چرا نسل نو شهرهای جدید؟

امروز در کلان‌شهر تهران و به تبع در سایر شهرهای بزرگ، با دو چالش در حال تشدید مرتبط با «زندگی» و «حرکت» روبه‌رو هستیم. مشکلات زیست‌محیطی رو به افزایش تهران همچون آلودگی از یکسو و گرفتاری‌ ساکنان در ترددهای روزانه و وقت‌کشی‌های ترافیکی در رفت‌ و آمدهای درون شهری از سوی دیگر،‌ میزان رضایت عمومی از شهر و مولفه‌‌های شهری را به شدت کاهش داده است. این واقعیت، اخیرا در یک نظرسنجی که توسط شهرداری تهران در دوره فعلی انجام گرفت،‌ به خوبی آشکار شد. در این نظرسنجی که نتایج آن پاییز سال گذشته از سوی شهرداری اعلام شد، مردم ساکن در شهر تهران –افرادی که در نظرسنجی از آنها پرسش شد- درجه «راحتی زندگی» در این کلان‌شهر را از شاخص ۲۰، عدد ۱۳ اعلام کردند و به عملکرد مدیران شهری از ۲۰، نمره ۱۲ دادند که خود بیانگر ابعاد وخامت اوضاع است.

امروز در مجموعه شهری تهران با چهار مساله «جمعیت روز و شب و نرخ جمعیت‌پذیری»،‌ «زیست شهری»،‌ «ترافیک» و «عدم تعادل بازار مسکن» روبه‌رو هستیم.

بخشی از این مشکلات با «فهم درست از شهر» و «درک کامل از ظرفیت شهرهای جدید» می‌تواند برطرف شود.

فهم درست از شهر مستلزم بازتعریف نگاه مدیران به شهر است. وقت آن رسیده همگان از زاویه جدید، شهرها را برانداز کنند؛ آیا باز هم افق دید یک مدیر شهری باید به کالبد شهر و ساختمان‌ها محدود باشد یا سازمان اجتماعی در شهرها باید به چشم بیاید و مورد توجه قرار گیرد؟

این سوال اساسی است که تامل بر آن، مقدمه نجات شهرها از آشفتگی موجود خواهد بود.

طرح همین پرسش، «چرایی پرداختن به نسل نو شهرهای جدید و بازتعریف از کارکرد آنها» را نیز روشن می‌کند.

مجموعه شهرهای جدید که تا کنون در کشور ایجاد شده‌اند، ظرفیت پذیرش نزدیک به ۵/ ۴ میلیون نفر جمعیت را دارند اما کاملا متفاوت از این میزان جمعیت‌پذیری، کمتر از یک میلیون نفر، در این شهرها سکونت دارند که این به معنای آن است که بیش از ۷۵ درصد از ظرفیت شهرهای جدید بدون استفاده مانده است. حتی با فرض اینکه همه واحدهای مسکونی مهر در شهرهای جدید، دارای جمعیت ساکن شوند باز هم حدود ۲ میلیون نفر از ظرفیت جمعیتی این شهرها خالی و بلااستفاده خواهد ماند. علت چه می‌تواند باشد که حجم قابل توجهی سرمایه صرف ساخت شهرهای جدید و ساختمان‌های آن شده اما سازنده‌ها از پذیرش جمعیت در این شهرها ناکام مانده‌اند؟

به نظر می‌رسد علت به نحوه تفکر و فهم غلط از شهر برمی‌گردد. زمانی که سخن از یک شهر می‌شود، ساده‌انگاری است اگر منظور را به یک مکان خاص (کالبد شهر) خلاصه کنیم. منظور از یک شهر، یک کیفیت زندگی و فهم از مدنیت است. شهر در فرهنگ کهن ایران‌زمین، به مراتب بیشتر از یک کالبد و مکان، معنا و مفهوم دارد. انحراف‌ذهنی در توسعه شهر و شهرهای جدید ناشی از نوع نگاه به مدرنتیه بوده است. نماد مدرنتیه در تکنیک بنیان گذاشته شده و این اندیشه که تکنیک قدرت حل هر مساله‌ای را دارد و می‌‌تواند ناممکن‌ها را ممکن کند باعث شد ناگهان شهر جدیدی ایجاد شود به این هوا که حدود نیم میلیون نفر در آن ساکن شوند. بانیان این نوع برنامه‌ریزی و سیاست‌گذاری شهری تصور می‌کردند تکنیک، این قدرت را به آنها می‌دهد که هر جا که اراده کردند ولو در بیابان، یک شهر احداث کنند و ده‌ها هزار نفر را در آن ساکن کنند بدون آنکه ابعاد اجتماعی شهر، سازمان اجتماعی و روحیات انسانی شهروندان را مدنظر قرار دهند. نتیجه همان شد که امروز در مسکن مهر می‌بینیم.

