جای خالی نگاه راهبردی در صنعت برق ایران

در این میان در سیستم هایی که متغیرهای بیرونی تاثیر گذار آن، دارای عدم قطعیت بالایی نیست و این متغیرها قابلیت پیش بینی دارد می توان برنامه ها و اهداف راهبردی و برنامه های اجرایی درازمدت را طراحی کرد که این مهم می تواند سرلوحه اقدامات تیم های مدیریتی و اجرایی محسوب شود.

 در این رویکرد انتظار می رود نقش سلایق مدیریتی به حداقل برسد و عملا مدیران تبدیل به مجری برنامه‌های مصوب شده باشند که  در این صورت موفقیت های هر دوره مدیریتی به میزان تحقق اهداف از پیش تعیین شده وابسته خواهد بود. البته در این میان، معیار مهم اثبات کارایی برنامه ها، دستیابی به قیمت تمام شده حداقل برای ارائه خدمات و کالا توسط آن سیستم است. در این صورت بهره وری  حداکثری با حفظ مزیت رقابتی و با فرض کیفیت لازم در بازه زمانی دراز مدت تضمین خواهد شد. بطوری که قیمت تمام شده در این شرایط می تواند شاخص و معیار مهمی در کارایی برنامه ها و موفقیت های مدیریت ها باشد.

 ازسویی در صورت بروز تغییر در مولفه‌های پیرامونی و تغییر نقطه کار سیستم، اصلاحات لازم در اهداف و برنامه ها توسط واحدهای طراحی راهبرد ها و برنامه ریزی بلند مدت انجام می گیرد، به طوری‌که همیشه دسترسی به یک نقشه و طرح به روز ممکن خواهد بود.

 با این مقدمه و با نگاه به صنعت برق ایران، سوال مهم این است که آیا برنامه های  قابل دفاع برای تعیین  اهداف راهبردی در صنعت برق وجود دارد؟ آیا قسمت‌های مختلف صنعت برق همچون پازل، برای اجرای اهداف راهبردی صنعت با هم هماهنگی لازم را در اهداف و برنامه ها دارند؟ آیا روش های تعاملی و همگرایی لازم با ساختارهای مرتبط خارج از صنعت برق اندیشیده شده است ؟

مهمتر از این ها اینکه قیمت تمام شده برق در صنعت بصورت واقعی چند است؟ ترندهای آن در سالهای گذشته و پیش بینی روند تغییرات آن چگونه است و آیا این قیمت تمام شده به عوامل کلیدی موثر تفکیک شده است؟ آیا برای اقدامات و برنامه ها، مطالعه هزینه/ فایده انجام گرفته و تقدم و تاخر ها تعیین شده است؟

 در صورت مثبت بودن جواب این سوال ها باید شاهد انتشار این برنامه ها و مطالبه گری صحیح  این برنامه ها باشیم بطوری که اجرای آن، مطالبه اصلی کشور از مدیران ارشد تا مدیران اجرایی صنعت برق باشد، بدون اینکه انتظار رود  با هر تغییر در هر رده مدیریتی دوباره چرخ اختراع شود و تاریخ دوباره با شعارهای جدید ورق بخورد!

در ادامه این یادداشت برای واکاوی این سوالات به شواهدی از صنعت برق ایران پرداخته ایم . اولین قدم برای برنامه ریزی راهبردی و عملیاتی یک سیستم، تعیین افق زمانی برنامه ریزی است و طراحی این افق شامل حداکثر زمانی است که بتوان عدم قطعیت در متغیرها را در حد قابل قبولی مدیریت کرد.

 در این راستا سوال اصلی این است که بازه زمانی برای طراحی هدف های راهبردی و برنامه ریزی درازمدت در صنعت برق ایران شامل افق برنامه ریزی برای بخش تولید، انتقال، توزیع، تجدید پذیرها و... چه میزان است؟ آیا در طول افق زمانی شاخص های کلیدی برای بررسی تحقق موفقیت ها تعیین شده است؟ برای وضوح بیشتر و صرفا جهت ایجاد حساسیت برای برنامه ریزان صنعت برق و سیاست گذاران انرژی به برخی شواهد کلیدی در قالب سوالات اشاره می‌شود.

