کلاس درس متحرک

سفر ما در یک صبح سرد زمستانی آغاز شد. بیشتر همسفرانم یا راهنما بودند یا در حال آموزش برای پیوستن به جامعه‌ راهنمایان کشور. همان‌طور که حدس می‌زدم هیچ کسی خواب نمانده بود و همه پر از انرژی به محل قرار رسیده بودند. کمی بعد تمام وسایل را در صندوق ماشین گذاشتیم و برای حرکت آماده شدیم. از خیابان‌های خواب‌آلود تهران گذشتیم و به سمت جاده‌ قم رفتیم. بعد از صرف صبحانه، موقع معارفه رسید و بیشتر دوستانم خودشان را معرفی کردند. بعد از معرفی، نوبت به استادمان، آقای دکتر نوری رسید تا برایمان از مسیر، جاذبه‌هایی که قرار بود ببینیم و دیگر موضوعات مهمی که در مسیر باید به آن توجه می‌کردیم بگوید. استاد برایمان گفت اولین جایی که می‌بینیم منطقه‌ای است در نطنز به‌نام «افوشته» که در آن حمام، عمارت، باغ‌ها و آب‌انباری بسیار زیبا وجود دارد. بعد، از سیر تاریخ و اسکان انسان‌هایی گفت که برای اولین بار به این منطقه آمده بودند و بعد هم از گذر روزگاران برایمان داستان‌هایی تعریف کرد. پس از توضیحات به جاده‌ای پیچیدیم که با درختان بلند پوشیده شده بود و در دو طرفش روی تپه‌ها، بافت مسکونی روستایی جا گرفته بود. کمی بعد به افوشته رسیدیم.

ملاقات با برج باز

اولین جایی که قرار بود ببینیم حمامی بود متعلق به دوره‌ تیموری. اتوبوس کمی قبل‌تر از حمام توقف کرد و ما پیاده شدیم. پیش از هر چیز تمیزی هوا و آبی آسمان در کنار باغ‌های انبوه افوشته، نظرمان را جلب کرد. با جمع شدن تمام همسفران، درب حمام را باز کردند و ما وارد شدیم. همان ابتدا عبور سایه‌ یک عقرب بزرگ را دیدیم و متوجه شدیم به دلیل آنکه درب حمام به ندرت باز می‌شود احتمالا باید بیشتر از جاهای دیگر مراقب قدم‌هایی که می‌‎گذاریم باشیم. ما از گلخُن و کانال‌های گربه‌روی حمام بازدید کردیم. بعد چیزهایی درباره ملات ساروج که در حمام‌ها کاربرد دارند آموختیم و در نهایت یاد گرفتیم کاشی‌کاری‌های تیموری به چه شکلی بوده‌اند. بعد از حمام به عمارت کناری که یک شربت‌خانه بود رفتیم. با اینکه شربت‌خانه به دلیل افروختن آتش آسیب‌هایی دیده اما هنوز هم بنایی چشم‌نواز و به‌یاد ماندنی بود.

گچبری‌ها، کاشی‌کاری‌ها و نقاشی‌های شربت‌خانه در نوع خود بی‌نظیر بودند. استادمان توضیح داد که شربت‌خانه احتمالا برای نذری دادن در ایام خاص کاربرد داشته و قسمت‌هایی هم برای استراحت کارکنان در آن تعبیه شده است. از کنار شربت‌خانه و باغ‌هایی که آن‌را پوشانده بودند، گذشتیم و به آب‌انبار بسیار زیبای افوشته رسیدیم. سردر رفیع آب‌انبار با کاشی‌کاری‌های آبی‌رنگش چند دقیقه‌ای میخکوبمان کرد؛ بنایی که حال شاید مثل قدیم کاربرد نداشته باشد اما هنوز هم جلوه‌ای خاص به منطقه داده است. کمی از آب‌انبار دور شده بودیم که یکی از دوستانمان در بالای یک کوه، بر فراز یک قله، برجی را نشانمان داد. وقتی استادمان رسید برایمان گفت که نام این بنا «برج باز» است؛ برجی که داستان‌هایی درباره‌ آن وجود دارد که به یاد یک پرنده ساخته شده یا اینکه چون چهار طرف آن باز است، به برج باز معروف است. از مقابل برج باز و جلوه رویایی‌اش و از کنار گنبدهای آبی افوشته که گاه و بیگاه از لابه‌لای باغ‌ها سرک کشیده بودند گذشتیم و به عصارخانه که در زمان‌های قدیم برای گرفتن روغن دانه‌های روغنی کاربرد داشته، رسیدیم. بعد از دیدن تمام اینها کمی هم با مردم مهربان افوشته گپ زدیم و در حوالی ظهر به سمت مقصد بعدی یعنی «نطنز» حرکت کردیم.