مبحث انسان‌محوری و اینکه شهری داشته باشیم که انسان‌ها و ساکنانش، هسته اصلی آن را تشکیل دهند، ساکنان شهر بر ساختمان‌ها ارجحیت داشته باشند و در نهایت شهر حالت خوابگاهی و استعداد فرار ساکنانش به سمت شهرهای بزرگ را نداشته باشد، نیازمند تغییرات بنیادین در نگاه به شهر است. با دستورالعمل یا دستور وزیر، نمی‌توان به این مهم دست یافت بلکه برای دست‌یافتن به آن، تغییر در نوع اندیشه نیاز است.

به مقطعی رسیده‌ایم که تعریف‌مان از شهرهای جدید باید تغییر کند. در دهه ۶۰ به دلیل انبوه جمعیت و شتاب رشد آن و همچنین مهاجرت‌های بی‌رویه به شهرها، گرایش شدید درخصوص ایجاد شهرهای جدید شکل گرفت با این فرض که تکنیک داریم و می‌توانیم شهرهایی جدید ایجاد کنیم. این شهرها برای جلوگیری از رشد جمعیت کلان‌شهرها پدید آمد تا جمعیت مازاد و سرریز به شهرهای جدید منتقل شود اما امروز در عمل شاهد هستیم این هدف‌گذاری محقق نشده است و این در حالی است که هنوز اکثر شهرهای ما ظرفیت گسترش و پذیرش جمعیت را دارند.

درست است که رشد شهرنشینی طی چند سال گذشته شتابان بوده و امروز به ۷۴ درصد جمعیت شهری و ۲۶ درصد روستایی رسیده اما در نهایت این روند رشد جمعیت به جایی می‌رسد که ۲۲ درصد جمعیت ما روستایی و ۷۸ درصد شهری شود و از آن پس دیگر ما تحول آن چنانی در این زمینه و رشد فزاینده جمعیت شهرنشین مشابه روند گذشته را نخواهیم داشت. پس، کارکرد امروز و آینده شهرهای جدید دیگر نباید مکان جذب جمعیت مازاد و رو به افزایش باشد. از آن طرف‌، در بازار مسکن شهرهای بزرگ از جمله تهران، با بی‌تعادلی آشکار دست به گریبان هستیم. از یک طرف،‌ بیش از ۲ میلیون خانه خالی که نزدیک به نیم میلیون از آنها در تهران است و از طرف دیگر، جمعیت بد‌مسکن ساکن در بافت‌های فرسوده و سکونتگاه‌های غیررسمی و همچنین جمعیت خانه‌اولی؛ این محصول نوع نگاه ما به دنیای مدرن است.

بنابراین، امروز اگر بحث شهرهای جدید مطرح می‌شود، دیگر مبنا بر پاسخگویی این شهرها به سر ریز جمعیت شهرهای بزرگ نیست؛ بلکه امروز شهرهای جدید می‌توانند مبنای بازگرداندن تعادل جغرافیایی ایران باشند و همان مفهومی است که به درستی تحت عنوان نسل نو شهرهای جدید دیده شده و می‌خواهد به عدم تعادل‌ها بپردازد و نمی‌خواهد بار دیگر رو به گذشته رفته و تنها به ایجاد یکسری خوابگاه گسترده در کنار شهرهای بزرگ بسنده کند.

آنچه باید کانون توجه ما باشد انسان، شهروند و زندگی اجتماعی است.

