محرومیت از برکت صادرات

یکم- ناسیونالیسم کور و افراطی

در حالی که کشورهای گوناگون جهان به ویژه کشورهای اروپایی با درک اندیشه علمی‌-‌کارشناسی اقتصاددانان به اهمیت تجارت خارجی در افزایش رفاه مادی هر کشور رسیده و از ناسیونالیسم اقتصادی دور می‌شدند اما در ایران دولت‌های ناسیونالیسم رضاشاهی بر سر کار می‌آمدند. این دولت‌ها با پیروی از ناسیونالیسم کور راه را بر تجارت خارجی به ویژه واردات می‌بستند و کار تا جایی پیش رفت که دولت ادعا داشت باید کار صادرات را نیز خود انجام دهد. این در حالی اتفاق افتاد که موقعیت جغرافیایی ایران به‌گونه‌ای بود و هست که فعالیت‌های تجاری را برای شهروندان این سرزمین مفید و برای کشور نیز فایده‌مند می‌کرد. ایران در مسیر ورود و خروج کالا از باختر به خاور بود و می‌توانست سالانه میلیاردها دلار از محل ترانزیت کالا درآمد کسب کند.

بندرها و جزیره‌های ایرانی مثل بندر بوشهر و جزایر قشم و کیش پیش از آبادی و توسعه بندر دوبی و سایر بندرهای مستقر در کشورهای حاشیه خلیج فارس محل داد‌و‌ستد کالا بودند و روزهای پررونقی را تجربه کردند. در اوایل دولت مدرن رضاشاهی ما اندیشه خودکفایی در تولید کالاهای ایرانی و این باور که نباید صادرات مانع از مصرف تولید داخل در خارج از کشور شود و نباید به مردم سختی داد تا عده‌ای صادرکننده و بازاری به نان و نام برسند تجارت خارجی و صادرات در ایران را بی‌رونق می‌کرد. کار نکوهش تجارت از ذهن‌ها به دنیای واقعیت رسید و چندین بار دولت‌های مستقر در ایران در اوایل سده حاضر تلاش کردند تجارت خارجی از دست بخش خصوصی بیرون کشیده شود و به‌طور قانونی در اختیار دولت قرار گیرد. مهم‌تر از این ذهنیت در داستان بازار کالا اما اتفاق در داستان ارز رخ داد. کمبود پول خارجی در دوره‌هایی در ایران دولت‌های وقت را به این سمت کشاند که تثبیت نرخ ارز را همانند یک پدیده مقدس تلقی کرده و با این کار راه صادرات را تنگ‌ترکردند.

دوم- اندیشه چپ ارتدوکس

یکی از بدشانسی‌های تاریخی ایران داشتن همسایه‌های ناسازگار، ضعیف و همچنین استیلاطلب عینی و ذهنی بود و هست. در حالی که ایران در شرایط سیاسی داخلی نه‌چندان مساعدی به سر می‌برد و به لحاظ سیاست خارجی نیز در موقعیت ضعیفی بود انقلاب کمونیست‌ها در روسیه و در نزدیکی مرزهای ایران به وقوع پیوست. کمونیست‌های حاکم بر اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی سابق اگرچه برخی همراهی‌ها با ایران را در دستور کار قرار دادند اما با تقویت چپ‌های ارتدوکس در ایران دنبال این بودند که سوسیالیسم و کمونیسم را بر ایران تحمیل کنند.

