چوب واقعیت و سیاست‌های غلط عکس: سعید عامری

تصویر صادرات در طول سال‌های گذشته از نگاه بسیاری از تحلیلگران و فعالان اقتصادی مطلوب ترسیم نمی‌شود. به نظر شما چرا نتوانسته‌ایم در این سال‌ها همگام با بسیاری از کشورهایی که در همسایگی ما بخشی از اقتصادشان را با درآمدهای صادراتی اداره می‌کنند گام برداریم؟ اساساً گره کور صادرات در کجاست؟

32 (2)

یحیی آل‌اسحاق: در وهله نخست باید این موضوع زیر ذره‌بین قرار گیرد که اساساً جایگاه تجارت در ایران کجاست؟ این پرسش از این حیث حائز اهمیت است که در نهایت مقوله صادرات و واردات، ساختار وزارتخانه‌ها و بسیاری از مسائل دیگر به تبعیت از نوع نگاه ما به تجارت تعریف می‌شوند. اینکه جایگاه تجارت به‌عنوان یک عامل اساسی در توسعه کشور در کدام نقطه از اقتصاد قرار گرفته است، سوالی کلیدی است که سیاستگذاران و سیاستمداران باید به آن پاسخ دهند. به باور من تجارت یکی از ارکان توسعه و حتی امنیت کشور است. موضوع تجارت یا تعمداً یا برنامه‌ریزی‌شده یا به‌صورت غفلت، جزو اموری است که در حاشیه تصمیمات اقتصادی قرار گرفته است. متاسفانه از این بابت ضربات سهمگینی به اقتصاد و نظام کشور وارد شده است؛ نه‌فقط در حوزه اقتصاد و توسعه، حتی در بحث امنیت. استراتژی تجاری منطقه ایران باید با رویکرد توسعه امنیت ملی دنبال شود. امنیت و توسعه منطقه‌ای ما با تجارت یک رابطه مستقیم دارد. اما متاسفانه موضوع تجارت یکی از مواردی است که در جمهوری اسلامی مغفول مانده است.

آنچه در مطالعات داخلی و بین‌المللی مشهود است، وجود برخی تفاوت‌های تئوریک در کشورهای توسعه‌یافته، در حال توسعه و عقب‌مانده است. در دنیا تفاوت کشورها در دو مولفه «سطح تکنولوژی و فناوری» و «سطح حضور تجارتشان در دنیا» خلاصه می‌شود. اگر این تئوری درست باشد، وضعیت ایران از جهت این دو مولفه بسیار نامطلوب است. براساس استانداردهای بین‌المللی، یک درصد تجارت دنیا باید به ایران تعلق داشته باشد، اما این نسبت اکنون سه در ۱۰۰۰ است. این آمارها در حالی وضعیت تجارت ما را به تصویر می‌کشند که در داخل کشور هم موضوع تجارت یک موضوع غیرمولد تلقی می‌شود. به یاد دارم زمانی که معاون محمدرضا نعمت‌زاده بودم، ایشان یک مشاور داشت که در نشست معاونان پیشنهادی به وزیر وقت صنایع داد. در آن زمان تخصیص ارز برای وزارتخانه‌ها سهمیه‌بندی بود؛ ایشان به نعمت‌زاده پیشنهاد داد که با ارزهای سهمیه‌بندی‌شده ماشین‌آلات سفارش دهند و آنها را در کنار بنادر به دریا بیندازند و بعدها آن را زنگ‌زدایی و استفاده کنند، اما در عوض حتی یک ریال هم در فرآیند تجارت هزینه نکنند. این روحیه و منطق متولیان و سیاستگذاران تجارت کشور در آن دوران بود. اما همین الان هم در تمام محاوره‌ها و صحبت‌ها اساساً اعتقادی به تجارت دیده یا شنیده نمی‌شود. حتی کار به جایی رسیده است که برخی می‌گویند نباید وزارت تجارت و خدمات بازرگانی تشکیل شود، چراکه کار این وزارتخانه تنها واردات می‌شود و ضدمنافع ملی عمل خواهد کرد.