ما از ابتدای دولت یازدهم تلاش کردیم پروژه‌های مسکن مهر در شهرهای جدید را نه در قالب صرفا این ساختمان‌ها که در ظرف یک بافت محله‌ای تکمیل و به متقاضیان تحویل دهیم. ملاک کار دولت‌های یازدهم و دوازدهم در شهرهای جدید تنها تحویل مسکن‌مهر نبوده و نیست بلکه تغییر بهینه (اصلاح) نظام شهرسازی در این شهرها از پروژه‌محوری به احیای محله‌های برخوردار از همه خدمات روبنایی و زیربنایی مناسب اسکان جمعیت بوده است.

پرداخت به شهرهای جدید تنها با این هدف که ذهنیتی در مردم برای رفع مشکلات مسکن شکل بگیرد،‌ غلط است و در اجرا، دشواری‌های فراوانی به همراه خواهد داشت. به همین خاطر تصمیم گرفتیم علاوه بر ساختمان‌ها، ایجاد محلات نیز در دستور کار قرار بگیرد. علاوه بر واحدهای مسکونی، احداث و بهره‌برداری از واحدهای تجاری،‌ پاسگاه نیروی انتظامی و سایر خدمات و بخش‌های مورد نیاز یک شهر کارآمد نیز همزمان در حال انجام است چرا که شهروندان در این شهرها (شهرهای جدید) باید بتوانند از آسایش نسبی در شهرهای محل سکونت خود برخوردار باشند. از همین رو در شهرهای جدیدی مثل پردیس محله به محله پیشرفت کار را انجام می‌دهیم و به جای آنکه تنها از واحدهای ساختمانی و تکمیل آنها که البته جزو تعهدات دولت است صحبت کنیم از محله‌های شهری و تشکل‌های اجتماعی نیز صحبت می‌کنیم و آن را مدنظر داریم. در کنار همه این‌ امور مهم، حمل و نقل یکپارچه شهری (حومه-مرکز) را هم به شکل ویژه در نظر داریم.

به‌طور قطع یکی از قابلیت‌های سکونت در شهرهای جدید به نظام حمل و نقل بین شهرهای جدید و شهر مادر است. یک سیستم حمل و نقل سریع، آسان و ارزان قیمت می‌تواند جذابیت سکونتی شهر جدید را افزایش دهد و باعث ترغیب مردم به زندگی در آن شهر شود. اگر نظام حمل و نقل مطمئن،‌ سریع و ایمنی داشتیم، وضعیت شهرهای بزرگ در این حد از تمرکز نبود و امروز قادر بودیم حومه‌نشینی سالم و درستی را تجربه کنیم. پدیده‌ای که امروز به آن دچار هستیم، پدیده‌ای معکوس و بغرنج است به این معنا که پیرامون شهر مادر کیفیت نازل‌تری نسبت به درون دارد در حالی که در عمده مجموعه‌های شهری جهان، پیرامون از درون شهرها مناسب‌تر است که دلیل اصلی آن، حمل و نقل همگانی راحت منتهی به شهرهای اطراف است. شهرهای جدید پیرامون کلان‌شهرهای ایران بعد از ۳۰ سال از ایجاد آنها هنوز با چالش شبکه کارآمد حمل و نقل همگانی مواجه هستند. اگر قرار بود شهرهای جدید همچون هشتگرد، پرند، پردیس، اندیشه و... ایجاد شود باید قبل از آن حمل ونقل عمومی مطمئن ایجاد می‌شد و این رابطه متقابل امکان حرکت در شهرها و امکان سکونت است که این بحث تنها مربوط به تهران نبوده بلکه در سایر کلانشهرهای دیگر نیز مطرح است. حمل ونقل درون و برون شهری کاملا منفک از هم هستند و ارتباطی با هم ندارند. به همین دلیل مدتی است که تمرکز ما روی حمل ونقل یکپارچه قرار دارد و به همین دلیل مفهوم «TOD» را مطرح کردیم که در تمام حوزه‌های حمل ونقلی و همچنین در حوزه بار و مسافر مصداق خواهد داشت.  

* (این متن برگرفته از سخنرانی وزیر راه و شهرسازی در گردهمایی سال گذشته مدیران شهرهای جدید است و بخش‌هایی از آن نیز براساس دیدگاه‌های او درباره چالش‌های کلیدی شهرها و راه‌های برون‌رفت از آنها و همچنین یادداشت‌های منتشر شده در کانال تلگرامی وزیر تنظیم شده است)