 یکی از راه‌های استیلا بر ایران تسخیر ذهنیت نخبگان و گروه‌های پیشرو بود که این اتفاق افتاد. در دهه ۱۳۲۰ بود که اندیشه چپگرایی در میان روشنفکران و نخبگان ایرانی جان گرفت و الزام‌های این اندیشه نیز به ذهنیت ایرانی راه یافت. یکی از پیامدهای این اندیشه کوبیدن تجارت خارجی به عنوان یک فعالیت مفید بود. چپ‌اندیشان ایرانی نیک می‌دانستند شوروی آن روزگاران به دلایل گوناگون کالایی برای داد‌و‌ستد با ایران ندارند اما کشورهای اروپایی و آمریکایی واجد این توانایی هستند. از سوی دیگر روس‌ها تمایل و توانایی خرید کالاهای صادراتی ایران مثل فرش و پسته و خاویار را نداشتند و به همین دلایل و برای اینکه ایران از اروپا دور باشد تجارت خارجی نکوهش شد. صادرات نیز به مثابه بخشی از تجارت خارجی در نزد مقام‌های دولتی ایران جایی نداشت. این اتفاق بزرگی در ذهنیت و عمل ایرانی بود که راه را بر توسعه صادرات بست.

سوم- راه و راهبرد دردناک جدایی

در سال‌هایی که کشورهای کوچک در آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین به مرور از قدرت‌های بزرگ جدا شده و استقلال پیدا کردند این فکر پدیدار شد که برای کاهش شکاف و فاصله ثروت و درآمد در کشورهای تازه استقلال‌یافته که عموماً کشورهای ضعیفی بودند با کشورهای ثروتمند چه باید کرد؟ این پرسش منجر به پیدایش نظریه توسعه‌خواهی شد و اندیشمندان در سازمان‌های جهانی و در درون کشورهای استقلال پیدا‌کرده دنبال رسیدن به این جواب بودند. گروه‌هایی از چپ‌های نو در سازمان ملل متحد نیز بودند که باور داشتند راه توسعه کشورهای جهان‌سومی از مسیر توسعه صنعتی می‌گذرد. این گروه که به جدایی مرکز-پیرامون اعتقاد داشتند می‌گفتند باید کشورهای جهان کمتر توسعه‌یافته راهی برای توسعه صنعتی بیابند که آبشخور آن در داخل کشورهاست.

در آن دوران که با دهه ۱۳۴۰ در ایران مصادف بود اندیشه توسعه با راهبرد توسعه از راه درونی کردن صنعت یا همان جایگزینی واردت را در دستور کار قرار دادند. به این معنی که هر کالای صنعتی که مورد نیاز مصرف‌کنندگان در درون مرزهای ملی است باید در داخل و توسط کارخانه‌های ایرانی تولید شود. به گمان هواداران و مجریان این اندیشه از توسعه، تولید داخل به استقلال صنعتی می‌رسد و کشور از وابستگی به خارج رها می‌شود. در چنین راهبردی بود که حمایت از تولیدات داخلی با وضع تعرفه‌های سنگین و سایر موانع وارداتی اجرایی شد. وجود بازار داخلی مستعد نیاز به صادرات را در کارخانه‌های ایرانی به حداقل رسانده بود و دولت‌های وقت با دادن یارانه‌های پیدا و پنهان فروش داخلی تولیدات صنعتی را ممکن کرده و انگیزه توسعه صادرات را گرفتند.