32 (3)

موسی غنی‌نژاد: مباحثی که دکتر آل‌اسحاق مطرح کردند، بسیار اساسی‌تر از مباحثی است که در چند وقت اخیر در خصوص تجارت خارجی کشور مطرح شده است. مشکل اصلی ما از بعد از انقلاب، نفوذ بسیار عمیق تفکر مارکسیستی در ایران بوده است. این تفکر که تجارت را در مقابل تولید قرار می‌دهد چنین منشأیی دارد. علم اقتصاد، در واقع علم تجارت است و برخلاف آنچه اغلب تصور می‌شود علم تولید صرفاً نیست. اقتصاد علم شناخت بازار است و بازار یعنی تجارت. اما اینکه برخی می‌گویند تولید در مقابل تجارت است، نیاز به توضیح چند نکته دارد. به اعتقاد این افراد تجارت به معنای سرمایه‌داری است و سرمایه‌داری هم بد است، زیرا این افراد طرفدار سوسیالیسم هستند. آنها معتقدند فقط مقوله تولید مهم است و در عین حال این منطق را هم دنبال می‌کنند که تولید باید در دست دولت باشد و در امتداد این مسیر هم، محصول تولیدشده را خود دولت توزیع کند تا در نهایت تجارتی وجود نداشته باشد. از اوایل انقلاب گرفتاری بسیاری از تجار این نوع طرز تفکر بوده است.

این در حالی است که اصل موضوع علم اقتصاد، تجارت است. زیرا تولید اساساً برای تجارت انجام می‌شود؛ تولید می‌کنیم که کالا به دست مصرف‌کننده برسد. تولید نمی‌کنیم که در انبارها کالا محبوس شود و خاک بخورد. حال اگر کالای تولیدشده را بخواهید به دست مصرف‌کننده برسانید، چه کسی این کار را انجام می‌دهد؟ در پاسخ به این سوال باید گفت که این مسوولیت در تمام دنیا بر عهده تجار است. به این ترتیب تجارت نقش اساسی را در تولید ایفا می‌کند. تولید بدون تجارت یعنی هیچ؛ یعنی اتلاف منابع.

از تجربه کشورهای کمونیستی درس‌های بسیاری را باید فرا گرفت. شوروی تجربه خوبی برای تشریح این بحث است. بگذارید این موضوع را با طرح این مساله که چرا شوروی سابق زمین خورد آغاز کنم. یک از دلایل مهم فروپاشی شوروی این بود که در این کشور بازار به معنای واقعی وجود نداشت، در نتیجه آنها کالا تولید می‌کردند اما نمی‌دانستند برای چه کسی تولید می‌کنند. ما در زمان شوروی سابق به این کشور کفش که یک کالای مصرفی است صادر می‌کردیم. همان موقع که ما به شوروی کفش صادر می‌کردیم، این کشور یکی از بزرگ‌ترین تولیدکنندگان کفش در دنیا بود. به این ترتیب بیشترین میزان کفش در این کشور تولید می‌شد اما هیچ‌کس کفش‌های تولیدشده را خریداری نمی‌کرد. اوضاع در این کشور به‌گونه‌ای بود که یک توریست خارجی که به مسکو می‌رفت، کفش‌های کتانی کهنه‌اش را به قیمت چندین برابر بیشتر از قیمت کفش تولید داخلی از او می‌خریدند. دلیل این ناهنجاری این بود که تجارت در شوروی از بین رفته بود. بنابراین تاجر، تجارت و بازار اگر نباشند، تولیدکننده نمی‌داند که چه کالایی را با چه کیفیتی باید تولید کند. به سخن دیگر، اگر تجارت نباشد، تولیدکننده فاقد اطلاعات لازم برای تولید کالای مفید خواهد بود.

آقای دکتر غنی‌نژاد آیا سیاست‌های تجاری و به‌طور کلی نگاه ما به مقوله صادرات چه قبل از انقلاب و چه پس از آن تغییراتی داشته؟ آیا این نگاه که صنعت و تجارت با یکدیگر تعارض دارند در این دو دوره از تاریخ کشور وجود داشته است؟

32 (3)

قبل از انقلاب هم ما با چنین مشکلاتی مواجه بودیم و در آن دوران هم تعارض ساختگی صنعت و تجارت به چشم می‌خورد. بعد از انقلاب وضع بدتر شد یعنی ما بیشتر گرفتار ایدئولوژی‌های چپ کمونیستی شدیم و این موضوع تا به امروز همچنان هم ادامه دارد. طبق این ایدئولوژی تنها تولید مهم است و ارزش‌افزوده ایجاد می‌کند و تجارت امری غیرتولیدی است. اساساً اعتقاد دارم که این حرف از ریشه غلط است، زیرا عمدتاً از طریق تجارت است که ارزش افزوده تحقق می‌یابد. در واقع، تولیدکننده‌ای که کالای تولیدی خود را در انبار گذاشته، خود به‌تنهایی نمی‌تواند مستقیماً آن را بفروشد و تا زمانی که تاجر این کالا را از انبار خارج نکند و به دست مصرف‌کننده نرساند، هزینه‌هایی که برای تولید آن محصول صرف شده است هیچ ارزشی برای تولیدکننده ایجاد نمی‌کند. ارزش‌افزوده زمانی معنی دارد که کالا به دست مصرف‌کننده برسد وگرنه هزینه‌ای شده ولی ارزشی تحقق نیافته است. این پیوند تولید به مصرف را تاجر برقرار می‌کند و ارزش ایجادشده را تحقق می‌بخشد.