خانه‌ای برای سفال و آرامش

از افوشته تا نطنز راه درازی نبود و ما خیلی زود به مقصد بعدی رسیدیم. اولین جایی که در نطنز دیدیم یک کارگاه سفالگری هفتصد ساله بود؛ محلی که هنوز در آن سفال و سرامیک می‌ساختند، رنگ‌آمیزی می‌کردند و در کوره می‌گذاشتند. در آنجا نکات زیادی را درباره‌ سفال و شیوه‌های رنگ‌آمیزی روی آن آموختیم و بعد از خرید چند سوغات کوچک به سمت مقصد بعدی رفتیم. از کوچه باغ‌هایی گذشتیم تا به خانه‌ای رسیدیم که بوی عطر چای زغالی‌اش تمام هوا را پر کرده بود. آنجا «خانه‌ متوسلیان» بود؛ خانه‌ای قدیمی با همان صفا و مهربانی که فقط در گذشته‌ها پیدا می‌شود. در میان حیاط خانه در کنار درختان تنومند و حوض آب، آتشی افروخته بودند و بساط چای مهیا بود. بعد خود آقای متوسلیان که صاحب خانه بود رسید؛ با یک سینی زیبا که در آن استکان‌های کمرباریک چای را چیده بود. ما در همان خانه برای ناهار توقف کردیم و علاوه بر لذت بردن از فضای آن، چیزهایی درباره‌ فرهنگ و خانه‌سازی منطقه آموختیم. پس از ناهار موقع بازدید از کهنسال‌ترین بنایی بود که در این سفر قرار بود به سراغش برویم؛ «چهارطاقی نطنز».

از ساسانی تا صدر اسلام

چهارطاقی نطنز که یک بنای مربع‌شکل و متعلق به دوره‌ ساسانی است، کمی بالاتر از خانه‌ متوسلیان قرار داشت. دور تا دور بنا از باغ‌هایی پوشیده شده بود و مرمت‌هایی هم برای حفاظت از این بنا آغاز شده بود. استادمان برایمان از قدمت، ارزش و اهمیت چهارطاقی‌ها و کاربردهای مذهبی و ستاره‌شناسی آن گفت. بعد از بازدید این بنا، نوبت به دیدن مسجد جامع رسید. مناره رفیع مسجد جامع از دور هم مشخص بود؛ بنایی که قدمت آن به دوره‌های بسیار دور می‌رسد و به‌جز مناره، شبستان‌ها و ستون‌هایش هم چشم‌نواز بودند. ما قسمت‌های مختلف مسجد را دیدیم. آموختیم که نقش مسجد در زمان‌های دور چه بوده است و چرا حفاظت از این میراث اهمیت دارد. مسجد نطنز و زیبایی‌هایش دوستان عکاسمان را برای مدتی طولانی میخکوب خود کرده بود و به جز ما گردشگران خارجی هم آنجا بودند که برای ثبت عبور ابرها از آسمان مسجد لحظه‌شماری می‌کردند. پس از دیدن مسجد سری هم به موزه‌ای که کنار آن قرار داشت زدیم و از سفالینه‌ها، مفرغ‌ها و دیگر اشیایی که از همین منطقه و حوالی آن یافت شده بود بازدید کردیم تا بالاخره کم‌کم به زمان غروب آفتاب نزدیک شدیم. کمی بعد به سمت ماشین رفتیم تا به اقامتگاهمان برویم؛ اقامتگاهی که می‌دانستیم در جوار کوهستان، با آب قنات و آسمانی پر ستاره در انتظارمان است.

ادامه دارد...

آخر هفته

آخر هفته

آخر هفته

آخر هفته