چهارم- طلای سیاه و بلای بزرگ

رشد و توسعه صنعتی در دنیا طی دهه ۱۳۴۰ تقاضا برای نفت خام به مثابه انرژی ارزان و افزایش‌یابنده را بالا برده بود. برخی جدال‌های پنهان اروپا با آمریکا و آمریکا با ژاپن در حوزه تجارت جهانی موجب شده بود افزایش قیمت نفت خام بیشتر به زیان رقبای تجاری آمریکایی‌ها باشد و به همین دلایل بود که قیمت نفت در بازارهای جهانی روندی صعودی را طی می‌کرد. ایران به عنوان یکی از بزرگ‌ترین کشورهای دارای نفت با ظرفیت‌های قابل گسترش در تولید و صادرات در دنیای در حال دگرگونی بازار نفت جایگاه ممتازی داشت. غرب و به ویژه آمریکایی‌ها بدشان نمی‌آمد از یک‌سو اروپایی‌ها برای خرید نفت پول بیشتری بدهند و از سوی دیگر متحدان خاورمیانه‌ای آنها مثل ایران نیز ثروتمندتر شوند. افزایش درآمدهای نفت برای آمریکایی‌ها دو فایده بزرگ داشت: نخست اینکه دیگر لازم نبود به ایران کمک مالی کنند تا بتواند منابع ارزی توسعه فیزیکی و زیربنایی مورد نیاز را به دست آورد. دوم اینکه ایران نیرومند توانایی ایستادگی در برابر اندیشه و عمل چپگرایان را افزایش می‌داد. افزایش درآمد حاصل از صادرات نفت خام برای ایران از نیمه‌های دهه ۱۳۴۰ به بعد اما نیاز به توازن تجاری از راه توسعه صادرات غیر از نفت را نیز کمتر می‌کرد. درآمد ارزی سالانه دو تا سه میلیارد دلار از مسیر صادرات برای ایران رقم چشمگیری نبود. این اتفاق اما از طرف دیگر به افزایش قدرت خرید شهروندان ایرانی منجر شد و تولیدات بنگاه‌های صنعتی ایران بازار مناسبی در داخل داشتند و نیاز به صادرات را احساس نمی‌کردند.

پنجم- انقلاب علیه سرمایه‌داری

روند فزاینده نارضایتی از چگونگی اداره ایران در نیمه دوم دهه ۱۳۵۰ در میان شهروندان به دلایل گوناگون به چشم می‌آمد. شهروندان ایرانی باور داشتند می‌توان با توجه به وضعیت درآمدی ایران از محل صادرات نفت رفاه مادی بیشتر و توزیع درآمد عادلانه‌تری در جامعه را اجرایی کرد. انباشت نارضایتی و فضای مساعد بین‌المللی و راه و روش مدیران دولت‌ها در سال‌های یادشده راه را برای انقلاب ایران باز کرد. چپگرایان و نیروهای انقلابی مذهبی به دلیل اینکه شاه و دولتمردان با غرب و به ویژه آمریکا مناسبات راهبردی داشتند علیه سرمایه‌داری شدند. طرد و حذف بورژوازی صنعتی پاگرفته در سال‌های ۱۳۴۷ تا ۱۳۵۷ و نابود کردن تجارت خارجی در ذهن و عمل انقلابیون پیروز جای گرفت. در چنین وضعیتی بود که کار برای تصویب دولتی کردن تجارت خارجی در اوایل دهه ۱۳۶۰ دوباره اوج گرفت و صادرات جایی برای رشد و توسعه را تجربه نکرد. نابودی سرمایه‌داری صنعتی همان شعله‌های کم‌فروغ روشن‌شده برای توسعه صادرات صنعتی را که پایه صادرات واقعی بود و هست نیز خاموش کرد.

ششم- جنگ و اولویت داخل

پس از انقلاب اسلامی در ایران، طمع‌ورزی صدام برای الحاق بخش‌هایی از ایران به خاک خود و همراهی غرب با وی و تشویق صدام از سوی کشورهای حاشیه خلیج فارس برای جنگ با ایران او را به سمتی کشاند که به ایران حمله کرد. راهبردهای ایران برای دفع شر و استحکام پایه‌های انقلاب ضدسرمایه‌داری اواخر دهه ۱۳۵۰ موجب طولانی شدن جنگ عراق علیه ایران شد. یکی از پیامدهای این جنگ توجه به تولید داخل برای اجتناب از واردات بیشتر و افزایش درجه استقلال ایران از بازارهای جهانی بود. در چنین وضعیتی بود که انگیزه‌های توسعه صنعتی برای توسعه صادرات در ذهنیت‌ها جایی پیدا نمی‌کرد و در عمل نیز در غیاب بخش خصوصی نیرومند توسعه صادرات جایی برای ظهور پیدا نکرد. ادامه جنگ تا سال ۱۳۶۸ و توانایی ایران در کنترل اقتصادی جنگ به دلیل راه باز صادرات نفت خام در این سال‌ها به خاموشی بیشتر چراغ صادرات منجر شد.