از سوی دیگر، طرفداران ایدئولوژی چپ این تفکر را جا انداختند که تجارت باید منحصر به بازرگانی دولتی باشد و با این کار بزرگ‌ترین لطمه را به اقتصاد کشور وارد کرده و مانع بزرگی برای صادرات شدند. بر اساس این تفکر مراکز تهیه و توزیع درست کردند. به اعتقاد آنها تاجر نباید کالا وارد کند، دولت خود کالاهای مورد نیاز را وارد و خودش هم توزیع می‌کند. این رفقا ظاهراً فراموش کرده‌اند که اگر این سیستم به درستی عمل می‌کرد، قطعاً کار شوروی به اینجا نمی‌رسید. چرا شوروی از بین رفت و چین رشد کرد؟ رهبران چین به اهمیت تجارت آزاد و بازار پی بردند. این کشور دروازه‌هایش را باز کرد و گفت سرمایه‌گذاری از هر کجا که می‌خواهد بیاید، ما استقبال می‌کنیم. چینی‌ها از سرمایه‌گذاران خواستند که در کشورشان محصول تولید کنند و بعد به هر کجای دنیا که خواستند کالایشان را صادر کنند. این موضوع شاه‌کلیدی بود که باعث توسعه اقتصاد چین شد. اکنون ۷۰ سال است که از عمر چین کمونیست می‌گذرد، چه کسی فکر می‌کرد یک کشور کمونیست به چنین دستاوردهایی برسد. اما رفتار آنها عاقلانه بود. ما کشوری اسلامی هستیم اما رفتارمان عاقلانه و اسلامی نیست. تجارت در اسلام اهمیت درجه اول دارد. پیامبر اسلام قبل از اینکه وحی بر او نازل شود تاجر بود. ۲۰ سال تجربه تجارت داشت. در سیره پیامبر یک نمونه هم پیدا نمی‌کنید که تجارت را محدود کرده باشد و خبری از قیمت‌گذاری هم نیست. هیچ‌گاه تولید در مقابل تجارت قرار نداشته است. به این مطالب اشاره کردم که بگویم در کشوری که کمونیست است و ایدئولوژی آن ضدسرمایه‌داری، امروز با سیاست‌های عاقلانه‌ای که در پیش گرفته تبدیل به دومین اقتصاد بزرگ جهان شده و کشور اسلامی ما هنوز با تجارت آزاد مشکل دارد.

آقای آل‌اسحاق در اظهاراتشان به موضوع امنیت اشاره کردند. به اعتقاد ایشان تجارت با خود امنیت می‌آورد. شما در این مورد چه نظری دارید؟

32 (3)

بله، امنیت با تجارت رابطه بسیار نزدیکی دارد. چینی‌ها آنقدر تفکر استراتژیک و تدبیر داشتند که فهمیدند یک کشور فقیر و بزرگ مانند چین نمی‌تواند امنیت داشته باشد مگر اینکه ثروتمند باشد؛ مگر اینکه با گسترش تجارت، کشورهای دیگر را به خود وابسته کند. وقتی تجارت شما گسترده می‌شود، با کشورهای دیگر پیوند می‌خورید و سرنوشت‌تان مشترک می‌شود. اکنون سرنوشت آینده آمریکا و چین به یکدیگر گره خورده است. آمریکا نمی‌تواند چین را تحریم کند. آمریکا نمی‌تواند ماجراجویی نظامی کند یا به فکر براندازی چین بیفتد. چون اقتصاد خود آمریکا نابود می‌شود. چین لطمه ببیند، اقتصاد آمریکا هم متضرر خواهد شد.

اما ما با خودمان چه کردیم؟ ما آمدیم دور کشورمان یک حصار کشیدیم تا خودکفا شویم و به تجارت هم نیازی نداشته باشیم. در حالی که ما نباید از محدودیت‌ها در تجارت حتی سخن بگوییم. کاملاً صحبت‌های دکتر آل‌اسحاق درست است که امنیت ما در گرو گسترش تجارت در درجه اول با همسایگان و در درجه دوم با سایر کشورهای دنیاست. همسایگان به لحاظ تجاری و اقتصادی باید به ما وابسته شوند. ما هم به آنها و این یک رویکرد متقابل است. باید سرنوشتمان به یکدیگر گره بخورد تا بتوانیم در آرامش زندگی کنیم و همسایگان امنیت یکدیگر را به خطر نیندازند.