۱- برای باز تعریف نهادهای موثر در شبکه برق مانند شرکت های توزیع، خرده فروشی برق، شهرک های صنعتی خودگردان و.... که به‌شدت از نبود شفافیت در نظام های مدیریتی، فنی و بازرگانی رنج می برند. چه برنامه ای وجود دارد؟ آیا برنامه ریزی برای این تحولات شده است؟

۲- آیا ارتباطات و میزان مداخله و تنظیم بین نهادها در صنعت برق مشخص شده است و آیا طرح نهایی شیوه حکمرانی در صنعت برق در مرحله گذار و نهایی مشخص است؟

۳- برنامه اصلاح اقتصاد برق و نظام تعرفه برق طراحی شده است؟ به عبارتی در بخش های مختلف مانند تجاری، صنایع مانند صنایع انرژی بر، بخش های یارانه‌ای مانند کشاورزی و... چه برنامه ای برای اصلاح نظام تعرفه و به تبع آن اقتصاد برق وجود دارد؟

۴- در توسعه تجدید پذیرها نقش صنعت برق چیست؟ برای مشارکت در توسعه فناوری مرتبط، صنعت برق چه وظیفه ای را پذیرفته است؟ نحوه تعامل با دیگر بازیگران در این عرصه چگونه است؟

۵- میزان تلفات برق در ایران و در نقاط مختلف جهان چقدر است و نقطه بهینه آن کجاست؟

۶- هزینه خاموشی برای مشترکان در بخش های مختلف چقدر است؟ آیا حد بهینه ای از میزان شاخص های قابلیت اطمینان برق وجود دارد؟

۷- هزینه خدمات توزیع و انتقال در قسمت‌های مختلف کشور چگونه باید تعیین شود؟

۸- برای کاهش نسبت هزینه های جاری به سرمایه گذاری چه برنامه‌ای وجود دارد؟

۹- آیا خرید برق تجدید پذیرها و از محل عوارض برق قابل اشباع تنها راه استمرار توسعه این بخش است؟

۱۰- آیا سیاست برقدار کردن روستاهای با خانوار بسیار پایین منطقی بوده است ؟

۱۱- آیا اصرار صنعت برق و صنعت گاز برای برق رسانی و گازرسانی در دو سیستم مستقل به همه مشترکان سیاست بسیار پرهزینه نبوده است ؟

۱۲- آیا طول عمر تجهیزات و تاسیسات در صنعت برق در حد قابل قبولی است؟ افزایش آن نیاز به چه تمهیداتی دارد. سیاست مدیریت دارایی در صنعت بر ق چگونه عملیاتی می شود؟

چنانچه از این سوالات و جواب های آن استنباط می شود این است که جای نگاه راهبردی و طراحی برنامه های عملیاتی به دور از سلایق مدیران اجرایی در صنعت برق ایران احساس می‌شود. رویکردهای مقطعی، احساسی و نمایشی، برگرفته از منافع و ملاحظات گروهی و سیاسی، بدهکاری مدیران به جریان های بیرون صنعت، باعث ایجاد نوسانات شدید در سیاست گذاری و برنامه های عملیاتی خواهد شد و طبعا باعث به هر رفتن زمان و منابع خواهد شد.به نظر می رسد تنها راهکار جدی و حیاتی برای پاسخ دهی به سوالات بی‌شمار مطرح ، ایجاد یک رصد خانه مرکزی برای طراحی راهبردها و برنامه ریزی های درازمدت در صنعت برق و  ایجاد سینرژی و هماهنگی با  بخش های مرتبط و ذینفعان در کشور و نیز طراحی نظام حکمرانی مناسب برای صنعت برق است و فقدان آن در بدنه کنونی صنعت برق احساس می‌شود.

D0REwl0hTw