هفتم- تحریم و ضعف تکنولوژیک

راهبرد انقلابی ماندن ایران در سال‌های پس از انقلاب اسلامی بهمن ۱۳۵۷ موجب شد منازعه میان ایران و غرب روندی فزاینده را تجربه کند. رشد غرب‌ستیزی به ویژه آمریکاستیزی در ایران که با در اختیار گرفتن سفارت آمریکا و اسارت ۴۴۴روزه کارکنان سفارت همراه شد موجب شد اقتصاد ایران از سوی آمریکایی‌ها و پس از آن از سوی اروپایی‌ها در مدار تحریم قرار گیرد. تحریم‌های ایران در آن دوران اگرچه تحریم‌های فراگیری نبودند اما به نوعی همکاری ایران در حوزه صنعت را با این کشورها محدود کرد. بنگاه‌های تازه راه‌افتاده ایران در آن سال‌ها و بنگاه‌های تاسیس‌شده قبلی به مرور از جریان نوسازی تکنولوژیک در رشته‌های گوناگون صنعتی دور و دورتر شدند. در این شرایط و در حالی که توسعه صنعتی ایران از تکنولوژی روز دنیا دور می‌شدند در مقابل قدرت گرفتن کشورهایی مثل ترکیه، کره جنوبی، چین، تایوان و برخی دیگر از کشورها بازار کالاهای صنعتی را پر می‌کردند. این وضعیت ایران را از چرخه صادرات کالاهای صنعتی سنجاق‌شده به تکنولوژی روزآمد که به مرغوبیت و قیمت رقابتی کمک می‌کردند دورتر کرد.

هشتم- تورم دورقمی

آمارهای در دسترس نشان می‌دهد نرخ تورم ایران در نیم قرن تازه سپری‌شده از ۱۳۴۸ تا امسال به‌طور میانگین یکی از بالاترین نرخ‌های تورمی بوده است. در حالی که سیاست‌های اقتصاد کلان ایران در این سال‌ها به‌گونه‌ای بود که به کسری بودجه منتهی می‌شد و نرخ تورم دورقمی را بر کشور تحمیل می‌کرد، کشورهای دیگر با مهار کسری بودجه توانستند نرخ تورم را مهار کرده و آن را در دامنه بین سه تا هفت درصد به‌طور میانگین مهار کنند. در این وضعیت است که کالاهای صادراتی ایران قدرت رقابتی در مقوله قیمت را به مرور از دست دادند. تورم دورقمی ایران در چهار دهه تازه سپری‌شده در مقایسه با نرخ تورم زیر هفت درصد مزید برعلت مطلوبیت شده و ایران از چرخه توسعه صادرات صنعتی خارج شد.

نهم- تثبیت نرخ ارز

نرخ تبدیل ارزهای خارجی به پول ملی یکی از مهم‌ترین پارامترهای توسعه صادرات یا سقوط آن است. اگر نرخ تبدیل ارزهای معتبر خارجی در بازار ایران در ۷۰ سال اخیر از سوی دولت‌های گوناگون به بهانه اجتناب از رشد نرخ تورم سرکوب نمی‌شد بدون تردید جریان صادرات در اقتصاد ایران به راهی می‌رفت که با راه طی‌شده تفاوت داشت. وقتی دولت به هر دلیل و با توجه به انحصار عرضه ارز و با توجه به قدرت قانونگذاری انحصاری که به او توانایی می‌دهد بازار ارز را کنترل کند، سرکوب ارزی را سیاست اصلی کند، انگیزه‌های صادرات کاهش خواهد یافت. این اتفاق در ایران از دهه ۱۳۳۰ تا امروز جریان داشته است و یکی از دلایل سرکوب صادرات به لحاظ تاریخی به حساب می‌آید.