بارها عنوان کردم اگر در آن دوره که درآمدهای نفتی ما به شدت بالا رفته بود، سرمایه‌گذاری زیادی در حوزه نفت صورت می‌گرفت و تجارت نفت را گسترش می‌دادیم و صادراتمان را به پنج میلیون بشکه می‌رساندیم که البته قابل دسترسی بود، دیگر نمی‌توانستند ما را تحریم نفتی کنند. باید پذیرفت که دو میلیون بشکه را ممکن است تحریم کنند اما نمی‌توانند با پنج میلیون بشکه رفتاری مشابه با صادرات دو میلیون بشکه از خود نشان دهند. اینجا آن تفکر بسته باعث شده است که امنیت خودمان را به درستی نبینیم. شوروی چرا فروپاشید؟ چون به علت سرکوب تجارت نتوانست به اقتصاد شکوفایی دست پیدا کند و امنیت خود را هم از دست داد و تمام کشورهایی که زیر چتر خود داشت از آن جدا و مستقل شدند. الان هم اگر روسیه قدرت و حرفی برای گفتن در صحنه بین‌المللی دارد بیشتر به لحاظ وابستگی اروپا به گاز روس‌هاست.

یکی از بزرگ‌ترین پروژه‌هایی که ایران باید دنبال کند، گسترش صادرات گاز به اروپاست. البته این به معنای رقابت با روسیه است که آنچنان هم کار راحتی نیست. اگر ما بتوانیم این کار را انجام دهیم، امنیت ایران تضمین خواهد شد. اگر تجارتمان را گسترش دهیم، امنیت ما از این طریق بهتر و بیشتر تضمین می‌شود. اما اگر کشور فقیر خودکفا شویم، در بهترین حالت ممکن است مانند کره شمالی شویم. فکر نکنید کره شمالی امنیت دارد؛ امنیت این کشور تنها در گرو قدرت چین است. چینی‌ها نباشند کره شمالی یک روز هم دوام نمی‌آورد. چین این کشور را نگه داشته است برای باج‌گیری از غرب. نباید فکر کنیم که کره شمالی توانسته با اقتصاد بسته خود امنیتی برای کشورش به ارمغان بیاورد. ایران هم باید مدل چین را دنبال کند نه مدل کره شمالی را. چین مگر خودکفاست؟ چین در حال حاضر به شدت به نفت و انرژی سایر کشورها وابسته است اما در عوض بسیاری از کشورهای دنیا هم به اقتصاد چین وابستگی دارند. با همین استراتژی امنیت چین به دست آمده است. ایران هم باید تفکرات کمونیستی را کنار بگذارد که تولید مقدم بر تجارت است. این تفکر از بنیان اشتباه است، تولید و تجارت دو روی یک سکه هستند.

32 (2)

اگر تفکر نظام سرمایه‌گذاری جا بیفتد، نظام آموزشی ما از دبستان گرفته تا دانشگاه متفاوت خواهد شد. در این شرایط ما باید بنادر، حمل‌ونقل، مارکتینگ و بازاریابی را توسعه دهیم. یعنی اگر این تفکر غالب شود بسیاری از امور رنگ دیگری به خود خواهند گرفت.

32 (3)

آینده کشورمان، رفاه و امنیت آن، وابسته به گسترش تجارت ما در سطح داخل و خارج است. اگر موفق نشویم این کار را انجام دهیم، در معرض خطر هستیم و امنیت ما تهدید می‌شود. امنیت فقط مساله نظامی نیست. چینی‌ها بیشتر از همه پیاده نظام دارند و روس‌ها هم سلاح اتمی دارند، کدام یک از این کشورها بیشتر امنیت دارند؟ کدام یک از آنها با اعتماد به نفس و صدای بلندتر در دنیا صحبت می‌کنند؟ قاعدتاً آن کشوری که تجارت دنیا به آن وابسته است. چین اکنون بعد از آمریکا، بزرگ‌ترین اقتصاد در کل دنیا به شمار می‌رود. بزرگ‌ترین صادرکننده دنیا هم هست. این موضوعات است که تضمین‌کننده رفاه و امنیت مردم است.

