رد پای دو غریبه (فصل 4 - بخش سی و نهم)

بی‌توجهی کلمانسو بخشی از جذابیت او بود: برخلاف لوید جورج، «ببر» از فریبندگی و افسون برای رسیدن به آن بالاها برخوردار نبود. تخصص او تحقیر وزرا بود. او با صدای بلند گله‌مند بود که «کلوتز» [Klotz]، وزیر دارایی‌اش، تنها یهودی‌ای بود که به حساب نمی‌آمد. وقتی یکبار نام وزیر خارجه‌ شهره به تنبلی‌اش به میان آمد او پرسید:«پیچون کیست؟» وقتی به او گوشزد شد که پیچون کیست، گفت:«آهان. هستش. فراموش کرده بودم.» سفیر انگلیس در فرانسه خوب گفته است: «ببر کسی را دعوت نمی‌کند که عضو کابینه اش شود تا آن چیزی که را که باید بگویند بشنوند بلکه افرادی را دعوت می‌کند تا دیدگاه‌های او را بیان کنند».

این استراتژی کارگر افتاد. کلمانسو با فائق آمدن بر بدبینی و شکست سال ۱۹۱۷، جنگ را با عنوان «پدر پیروز» [père la victoire] خاتمه داد. اکنون او باید نشان می‌داد که می‌تواند پیروز صلح هم باشد. هزینه پیروزی گزاف بود. یک میلیون و چهارصد هزار فرانسوی کشته شدند. بیش از سه میلیون هم زخمی شدند. بخشی از شمال فرانسه ویران شد. ششصد و هفتاد هزار زن اکنون بیوه هستند و فرانسه ۷ میلیارد دلار بدهکار شد. در هنگام متارکه جنگ کلمانسو پیش‌بینی کرد:«فرانسه- که روزگاری جنگجوی خدا بود و اکنون ناجی بشریت و همواره جنگجوی ایده‌آل‌ها- جای خود را در جهان بازخواهد یافت و رقابت باشکوه و بی پایان خود را برای دنبال کردن ترقی بشر ادامه خواهد داد.» اولین بخش آن احیا، مستلزم حل و فصل با صرفه‌ و سودمند کنفرانس صلح است.

استعمارگران در فرانسه – به شکل قابل پیش بینی- مدعی بودند که توسعه طلبی امپریالیستی به هزینه دشمن به فرانسه کمک می‌کند تا خود را باز یابد. یک استدلال مطرح شده در یک برگه در برابر کلمانسو می‌گفت: «توسعه استعماری فرانسه یکی از شرایط ضروری برای برقراری دوباره قدرتش در مواجهه با آلمان است که دشمن کینه توزش باقی خواهد ماند.» اما وقتی کنفرانس صلح شروع شد به سرعت آشکار شد که دستیابی به هدفشان دشوار است. آن مانع دشوار نگرش‌های ویلسون و لوید جورج بود. کلمانسو با اظهار گله‌مندی از اینکه «از یکسو میان عیسی مسیح و از سوی دیگر میان ناپلئون بناپارت گیر افتاده» مجبور شد بپذیرد که مستعمره‌های دشمنان به «منشورها» یا «تعهداتی» [Mandates] تبدیل می‌شوند که یک یا برخی از آنها به‌عنوان «منشورهای الزامی» [Mandatories] جامعه ملل – سازمان بین‌المللی نوپا به رهبری پرزیدنت ویلسون- حاکم خواهد شد. در امپراتوری سابق عثمانی سه منطقه (بین النهرین، سوریه و فلسطین) و یک جمله‌بندی خاص بود که برای تعریف مسوولیت‌های قدرت قَیم در این سه منطقه حک و اصلاح شده بود که می‌گفت استقلال برای همه آنها چندان دور نیست: استقلال آنها «موقتا منوط به ارائه مشاوره یا کمک دولتی از سوی قدرت قَیم است تا زمانی که آنها بتوانند روی پای خود بایستند. آرزوی این جوامع باید یک ملاحظه اصلی در انتخاب قَیم باشد.»

با پیش‌بینی این نتیجه در عین حال که این مذاکرات ادامه می‌یافت، مقام‌های فرانسوی پشت پرده سعی کردند فیصل را از اقدامات و پیشرفت‌های کنفرانس صلح کنار بگذارند. «استقبال با شکوهی» [Magnificent welcome] که یک ماه قبل تر انگلیسی‌ها از رهبران عرب به عمل آورده بودند سوء‌ظن فرانسوی‌ها را برانگیخت که فیصل مهره اصلی برای برنامه‌ریزی جهت «ایجاد یک آسیای صغیر، به ضرر نفوذ ما، است؛ سازمانی وسیع با هزینه بریتانیا». وقتی فیصل دریافت که نامش از لیست رسمی هیات‌ها خط خورده و شکایت کرد، « ژان گوت» [Jean Goût]، رئیس دپارتمان آسیا در دورسای، سعی کرد او را از حامیان مالی انگلیسی اش با این ادعا که این انگلیسی‌ها بودند که او را حذف کردند منفصل کند. گوت گفت اگر فیصل با فرانسه بیعت کند و به ما وفاداری خود را نشان دهد «می توانیم همه کاری را برای تو ترتیب دهیم.» وقتی فیصل این اقدام گوت را به انگلیسی‌ها منتقل کرد، آنها واکنش خشمگینانه‌ای نشان دادند و بر گنجانده شدن نام متحدان عرب اصرار کردند.

فیصل سرانجام در ۶ فوریه در کنفرانس سخنرانی کرد و لورنس مترجم او بود. لورنس قبلا مجموعه‌ای از خبرنگاران آمریکایی را در مورد اهداف فیصل توجیه کرده بود و همراه با این، فیصل استدلال خود را بر شناسایی خودمختاری اعراب در فراخوان ویلسون قرار داد نه وعده‌های مبهم دوران جنگ بریتانیا به پدرانش. او با پذیرش اینکه با فلسطین و لبنان باید به شیوه‌ای متفاوت رفتار شود، خواستار استقلال اعراب در جاهای دیگر شد. او آشکارا هیات آمریکایی را تحت تاثیر قرار داد. به گفته «رابرت لانسینگ» [Robert lansing]، وزیر خارجه، «او ظاهرا بوی کندر استنشاق می‌کرد.» به تعبیر کلنل هاوس، مشاور ویلسون، او الهام‌بخش «یک حس دوستانه برای اعراب بود» در حالی که یک مقام دیگر آمریکایی گزارش داد که «همه می‌گویند او پیروزترین چهره در تمام کنفرانس صلح بود.»

آخر هفتهژوژ کلانسو معروف به «ببر»