کوچک ناتوان

تاریخ اقتصاد ایران به ویژه در دهه‌های تازه سپری‌شده نشان می‌دهد بنگاهداری بزرگ به ویژه بنگاهداری بزرگ خصوصی در این سرزمین به دلایل سیاسی و فرهنگی رشد متوازنی را تجربه نکرده و در مقاطعی از تاریخ حتی سرکوب نیز شده است. فقدان بنگاه‌های بزرگ صنعتی که توانایی رقابت با غول‌های همتای خود را حتی در سطح آسیا در رشته‌های گوناگون داشته باشد یکی دیگر از دلایل رشدنایافتگی صادرات ایران به حساب می‌آید. بنگاه‌های متوسط و کوچک ایرانی نیز بیشتر به بازار داخلی چشم دوخته و اصولاً فاقد اندیشه صادرات هستند. بنگاه‌های کوچک ایرانی که بیشتر با حمایت‌ها و رانت‌های پیدا و ناپیدای دولت‌ها تاسیس شده و در اقتصاد ایران جای گرفته‌اند توانایی رقابت با شرکت‌های بزرگ و کوچک فعال همتای خود در شرق آسیا و حتی ترکیه را نیز ندارند.

خیر رانده‌شده

واقعیت این است که ایرانیان به دلایل تاریخی یادشده در بالا خود را از خیر و برکت جهانی دور نگه داشته‌اند و از مزیت‌های تجارت بهره لازم را نبرده‌اند. در این روزهای سخت سرنوشت‌ساز اقتصادی-سیاسی که فعالیت‌های اقتصادی بنگاه‌های ایرانی و همچنین سطح معیشت خانوارهای ایرانی با فشار شدیدی همراه شده است و نفت ایران از دسترس فروش عادی در بازارهای جهانی محروم شده است شاید بتوان به دامان این خیر عمومی جهان مادی برگشت و از مزیت‌های تجارت و صادرات جهان استفاده کرد. اما این اتفاق نمی‌افتد و آرزوها به مرحله واقعیت نمی‌رسند الا اینکه الزام‌های توسعه صادرات را شناسایی کنیم و در برابر آنها فروتن باشیم. این الزام‌ها بخشی به سیاست خارجی و دگرگونی در نگاه به جهان بستگی دارد و بخش دیگر به ذهن مدیران برمی‌گردد و شرایط فداکاری ملی را نیز طلب می‌کند. ایران نمی‌تواند اقتصادی فاقد ارتباطات داشته باشد و نیاز دارد با دنیا تعامل کند و واقعیت‌های آن را بپذیرد. این یک الزام اجتناب‌ناپذیر و عبور از حصار آن نیازمند توجه ویژه به آینده این سرزمین است. یکی دیگر از الزام‌های عبور از مدار توسعه‌نایافتگی صادرات در ایران پذیرفتن قاعده‌های اقتصاد و دانش اقتصاد است.

اقتصاد قانون‌های سفت و سخت و غیرقابل انکار خود را دارد و اگر به‌طور مثال قانون عرضه و تقاضا را رعایت نکنیم هرگز به اقتصاد سالم و پویا نمی‌رسیم. نمی‌توان ارز را کالایی مقدس پنداشت که تحت هر شرایطی باید آن را در بازار ایران تقویت کرد و سپس انتظار داشت بازرگانان انگیزه کافی برای توسعه داشته باشند. ایرانیان باید بدانند شاید توسعه صادرات برخی از کالاها موجب کاهش عرضه آن در داخل شده و قیمت‌ها را به سمت بالا راهنمایی کنند اما این الزام نیاز به فداکاری ملی دارد. اقتصاد ایران باید پوست‌اندازی کند و برای نو شدن و نوسازی ریز و درشت خود نیاز به دگرگونی ذهنی اداره‌کنندگان جامعه و نخبگان و روشنفکران دارد. اگر نخبگان ایرانی و به ویژه گروه‌های مرجع فکری بتوانند به شهروندان یاد دهند تجارت خیر و برکت است می‌توان امیدوار بود با رفع کاستی‌های سیاستگذاری به نقطه امن رسید.