یک نکته هم بگویم در مورد گاز و نفت. به درستی بسیاری از تحلیلگران و اقتصاددانان می‌گویند که اقتصاد ما نباید به نفت وابسته باشد. اما این موضوع به این معنا نیست که صادرات نفت را زیاد نکنیم. باید صادرات نفت را افزایش دهیم اما نباید پول فروش بشکه‌های نفت را مستقیماً به اقتصاد داخلی بیاوریم و برای دادن یارانه هزینه کنیم و با این کار قدرت اقتصادی کشور را از بین ببریم. بالاخره نفتی که در زیر زمین قرار دارد باید مورد استفاده قرار گیرد. ما باید دنیا را به نفت و گاز خودمان وابسته کنیم. اما باید از آن درست استفاده کرد مانند نروژی‌ها که در چارچوب درستی از نفت‌شان استفاده می‌کنند. نه اینکه نفت را کنار بگذاریم.

به نظر شما سیاستگذاری بهینه در جهت توسعه صادرات در شرایط سخت اقتصادی چیست؟

32 (2)

واقعیت این است که در رابطه با مساله صادرات، اصل اول ثبات سیاست‌هاست. زیرا کسی که می‌خواهد کار صادراتی انجام دهد، باید طرفی را پیدا کند که برای یک مدت برنامه‌ریزی‌شده بتواند به او اعتماد کند. اگر قرار باشد طرف ما یک کالا را خریداری کند و فردا نتواند آن را انتقال دهد زندگی و سرمایه‌اش تباه خواهد شد. فرض کنید میوه‌جات ما بعد از کلی رایزنی توانسته شرایط صادرات را به برخی از کشورها داشته باشد. از یک سو صادرکننده میلیاردها تومان هزینه کرده است تا بازار هدف را از هر جهت شناسایی کند و در آن‌سو خریدار هم از لحاظ تامین میوه به این صادرکننده وابسته شده است. اما بعد از اعمال محدودیت‌ها و ممنوعیت‌های صادراتی در کشور، دیگر نمی‌توان میوه را صادر کرد و این‌گونه می‌شود که میلیارد دلار به باد می‌رود. بنابراین اصل اول در صادرات این است که ثبات قوانین و مقررات حکمرانی کند. در بسیاری از کشورهای دنیا اگر قرار باشد به دلایلی یک تغییر سیاست اعمال شود، با یک فرصت شش تا یک ساله این تغییرات در دستور کار قرار می‌گیرد و بعد هم مقامات آن کشور خسارت‌های واردشده را جبران می‌کنند. اما متاسفانه یکی از مشکلاتی که امروز در مقوله صادرات با آن مواجه هستیم این است که هر روز یک بخشنامه و دستورالعمل از سوی سیاستگذاران ابلاغ می‌شود که گاه این بخشنامه‌ها یکدیگر را نقض می‌کنند. باید بپذیریم که کشور ما سیاست‌زده است؛ به این معنا که باید و نباید، زشت و زیبا، صحیح و غلط با متر سیاسی اندازه گرفته می‌شود. این در حالی است که متر سیاسی کوتاه‌مدت و تابع رای و در یک کلام پوپولیستی است. در حالی که حوزه اقتصاد یک حوزه درازمدت است.

مساله دوم این است که صادرات جنگ کالا با کالاست. ما الان می‌گوییم در جنگ اقتصادی هستیم؛ مصداق این جنگ در کالاست. فرض کنید بخواهید رب گوجه‌فرنگی را به نزدیک‌ترین کشور یعنی امارات صادر و در فروشگاه‌های آن عرضه کنید. این‌گونه نیست که در آن فروشگاه رب نباشد. برندهای مختلفی در این فروشگاه وجود دارند که در قفسه‌های آن قرار گرفته‌اند. من صادرکننده و تولیدکننده باید بجنگم تا آن رب را از قفسه پایین بیاورم و بعد رب تولیدی خود را جای آن بگذارم. این جایگزینی بسیار سخت است. زیرا برای صادرات این رب یک زنجیره‌ای از ذی‌نفعان و منافع دست به دست هم داده‌اند تا آن رب در آن قفسه قرار گیرد. حال شما از گرد راه رسیده‌اید و می‌خواهید محصول خود را در جای آن جانمایی کنید. شما برای اینکه بتوانید کالایتان را صادر کنید تنها کیفیت و قیمت مهم نیست. یک زنجیره‌ای از ذی‌نفعان هستند تا بتوانند کالای خود را جایگزین کالای صادراتی دیگر کنند. بنابراین باید پارامترهایی را مدنظر قرار دهیم تا بتوانیم در جنگ کالایی موفق شویم. اولین سلاحی که بتوان با استفاده از آن در جنگ پیروز شد، این است که ذات کالا توان جنگیدن داشته باشد. نمی‌توان با اسلحه بادی به جنگ موشک رفت. مفهوم عملیاتی این بحث این است که تولیدات را باید به سمت تولیدات صادرات‌محور حرکت دهیم. محصولی را تولید کنیم که در این جنگ اقتصادی به راحتی خریدار داشته باشد. این در حالی است که ما تولیدات صادرات‌محور نداریم.

