاکید کرده بود دولت او خواستار این است که اعراب به خاطر خودشان مدعی دمشق شوند، اکنون می‌دید که معامله سایکس با پیکو به این معناست که او سهوا دروغ می‌گفت. اگر توافق‌نامه سایکس- پیکو از جنگ جان سالم به در می‌برد، دستیابی به دمشق اصلا هیچ پیامدی نداشت:«اعراب چیزی را می‌گرفتند که ما قبلا به آنها داده بودیم.»

با این حال، دلایلی برای خوش‌بینی وجود دارد. توافق‌نامه سایکس- پیکو ارزشمند بود زیرا هم فرضی بود و هم پنهانی. در دنیایی که به شدت ضد امپریالیستی بود، به محض فاش شدن به سرعت در معرض انتقاد قرار می‌گرفت؛ در عین حال، لورنس امید داشت که اگر اعراب بتوانند ابتدا به دمشق برسند، می‌توانند ادعای منطقی‌تری برای منطقه‌ای داشته باشند که سایکس و پیکو به‌طور خودسرانه میان آنها تقسیم کرده بودند. لورنس استدلال می‌کرد که «اعراب استحقاق زیادی دارند: یعنی پیروزی به دست ساکنان بومی. در این صورت، این دو قدرت دیگر چه می‌خواهند در این مورد بگویند؟» لورنس که با این برداشت و درک تهییج شده بود، سه روز پس از دیدار با سایکس، با «عوده» و گروه کوچکی از بدوی‌ها سفری ۳۰۰ مایلی را به وادی السرحان شروع کرد.

این سفر دو هفته‌ای، که از میان صحرای بزرگی از شن و ماسه عبور می‌کرد که نزد بدوی‌ها به «الهول ۲» مشهور بود، دردناک و رنج‌آور بود. لورنس، که به علت شدت نور آفتاب و توفان شنی که به واسطه بادها طی روز برمی‌خاست چشمانش جایی را به درستی نمی‌دید و از زور گرسنگی هم در مراحل پایانی سفر خواب نداشت، به وادی السرحان رسید و در آنجا دریافت که «عوده» او را گمراه کرده و فریفته است. نه تنها آن جایی که «عوده» وعده داده بود دیده نشد بلکه لورنس دریافت که آن وادی «کاملا خشک و تهی» است.  پس از چند روز، لورنس دریافت که حضورش هیچ بازخورد و تاثیری در «الروله» نداشته است. در زمانی که «عوده» مشغول جشن و سرور با مردان قبایلش بود، لورنس دچار سرخوردگی شده بود که مبادا طرحش با شکست مواجه شود. بنابراین، یادداشتی برای رئیس خود نوشت:«کلایتون: تصمیم گرفتم به تنهایی به دمشق بروم و احتمال کشته شدن در طول مسیر را می‌دادم. سعی کنید این نمایش را پیش از اینکه برای دیگران فاش شود از میان ببرید. ما به دروغ از آنها می‌خواهیم برای ما بجنگند و من نمی‌توانم این را تحمل کنم.»

در ۵ ژوئن لورنس به تنهایی و به ناگهان به سوریه‌ای که تحت کنترل دشمن بود سفر کرد تا ببیند آیا می‌تواند وضعیت را به حال قبل بازگرداند یا خیر. در یک سفر بسیار پرخطر، به منطقه‌ای رفت که سایکس وعده آن را به پیکو داده بود و یک پل راه آهن در «رأس بعلبک»، ۶۰ مایلی شمال شرق بیروت، را منفجر کرد. اگرچه این کار موجب ایجاد آشوب در میان مردم بومی بی‌ثبات – یعنی مطاوله‌ها ۳ - شد اما به این تصمیم رسید که شروع یک طغیان فوری و عمومی‌تر میسر نیست. نه «حسین اطرش ۴»، رهبر دروزها، و نه «نوری شعلان»، مایل نبودند که در آن زمان خود را به فیصل متعهد سازند اما دیدار لورنس با این دو نفر به او دلایلی برای خوش‌بینی محتاطانه داد. شعلان، که در نظر لورنس چشمانش به گونه‌ای بود که در آفتاب قرمز رنگ می‌شد، او را مطمئن کرد که «دیر یا زود بی‌تردید وارد این معرکه خواهد شد». لورنس در ۱۸ ژوئن به وادی سرحان بازگشت تا ببیند «عوده» نیرویی متشکل از ۵۶۰ قبیله را جمع کرده یا نه اما در نهایت شگفتی دید که آنها تصمیم به حمله به «عقبه» گرفته‌اند.

پادگان این بندر متشکل از ۳۰۰ سرباز عثمانی بود اما تمام استحکامات آن رو به دریا داشت. نزدیک شدن اعراب از صحرا غیر مترقبه بود و توانستند مهم‌ترین پایگاه ترک‌ها در «ابو العسل ۵» در تپه‌های پشت بندر را محاصره کنند. پس از یک روز نبرد طولانی، آنها با یک حمله نهایی، که در آن لورنس به‌طور تصادفی به شتری که در پشت سرش می‌راند تیراندازی کرد، ترک‌ها را تار و مار کردند. در روزهای بعد آنها به وادی باریکی که منتهی به عقبه و دریا می‌شد حمله بردند. فرمانده محلی ترک‌ها محاصره شد و در ۶ ژوئیه لورنس و حویطات این بندر استراتژیک مهم را بدون جنگ تسخیر کردند. لورنس در مورد عمق حمایت حویطات هیچ توهمی نداشت. او که برای پرداخت پول و غذا به قبایل دچار کمبود مالی شده بود، عصر همان روز با شتر از صحرای سینا به سوی مصر حرکت کرد که ۱۵۰ مایل دورتر بود.

حضور او طی ۴ روز بعد در دفتر «برتی کلایتون» در قاهره، رئیس را شوکه کرد؛ رئیسی که صبح همان روز حضور لورنس یادداشتی نوشته بود که در آن به‌دلیل «دشواری‌های غیرقابل تحمل»ی که دارد، خواستار عدم حمله به عقبه شده بود. لورنس- به‌طور یکجانبه و تا جایی که به بریتانیا مربوط می‌شد- مسوول مرگ و دستگیری بیش از ۱۳۰۰ نیروی ترک بود. یکی از کسانی که بسیار تحت تاثیر این موفقیت بود عضو دیگری از دپارتمان جاسوسی در قاهره بود که مانند لورنس به صورت «زیر زیرکی» به دنبال ترک محل کار خود بود. «دابلیو. اف. استرلینگ۶ » با کلماتی که بی‌اهمیتی پیشین همکارانش را جلوه‌گر می‌ساخت برای خواهرش نوشت:«من به‌تازگی نامه‌ای به تی. ای. لورنس – باستان‌شناسی که موی اندکی بر سر دارد- نوشتم... آیا او را به خاطر می‌آوری؟» او نوشت: «دولت چیز زیادی ندارد که قابلیت تقدیر از او را داشته باشد.»

سایکس پیکو

 

پاورقی:

1- جبل‌الدروز یکی از پنج دولتی است که فرانسه بعد از مراسم تقسیم و بعد از فروپاشی پادشاهی عربی سوریه تشکیل داد.

۲- الهول‎ به عربی یعنی هراس و وحشت؛ اشاره دارد به صحرای عظیمی از شن و ماسه که اعراب به آن «الهول» یا «وحشت» می‌گفتند.