 اگر بخواهیم صادرات پایدار در کشور شکل بگیرد باید از چه فرمول‌هایی استفاده کنیم؟

32 (2)

اگر بخواهیم صادرات پایدار داشته باشیم، اولویت اصلی دولت باید این باشد که صادرات محور توسعه ما محسوب شود. در برخی مناطق صادرات، امنیت ما به شمار می‌رود. همان پولی که صرف امور نظامی و امنیتی می‌شود، بخشی از آن را باید صرف امور اقتصادی کنیم. تصور اینکه مجانی این کار شکل بگیرد، شدنی نیست. همچنین تصور اینکه بخش خصوصی خود به‌تنهایی و بدون حمایت دولت صادرات انجام دهد، اصلاً ممکن نیست. اگر بخواهیم صادراتمان سامان پیدا کند، علاوه بر اینکه تولیدمان باید صادرات‌محور باشد، باید حاکمیت بسترهای لازم حاکمیتی را برای صادرات ایجاد کند. اگر این بسترها فراهم نشود، در کوتاه‌مدت با مشکلات و چالش‌های جبران‌ناپذیری روبه‌رو خواهیم شد.

 به نظر شما بوروکراسی‌های اداری در فرآیند صادرات پایدار تاثیرگذار است؟

32 (2)

فعال اقتصادی که می‌خواهد صادرات انجام دهد، قاعدتاً می‌خواهد از این فرآیند بهره و سودی ببرد و ماحصل این تلاش به او بازگردد. هیچ‌کس در ظاهر نمی‌گوید که صادرکننده نباید سودی ببرد، اما عواملی مانند بوروکراسی‌ها و تعهداتی که ایجاد می‌کنیم، به‌گونه‌ای است که صادرکننده در نهایت به این نتیجه می‌رسد که فایده‌ای از این کار نصیبش نمی‌شود و به ریسکش نمی‌ارزد. سیاستگذاران باید بستری را فراهم کنند که صادرکننده احساس امنیت کند. نه‌تنها احساس امنیت بلکه احساس پشتیبانی نظام را هم داشته باشد. امروز مگر نمی‌گوییم با جنگ اقتصادی مواجه شده‌ایم؟ پس افسران میدان هم باید محترم شمرده شوند. سربازان این جنگ هم باید در دید عامه آدم زالوصفت جلوه داده نشوند. چرا فضایی را درست می‌کنیم که مثلاً صادرکنندگان یا تاجران زندگی و منابع دیگران را هدر داده‌اند. بنابراین باید در حوزه‌های ارزش‌گذاری صادرات اولویت‌ها را اصلاح کنیم.

نکته دیگری که جا دارد به آن اشاره کنم مساله کیفیت کالا و استمرار در سلامت کالاست. نظامات کنترلی ما، موسسات استاندارد و سازمان توسعه تجارت ما اگر نمی‌خواهند به بلای کشورهای آسیای میانه گرفتار شویم، باید یک انضباط و یک نظارت و برنامه‌ریزی را در دستور کار خود قرار دهند.

بسیاری از صادرکنندگان از نبود یک سیستم که فعالیت‌هایشان را پوشش دهد و تضمین کند همواره گلایه دارند. سیاستگذار برای پوشش خسارات و ریسک‌های ناشی از افزایش و کاهش نرخ ارز باید چه تمهیداتی بیندیشد؟

32 (2)

نظامات ریسک و بیمه‌ای در صادرات، مخصوصاً در پروژه‌های عمرانی و خدمات فنی و مهندسی و به‌طور کلی تجارت درست چیده نشده‌اند. صادرکننده‌ای که به سایر کشورها صادرات دارد، باید یک سازمان بیمه‌ای تعریف‌شده باشد که ریسک این فعالیت اقتصادی را بپذیرد و تضمین کند. کشوری مانند ترکیه این کار را انجام داده است و سازمان بیمه‌ای آن صادرات فعالان اقتصادی‌اش را بیمه می‌کند و صادرکننده با خیال راحت به فعالیت خود می‌پردازد. نمونه این عدم پذیرش ریسک، اتفاقاتی است که درمورد کارخانه کاله در عراق افتاد و این کارخانه ۱۰۰ میلیون دلار ضرر داد. کل بودجه‌ای که ما برای صندوق ضمانت صادرات تخصیص داده‌ایم، ۳۰۰ میلیون دلار است، در حالی که سالانه ۱۳ میلیارد دلار صادرات داریم. آیا با ۳۰۰ میلیون دلار می‌توان چنین حجمی از صادرات را پوشش داد؟ اگر می‌خواهیم حوزه امنیت و تجارتمان توسعه پیدا کند باید این سازمان‌های بیمه‌ای را تقویت کنیم. باید رایزن‌ها در سفارتخانه‌های ما فعال شوند و افرادی باشند که مدافع فعالان اقتصادی باشند. در سراسر دنیا ۱۸۰ کشور وجود دارد و ما تنها شش رایزن بازرگانی داریم. حقوق این شش رایزن را هم نداریم که پرداخت کنیم.

من در حال حاضر رئیس اتاق بازرگانی مشترک ایران و عراق هستم؛ زمانی که این مسوولیت را پذیرفتم کل صادرات ایران به عراق شش میلیارد دلار بود. اما سال گذشته حجم صادرات به عراق افزایش یافت؛ به‌گونه‌ای که ۱۲ میلیارد دلار کالا، خدمات فنی و مهندسی، برق و انرژی به این کشور صادر شد. البته تارگت ۲۰ میلیارد دلار هم براساس پیش‌بینی‌ها کاملاً شدنی است. این یک طرف قضیه است و طرف دوم این مساله کشوری به‌نام عربستان قرار دارد. اکنون عربستانی‌ها تمام پولی را که برای داعش هزینه می‌کردند، در حوزه تجارت سوبسید می‌دهند. در پروژه‌های سرمایه‌گذاری که در عراق جریان دارد، عربستان اعلام کرده که حاضر است حتی تا حدود ۳۰ میلیارد دلار هم در این کشور سرمایه‌گذاری کند؛ اما یک شرط قائل شده است. شرط عربستان این است که شرکت‌های ایرانی در مناطقی مانند شمال عراق حضور نداشته باشند و در مناقصات شرکت نکنند. نجف پایگاه شیعیان است. عربستان ۵۰ تاجر شناخته‌شده نجف را دعوت کرده و به ریاض برده است و به آنها وعده‌های سوبسیدی داده است تا آنها رابطه‌شان را با ایران قطع کنند. این در حالی است که عربستان در مرکز تجارت ما یعنی نجف کنسولگری زده است و فعال‌ترین فرد هم رایزن بازرگانی‌اش است. این اقدامات باعث شده که به‌طور مثال سیمان ما در عراق خریداری نداشته باشد یا یک تعرفه ۱۰۰درصدی روی آن وضع کنند و در مقابل از عربستان و اردن با سوبسید کالا وارد می‌کنند.

من به وزارت امور خارجه کشورمان مراجعه و در این رابطه با آنها صحبت‌های مفصلی داشتم. به آنها گفتم امنیت ما به امنیت عراق متصل است، اکنون پایداری این امنیت به رابطه اقتصادی- تجاری بستگی دارد. اما متاسفانه در پاسخ به این دغدغه‌ها، وزارت امور خارجه این موضوع را مطرح کرد که ما فعالیت کنیم تا بخش خصوصی سود ببرد. این در حالی است که بقای تمام هزینه‌هایی که در عراق شده است به بقای این ارتباطات وابسته است.

 در سطرهای پیشین به موضوعاتی همچون نبود ثبات اقتصادی، دیپلماسی ناکارآمد و تضامین ناکافی برای امر صادرات اشاره شد، از شما این سوال را دارم که سیاست‌های ارزی چگونه به موانعی برای توسعه صادرات تبدیل شدند؟

32 (3)

درمورد سیاست ارزی دولت باید تاکید کنم که چقدر غلط بود و چقدر به اقتصاد و صادرات کشور لطمه زد. البته این سیاست جدیدی هم نبود و همیشه کم و بیش جریان داشته که آخرین آن همان اعلام نرخ دستوری 4200تومانی بود. ابلاغ این سیاست مشکلات بی‌شماری را برای صادرات، واردات و تولید ملی ایجاد کرد. از همان اول هم ما گفتیم که نرخ ارز چیزی نیست که بتوان دستوری آن را تعیین کرد و یک منطق اقتصادی دارد. اول باید بفهمیم علت بالا رفتن نرخ ارز در بازار آزاد و تضعیف ارزش پول ملی در مقابل ارزهای خارجی چیست. تضعیف ارزش پول ملی در درجه اول به مساله تورم برمی‌گردد. زمانی که تورم افزایش یابد متعاقباً نرخ ارز هم صعودی می‌شود. نباید به زور و با تصمیم اداری این نرخ را ثابت نگه داشت چراکه در این صورت اتلاف منابع ارزی رخ می‌دهد که این موضوع هم متاسفانه اتفاق افتاد و فساد را هم به دنبال خود داشت. به‌طور مثال سروکله عده‌ زیادی به عنوان تاجر کاغذ پیدا شد که اصلاً سابقه تجارت کاغذ نداشتند و به اصطلاح این کاره نبودند. آنها ارز ۴۲۰۰تومانی دریافت کردند و بعد یکباره غیبشان زد. آیا این سیاست درستی است؟ اگر نتوان سیاستگذاری ارزی درستی کرد، نه‌تنها فساد ایجاد می‌شود بلکه کل اقتصاد ملی لطمه می‌بیند. هم منابع ارزی از بین می‌رود و هم تولید داخلی و صادرات با لطماتی روبه‌رو می‌شوند. بعد سیاستگذاران خواستند با کنترل تجارت خارجی نرخ ارز را مهار کنند. شما آمدید واردات بسیاری از کالاها را ممنوع کردید؛ این موضوع چه منطقی داشت؟ هنوز معلوم نیست. کالاهای لوکس ممنوع شدند، خب این کالاها را از مبادی عادی ورودی ممنوع کردید با قاچاق این کالا می‌خواهید چه کار کنید؟ باید نرخ را درست کنید که تا زمانی که آن درست نشود هیچ چیز دیگری درست نمی‌شود. بازار یعنی قیمت، تجارت یعنی قیمت. قیمت هم یک پدیده دستوری نیست. قیمت در بازار تعیین می‌شود و سیاستگذار باید بپذیرد که مساله تورم ارزش پول ملی ما را کاهش داده است. این یک واقعیت است و نمی‌توان از ارزش پول ملی به‌صورت تصنعی دفاع کرد. وقتی به‌صورت تصنعی نرخ را تثبیت کنید، واردکنندگان درستکار ضرر می‌کنند، صادرکنندگان ضرر می‌کنند و تنها قاچاقچیان و رانت‌خواران حرفه‌ای منفعتش را می‌برند.

البته با گذر زمان و پس از اتلاف منابع گسترده دولت به تدریج پذیرفت که بازار ثانویه را درست کند و بگذارد صادرکننده‌ای که محصولش را صادر کرده است حداقل بخشی از درآمد ارزی خود را در بازار کم و بیش آزاد بفروشد. همین مکانیسم باعث شد نرخ ارز کاهش یابد نه آن سیاست‌های محدودکننده. به تدریج که از این سیاست پیروی کردند، یک سامانه به اسم نیما درست کردند و انواع بازارهای دیگر. هر چقدر سیاستگذاران به سمت منطق بازار گام برداشتند، وضعیت بهتر شد. اما باز هم درس نگرفتند و محور اصلی سیاستگذاری‌هایشان ایجاد ممنوعیت و محدودیت برای تجارت خارجی است. منطق این کار هم این است که مثلاً با صادرات گوجه‌فرنگی این کالا در داخل گران می‌شود و موجبات نارضایتی مردم را فراهم می‌آورد. واضح است که این‌گونه نمی‌توان تجارت و اقتصاد را اداره کرد. در اغلب موارد سیاستگذاری‌های ارزی ما به تجارت خارجی ما ضربه زده است چون همیشه با دستور در پی حل چالش‌ها هستیم. سیاستگذاران ما وقتی سر عقل می‌آیند که چوب واقعیت را بخورند، و این البته فرآیندی پرهزینه برای مردم و اقتصاد کشور است.

32 (2)

بگذارید پایان این گفت‌وگو را این‌گونه جمع‌بندی کنم؛ ما یک واژه محترم داریم و یک واژه مفید. محترم یعنی اینکه ما برای شما بسیار ارزش قائلیم و شما را بالای مجلس می‌نشانیم و پشت سر شما نماز می‌خوانیم اما پول خرجت نمی‌کنیم. مفید یعنی اینکه به‌رغم اینکه بداخلاق هستید اما چون فایده می‌رسانید پول خرجتان می‌کنیم و بداخلاقی‌هایتان را هم تحمل می‌کنیم. ما موضوعاتمان اگر در حد محترم باقی بماند، همین وضعیت فعلی ادامه خواهد داشت. اما اگر مفید دانستیم هزینه می‌کنیم. آنچه ما در مورد صادرات در حال حاضر می‌بینیم، صادرات در ایران محترم است اما مفید نیست.